صفحه 8 از 10 نخستنخست ... 45678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 97

موضوع: دیوان شمس تبریزی (غزلیات)

  1. #71
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    به خانه خانه می آرد چو بیذق شاه جان ما را عجب بردست یا ماتست زیر امتحان ما را
    همه اجزای ما را او کشانیدست از هر سو تراشیدست عالم را و معجون کرده زان ما را
    ز حرص و شهوتی ما را مهاری کرده دربینی چو اشتر می کشاند او به گرد این جهان ما را
    چه جای ما که گردون را چو گاوان در خرس بست او که چون کنجد همی کوبد به زیر آسمان ما را
    خنک آن اشتری کو را مهار عشق حق باشد همیشه مست می دارد میان اشتران ما را

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #72
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    آمد بت میخانه تا خانه برد ما را بنمود بهار نو تا تازه کند ما را
    بگشاد نشان خود بربست میان خود پر کرد کمان خود تا راه زند ما را
    صد نکته دراندازد صد دام و دغل سازد صد نرد عجب بازد تا خوش بخورد ما را
    رو سایه سروش شو پیش و پس او می دو گر چه چو درخت نو از بن بکند ما را
    گر هست دلش خارا مگریز و مرو یارا کاول بکشد ما را و آخر بکشد ما را
    چون ناز کند جانان اندر دل ما پنهان بر جمله سلطانان صد ناز رسد ما را
    بازآمد و بازآمد آن عمر دراز آمد آن خوبی و ناز آمد تا داغ نهد ما را
    آن جان و جهان آمد وان گنج نهان آمد وان فخر شهان آمد تا پرده درد ما را
    می آید و می آید آن کس که همی باید وز آمدنش شاید گر دل بجهد ما را
    شمس الحق تبریزی در برج حمل آمد تا بر شجر فطرت خوش خوش بپزد ما را
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #73
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    گر زان که نه ای طالب جوینده شوی با ما ور زان که نه ای مطرب گوینده شوی با ما
    گر زان که تو قارونی در عشق شوی مفلس ور زان که خداوندی هم بنده شوی با ما
    یک شمع از این مجلس صد شمع بگیراند گر مرده ای ور زنده هم زنده شوی با ما
    پاهای تو بگشاید روشن به تو بنماید تا تو همه تن چون گل در خنده شوی با ما
    در ژنده درآ یک دم تا زنده دلان بینی اطلس به دراندازی در ژنده شوی با ما
    چون دانه شد افکنده بررست و درختی شد این رمز چو دریابی افکنده شوی با ما
    شمس الحق تبریزی با غنچه دل گوید چون باز شود چشمت بیننده شوی با ما
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #74
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    ای خواجه نمی بینی این روز قیامت را این یوسف خوبی را این خوش قد و قامت را
    ای شیخ نمی بینی این گوهر شیخی را این شعشعه نو را این جاه و جلالت را
    ای میر نمی بینی این مملکت جان را این روضه دولت را این تخت و سعادت را
    این خوشدل و خوش دامن دیوانه تویی یا من درکش قدحی با من بگذار ملامت را
    ای ماه که در گردش هرگز نشوی لاغر انوار جلال تو بدریده ضلالت را
    چون آب روان دیدی بگذار تیمم را چون عید وصال آمد بگذار ریاضت را
    گر ناز کنی خامی ور ناز کشی رامی در بارکشی یابی آن حسن و ملاحت را
    خاموش که خاموشی بهتر ز عسل نوشی درسوز عبارت را بگذار اشارت را
    شمس الحق تبریزی ای مشرق تو جان ها از تابش تو یابد این شمس حرارت را
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #75
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    آخر بشنید آن مه آه سحر ما را تا حشر دگر آمد امشب حشر ما را
    چون چرخ زند آن مه در سینه من گویم ای دور قمر بنگر دور قمر ما را
    کو رستم دستان تا دستان بنماییمش کو یوسف تا بیند خوبی و فر ما را
    تو لقمه شیرین شو در خدمت قند او لقمه نتوان کردن کان شکر ما را
    ما را کرمش خواهد تا در بر خود گیرد زین روی دوا سازد هر لحظه گر ما را
    چون بی نمکی نتوان خوردن جگر بریان می زن به نمک هر دم بریان جگر ما را
    بی پای طواف آریم بی سر به سجود آییم چون بی سر و پا کرد او این پا و سر ما را
    بی پای طواف آریم گرد در آن شاهی کو مست الست آمد بشکست در ما را
    چون زر شد رنگ ما از سینه سیمینش صد گنج فدا بادا این سیم و زر ما را
    در رنگ کجا آید در نقش کجا گنجد نوری که ملک سازد جسم بشر ما را
    تشبیه ندارد او وز لطف روا دارد زیرا که همی داند ضعف نظر ما را
    فرمود که نور من ماننده مصباح است مشکات و زجاجه گفت سینه و بصر ما را
    خامش کن تا هر کس در گوش نیارد این خود کیست که دریابد او خیر و شر ما را
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #76
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    آب حیوان باید مر روح فزایی را ماهی همه جان باید دریای خدایی را
    ویرانه آب و گل چون مسکن بوم آمد این عرصه کجا شاید پرواز همایی را
    صد چشم شود حیران در تابش این دولت تو گوش مکش این سو هر کور عصایی را
    گر نقد درستی تو چون مست و قراضه ستی آخر تو چه پنداری این گنج عطایی را
    دلتنگ همی دانند کان جای که انصافست صد دل به فدا باید آن جان بقایی را
    دل نیست کم از آهن آهن نه که می داند آن سنگ که پیدا شد پولادربایی را
    عقل از پی عشق آمد در عالم خاک ار نی عقلی بنمی باید بی عهد و وفایی را
    خورشید حقایق ها شمس الحق تبریز است دل روی زمین بوسد آن جان سمایی را
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #77
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    ساقی ز شراب حق پر دار شرابی را درده می ربانی دل های کبابی را
    کم گوی حدیث نان در مجلس مخموران جز آب نمی سازد مر مردم آبی را
    از آب و خطاب تو تن گشت خراب تو آراسته دار ای جان زین گنج خرابی را
    گلزار کند عشقت آن شوره خاکی را دربار کند موجت این جسم سحابی را
    بفزای شراب ما بربند تو خواب ما از شب چه خبر باشد مر مردم خوابی را
    همکاسه ملک باشد مهمان خدایی را باده ز فلک آید مردان ثوابی را
    نوشد لب صدیقش ز اکواب و اباریقش در خم تقی یابی آن باده نابی را
    هشیار کجا داند بی هوشی مستان را بوجهل کجا داند احوال صحابی را
    استاد خدا آمد بی واسطه صوفی را استاد کتاب آمد صابی و کتابی را
    چون محرم حق گشتی وز واسطه بگذشتی بربای نقاب از رخ خوبان نقابی را
    منکر که ز نومیدی گوید که نیابی این بنده ره او سازد آن گفت نیابی را
    نی باز سپیدست او نی بلبل خوش نغمه ویرانه دنیا به آن جغد غرابی را
    خاموش و مگو دیگر مفزای تو شور و شر کز غیب خطاب آید جان های خطابی را
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #78
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    ای خواجه نمی بینی این روز قیامت را ای خواجه نمی بینی این خوش قد و قامت را
    دیوار و در خانه شوریده و دیوانه من بر سر دیوارم از بهر علامت را
    ماهیست که در گردش لاغر نشود هرگز خورشید جمال او بدریده ظلامت را
    ای خواجه خوش دامن دیوانه تویی یا من درکش قدحی با من بگذار ملامت را
    پیش تو از بسی شیدا می جست کرامت ها چون دید رخ ساقی بفروخت کرامت را
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #79
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    امروز گزافی ده آن باده نابی را برهم زن و درهم زن این چرخ شتابی را
    گیرم قدح غیبی از دیده نهان آمد پنهان نتوان کردن مستی و خرابی را
    ای عشق طرب پیشه خوش گفت خوش اندیشه بربای نقاب از رخ آن شاه نقابی را
    تا خیزد ای فرخ زین سو اخ و زان سو اخ برکن هله ای گلرخ سغراق و شرابی را
    گر زان که نمی خواهی تا جلوه شود گلشن از بهر چه بگشادی دکان گلابی را
    ما را چو ز سر بردی وین جوی روان کردی در آب فکن زوتر بط زاده آبی را
    ماییم چو کشت ای جان بررسته در این میدان لب خشک و به جان جویان باران سحابی را
    هر سوی رسولی نو گوید که نیابی رو لاحول بزن بر سر آن زاغ غرابی را
    ای فتنه هر روحی کیسه بر هر جوحی دزدیده رباب از کف بوبکر ربابی را
    امروز چنان خواهم تا مست و خرف سازی این جان محدث را وان عقل خطابی را
    ای آب حیات ما شو فاش چو حشر ار چه شیر شتر گرگین جانست عرابی را
    ای جاه و جمالت خوش خامش کن و دم درکش آگاه مکن از ما هر غافل خوابی را
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #80
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را آن راه زن دل را آن راه بر دین را
    زان می که ز دل خیزد با روح درآمیزد مخمور کند جوشش مر چشم خدابین را
    آن باده انگوری مر امت عیسی را و این باده منصوری مر امت یاسین را
    خم ها است از آن باده خم ها است از این باده تا نشکنی آن خم را هرگز نچشی این را
    آن باده بجز یک دم دل را نکند بی غم هرگز نکشد غم را هرگز نکند کین را
    یک قطره از این ساغر کار تو کند چون زر جانم به فدا باشد این ساغر زرین را
    این حالت اگر باشد اغلب به سحر باشد آن را که براندازد او بستر و بالین را
    زنهار که یار بد از وسوسه نفریبد تا نشکنی از سستی مر عهد سلاطین را
    گر زخم خوری بر رو رو زخم دگر می جو رستم چه کند در صف دسته گل و نسرین را
    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 8 از 10 نخستنخست ... 45678910 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/