پشت اين شباي سرد و شيشه اي
من همون مسافر تكيده ام
عمريه پشت نقاب غصه ها
رنگ خوشبختي رو من نديده ام
روز و شب مي گذرن از كنار من
تو غبار لحظه ها جا مي مونم
تك و تنها و غريب و بي نشون
چشم به راه تو و فردا مي مونم
تويي كه خيالتم نيست كه يكي
شب و روز اسمتو تكرار مي كنه
مي شينه تو كوچه هاي شب زده
با صداش ابرا رو بيدار مي كنه
مي پره خواب از چشاي آسمون
تن ابرا بوي بارون مي گيره
پشت اين شباي سرد شيشه اي
با نگاهت يه نفر جون مي گيره
دستامو بگير اگر ستاره اي
سفره ي غصه هامو تكون بده
رنگ خوشبختي و شادي رو به من
تو با دستاي خودت نشون بده
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)