ملک جمشید
تو یه روز از اونور باغ گلای اطلسی
خسته و گنگ و غریب پیاده از راه میرسی
میبینم که با تنت خستگیای سفرت
با چشات به من میگی این قدمای آخره
اسب طوسی زمین زیر پاهات بی رمق
توی قلب ترکشت نیزه سرخ شفق
میشناسم میشناسمت تو مرد رویای منی
خوب من هر چی باشی معنی حرفای منی
برای شب زده های کوچه ها تو خود خورشیدی
برای عاشق پاک قصه ها تو ملک جمشیدی
از کدوم دریای خشک تو از کدوم جنگل زرد
می رسی که قصه هات پر پر از خورشید سرد
از کدوم خلیج خاک تو با کدوم قایق باد
رد شدی که تن تو تن پوش بارونو میخواد
از کدوم قصه میای تو از کدوم قصه خوب
که پیش پات می میره سوار خسته غروب
توی برج قصه ها با قصه گویی که منم
بگو حرفاتو بگو که تشنه شنفتنم
برای شب زده های کوچه ها تو خود خورشیدی
برای عاشق پاک قصه ها تو ملک جمشیدی
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)