رفتي و خدا در قفس سينه ترك خورد
يك جمعه گذشت و دل آيينه ترك خورد
ديدار تو در حنجره ي اشك نگنجيد
صد ديده در اين حسرت ديرينه ترك خورد
با لهجه ي چشمان پر از پينه ي مهتاب
دستان غزل بسته ي آيينه ترك خورد
ديروز تو را پنجره ها خوب نديدند
امروز زمين در تب آدينه ترك خورد
گفتي مي آيم
جمعه
هفت صبح
و من هفت روز هفته
به اميد آمدن
هفتمين مسافر خسته ي ساعت
ورق زدم
عبور خاطر تو
از هفت ايستگاه
هفت خط تيره ي ممتد
ميان سياهي شبي
كه مرا جا گذاشت
منبع : كتاب صدايم كن اي آفتابي ترين
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)