حسرت
سر سجادهء عشقم
به خاك افتادهء عشقم
ولي با اين همه احساس
تهي از بادهء عشقم
پر و خالي شدم از بس
به دست هر كس و نا كس
چه مانده از تنم باقي
شكسته جام بي ساقي
تنم زخمي شد از هر دست
به جانم سنگ هر سر مست
براي جرعه اي مِي بود
به من هر كس كه دل مي بست
به نام اعتماد و عشق
اگر دستي به من آويخت
به پایش زندگي دادم
به جانم زهر حسرت ريخت
هزاران بار دل دادم
كه شايد عشق ناب اين است
سراب تلخ باران بود به
خود گفتم شراب اين است
سر سجادهء عشقم
به خاك افتادهء عشقم
ولي با اين همه احساس
تهي از بادهء عشقم
پر و خالي شدم از بس
به دست هر كس و نا كس
چه مانده از تنم باقي
شكسته جام بي ساقي
تنم زخمي شد از هر دست
به جانم سنگ هر سر مست
براي جرعه اي مِي بود
به من هر كس كه دل مي بست
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)