صفحه 5 از 10 نخستنخست 123456789 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 97

موضوع: دیوان شمس تبریزی (غزلیات)

  1. #41
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما راست بگو شمع رخت دوش کجا بود کجا
    سوی دل ما بنگر کز هوس دیدن تو دولت آن جا که در او حسن تو بگشاد قبا
    دوش به هر جا که بدی دانم کامروز ز غم گشته بود همچو دلم مسجد لا حول و لا
    دوش همی گشتم من تا به سحر ناله کنان بدرک بالصبح بدا هیج نومی و نفی
    سایه نوری تو و ما جمله جهان سایه تو نور کی دیدست که او باشد از سایه جدا
    گاه بود پهلوی او گاه شود محو در او پهلوی او هست خدا محو در او هست لقا
    سایه زده دست طلب سخت در آن نور عجب تا چو بکاهد بکشد نور خدایش به خدا
    شرح جدایی و درآمیختگی سایه و نور لا یتناهی و لان جات بضعف مددا
    نور مسبب بود و هر چه سبب سایه او بی سببی قد جعل الله لکل سببا
    آینه همدگر افتاد مسبب و سبب هر کی نه چون آینه گشتست ندید آینه را
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. #42
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    کار تو داری صنما قدر تو باری صنما ما همه پابسته تو شیر شکاری صنما
    دلبر بی کینه ما شمع دل سینه ما در دو جهان در دو سرا کار تو داری صنما
    ذره به ذره بر تو سجده کنان بر در تو چاکر و یاری گر تو آه چه یاری صنما
    هر نفسی تشنه ترم بسته جوع البقرم گفت که دریا بخوری گفتم کآری صنما
    هر کی ز تو نیست جدا هیچ نمیرد به خدا آنگه اگر مرگ بود پیش تو باری صنما
    نیست مرا کار و دکان هستم بی کار جهان زان که ندانم جز تو کارگزاری صنما
    خواه شب و خواه سحر نیستم از هر دو خبر کیست خبر چیست خبر روزشماری صنما
    روز مرا دیدن تو شب غم ببریدن تو از تو شبم روز شود همچو نهاری صنما
    باغ پر از نعمت من گلبن بازینت من هیچ ندید و نبود چون تو بهاری صنما
    جسم مرا خاک کنی خاک مرا پاک کنی باز مرا نقش کنی ماه عذاری صنما
    فلسفیک کور شود نور از او دور شود زو ندمد سنبل دین چونک نکاری صنما
    فلسفی این هستی من عارف تو مستی من خوبی این زشتی آن هم تو نگاری صنما
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  3. #43
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا طوطی اندیشه او همچو شکر خورد مرا
    تابش خورشید ازل پرورش جان و جهان بر صفت گلبشکر پخت و بپرورد مرا
    گفتم ای چرخ فلک مرد جفای تو نیم گفت زبون یافت مگر ای سره این مرد مرا
    ای شه شطرنج فلک مات مرا برد تو را ای ملک آن تخت تو را تخته این نرد مرا
    تشنه و مستسقی تو گشته ام ای بحر چنانک بحر محیط ار بخورم باشد درخورد مرا
    حسن غریب تو مرا کرد غریب دو جهان فردی تو چون نکند از همگان فرد مرا
    رفتم هنگام خزان سوی رزان دست گزان نوحه گر هجر تو شد هر ورق زرد مرا
    فتنه عشاق کند آن رخ چون روز تو را شهره آفاق کند این دل شب گرد مرا
    راست چو شقه علمت رقص کنانم ز هوا بال مرا بازگشا خوش خوش و منورد مرا
    صبح دم سرد زند از پی خورشید زند از پی خورشید تو است این نفس سرد مرا
    جزو ز جزوی چو برید از تن تو درد کند جزو من از کل ببرد چون نبود درد مرا
    بنده آنم که مرا بی گنه آزرده کند چون صفتی دارد از آن مه که بیازرد مرا
    هر کسکی را هوسی قسم قضا و قدر است عشق وی آورد قضا هدیه ره آورد مرا
    اسب سخن بیش مران در ره جان گرد مکن گر چه که خود سرمه جان آمد آن گرد مرا
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  4. #44
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا ابروی او گره نشد گر چه که دید صد خطا
    چشم گشا و رو نگر جرم بیار و خو نگر خوی چو آب جو نگر جمله طراوت و صفا
    من ز سلام گرم او آب شدم ز شرم او وز سخنان نرم او آب شوند سنگ ها
    زهر به پیش او ببر تا کندش به از شکر قهر به پیش او بنه تا کندش همه رضا
    آب حیات او ببین هیچ مترس از اجل در دو در رضای او هیچ ملرز از قضا
    سجده کنی به پیش او عزت مسجدت دهد ای که تو خوار گشته ای زیر قدم چو بوریا
    خواندم امیر عشق را فهم بدین شود تو را چونک تو رهن صورتی صورتتست ره نما
    از تو دل ار سفر کند با تپش جگر کند بر سر پاست منتظر تا تو بگوییش بیا
    دل چو کبوتری اگر می بپرد ز بام تو هست خیال بام تو قبله جانش در هوا
    بام و هوا تویی و بس نیست روی بجز هوس آب حیات جان تویی صورت ها همه سقا
    دور مرو سفر مجو پیش تو است ماه تو نعره مزن که زیر لب می شنود ز تو دعا
    می شنود دعای تو می دهدت جواب او کای کر من کری بهل گوش تمام برگشا
    گر نه حدیث او بدی جان تو آه کی زدی آه بزن که آه تو راه کند سوی خدا
    چرخ زنان بدان خوشم کآب به بوستان کشم میوه رسد ز آب جان شوره و سنگ و ریگ را
    باغ چو زرد و خشک شد تا بخورد ز آب جان شاخ شکسته را بگو آب خور و بیازما
    شب برود بیا به گه تا شنوی حدیث شه شب همه شب مثال مه تا به سحر مشین ز پا
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  5. #45
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    با لب او چه خوش بود گفت و شنید و ماجرا خاصه که در گشاید و گوید خواجه اندرآ
    با لب خشک گوید او قصه چشمه خضر بر قد مرد می برد درزی عشق او قبا
    مست شوند چشم ها از سکرات چشم او رقص کنان درخت ها پیش لطافت صبا
    بلبل با درخت گل گوید چیست در دلت این دم در میان بنه نیست کسی تویی و ما
    گوید تا تو با تویی هیچ مدار این طمع جهد نمای تا بری رخت توی از این سرا
    چشمه سوزن هوس تنگ بود یقین بدان ره ندهد به ریسمان چونک ببیندش دوتا
    بنگر آفتاب را تا به گلو در آتشی تا که ز روی او شود روی زمین پر از ضیا
    چونک کلیم حق بشد سوی درخت آتشین گفت من آب کوثرم کفش برون کن و بیا
    هیچ مترس ز آتشم زانک من آبم و خوشم جانب دولت آمدی صدر تراست مرحبا
    جوهریی و لعل کان جان مکان و لامکان نادره زمانه ای خلق کجا و تو کجا
    بارگه عطا شود از کف عشق هر کفی کارگه وفا شود از تو جهان بی وفا
    ز اول روز آمدی ساغر خسروی به کف جانب بزم می کشی جان مرا که الصلا
    دل چه شود چو دست دل گیرد دست دلبری مس چه شود چو بشنود بانگ و صلای کیمیا
    آمد دلبری عجب نیزه به دست چون عرب گفتم هست خدمتی گفت تعال عندنا
    جست دلم که من دوم گفت خرد که من روم کرد اشارت از کرم گفت بلی کلا کما
    خوان چو رسید از آسمان دست بشوی و هم دهان تا که نیاید از کفت بوی پیاز و گندنا
    کان نمک رسید هین گر تو ملیح و عاشقی کاس ستان و کاسه ده شور گزین نه شوربا
    بسته کنم من این دو لب تا که چراغ روز و شب هم به زبانه زبان گوید قصه با شما
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  6. #46
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    دی بنواخت یار من بنده غم رسیده را داد ز خویش چاشنی جان ستم چشیده را
    هوش فزود هوش را حلقه نمود گوش را جوش نمود نوش را نور فزود دیده را
    گفت که ای نزار من خسته و ترسگار من من نفروشم از کرم بنده خودخریده را
    بین که چه داد می کند بین چه گشاد می کند یوسف یاد می کند عاشق کف بریده را
    داشت مرا چو جان خود رفت ز من گمان بد بر کتفم نهاد او خلعت نورسیده را
    عاجز و بی کسم مبین اشک چو اطلسم مبین در تن من کشیده بین اطلس زرکشیده را
    هر که بود در این طلب بس عجبست و بوالعجب صد طربست در طرب جان ز خود رهیده را
    چاشنی جنون او خوشتر یا فسون او چونک نهفته لب گزد خسته غم گزیده را
    وعده دهد به یار خود گل دهد از کنار خود پر کند از خمار خود دیده خون چکیده را
    کحل نظر در او نهد دست کرم بر او زند سینه بسوزد از حسد این فلک خمیده را
    جام می الست خود خویش دهد به سمت خود طبل زند به دست خود باز دل پریده را
    بهر خدای را خمش خوی سکوت را مکش چون که عصیده می رسد کوته کن قصیده را
    مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن در مگشا و کم نما گلشن نورسیده را
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. #47
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا در رخ مه کجا بود این کر و فر و کبریا
    جمله به ماه عاشق و ماه اسیر عشق تو ناله کنان ز درد تو لابه کنان که ای خدا
    سجده کنند مهر و مه پیش رخ چو آتشت چونک کند جمال تو با مه و مهر ماجرا
    آمد دوش مه که تا سجده برد به پیش تو غیرت عاشقان تو نعره زنان که رو میا
    خوش بخرام بر زمین تا شکفند جان ها تا که ملک فروکند سر ز دریچه سما
    چونک شوی ز روی تو برق جهنده هر دلی دست به چشم برنهد از پی حفظ دیده ها
    هر چه بیافت باغ دل از طرب و شکفتگی از دی این فراق شد حاصل او همه هبا
    زرد شدست باغ جان از غم هجر چون خزان کی برسد بهار تو تا بنماییش نما
    بر سر کوی تو دلم زار نزار خفت دی کرد خیال تو گذر دید بدان صفت ورا
    گفت چگونه ای از این عارضه گران بگو کز تنکی ز دیده ها رفت تن تو در خفا
    گفت و گذشت او ز من لیک ز ذوق آن سخن صحت یافت این دلم یا رب تش دهی جزا
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  8. #48
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    با تو حیات و زندگی بی تو فنا و مردنا زانک تو آفتابی و بی تو بود فسردنا
    خلق بر این بساط ها بر کف تو چو مهره ای هم ز تو ماه گشتنا هم ز تو مهره بردنا
    گفت دمم چه می دهی دم به تو من سپرده ام من ز تو بی خبر نیم در دم دم سپردنا
    پیش به سجده می شدم پست خمیده چون شتر خنده زنان گشاد لب گفت درازگردنا
    بین که چه خواهی کردنا بین که چه خواهی کردنا گردن دراز کرده ای پنبه بخواهی خوردنا
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  9. #49
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    ای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرا بر من خسته کرده ای روی گران چرا چرا
    بر دل من که جای تست کارگه وفای تست هر نفسی همی زنی زخم سنان چرا چرا
    گوهر نو به گوهری برد سبق ز مشتری جان و جهان همی بری جان و جهان چرا چرا
    چشمه خضر و کوثری ز آب حیات خوشتری ز آتش هجر تو منم خشک دهان چرا چرا
    مهر تو جان نهان بود مهر تو بی نشان بود در دل من ز بهر تو نقش و نشان چرا چرا
    گفت که جان جان منم دیدن جان طمع مکن ای بنموده روی تو صورت جان چرا چرا
    ای تو به نور مستقل وی ز تو اختران خجل بس دودلی میان دل ز ابر گمان چرا چرا
    [SIGPIC][/SIGPIC]

  10. #50
    ناظم ارشد انجمن
    شاید من بی عیب نباشم اماتوهم نیستی...پس برو وپیش از شمارش اشتباهات من به خطاهای خودت رسیدگی کن
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    زیر ی سقف کنار عزیزترینم
    نوشته ها
    12,484
    تشکر تشکر کرده 
    190
    تشکر تشکر شده 
    12,809
    تشکر شده در
    3,688 پست
    حالت من : Relax
    قدرت امتیاز دهی
    11331
    Array

    پیش فرض

    گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا تا که بهار جان ها تازه کند دل تو را
    بوی سلام یار من لخلخه بهار من باغ و گل و ثمار من آرد سوی جان صبا
    مستی و طرفه مستیی هستی و طرفه هستیی ملک و درازدستیی نعره زنان که الصلا
    پای بکوب و دست زن دست در آن دو شست زن پیش دو نرگس خوشش کشته نگر دل مرا
    زنده به عشق سرکشم بینی جان چرا کشم پهلوی یار خود خوشم یاوه چرا روم چرا
    جان چو سوی وطن رود آب به جوی من رود تا سوی گولخن رود طبع خسیس ژاژخا
    دیدن خسرو زمن شعشعه عقار من سخت خوش است این وطن می نروم از این سرا
    جان طرب پرست ما عقل خراب مست ما ساغر جان به دست ما سخت خوش است ای خدا
    هوش برفت گو برو جایزه گو بشو گرو روز شدشت گو بشو بی شب و روز تو بیا
    مست رود نگار من در بر و در کنار من هیچ مگو که یار من باکرمست و باوفا
    آمد جان جان من کوری دشمنان من رونق گلستان من زینت روضه رضا
    [SIGPIC][/SIGPIC]

صفحه 5 از 10 نخستنخست 123456789 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/