صفحه 16 از 29 نخستنخست ... 612131415161718192026 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 151 تا 160 , از مجموع 287

موضوع: حیــــــــــــــــــدر بابایه سلام (شهـــــــــریار)

  1. #151
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا

    فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا


    مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب

    فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا


    کله جا ماندش این جا و نیامد دیگرش از پی

    نیاید فی المثل آری گرش افتد کلاه اینجا


    نگویم جمله با من باش و ترک کامکاران کن

    چو هم شاهی و هم درویش گاه آنجاو گاه اینجا


    هوای ماه خرگاهی مکن ای کلبه درویش

    نگنجد موکب کیوان شکوه پادشاه اینجا


    توئی آن نوسفر سالک که هر شب شاهد توفیق

    چراغت پیش پا دارد که راه اینجا و چاه اینجا


    بیا کز دادخواهی آن دل نازک نرنجانم

    کدورت را فرامش کرده با آئینه آه اینجا


    سفر مپسند هرگز شهریار از مکتب حافظ

    که سیر معنوی اینجا و کنج خانقاه اینجا

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #152
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    به چشمک اینهمه مژگان به هم مزن یارا

    که این دو فتنه بهم می زنند دنیا را


    چه شعبده است که در چشمکان آبی تو

    نهفته اند شب ماهتاب دریا را


    تو خود به جامه خوابی و ساقیان صبوح

    به یاد چشم تو گیرند جام صهبا را


    کمند زلف به دوش افکن و به صحرا زن

    که چشم مانده به ره آهوان صحرا را


    به شهر ما چه غزالان که باده پیمایند

    چه جای عشوه غزالان بادپیما را


    فریب عشق به دعوی اشگ و آه مخور

    که درد و داغ بود عاشقان شیدا را


    هنوز زین همه نقاش ماه و اختر نیست

    شبیه سازتر از اشگ من ثریا را


    اشاره غزل خواجه با غزاله تست

    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را


    به یار ما نتوان یافت شهریارا عیب

    جز این قدر که فراموش می کند ما را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #153
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سنین عمر به هفتاد میرسد ما را

    خدای من که به فریاد میرسد ما را


    گرفتم آنکه جهانی به یاد ما بودند

    دگر چه فایده از یاد میرسد ما را


    حدیث قصه سهراب و نوشداروی او

    فسانه نیست کز اجداد میرسد ما را


    اگر که دجله پر از قایق نجات شود

    پس از خرابی بغداد میرسد ما را


    به چاه گور دگر منعکس شود فریاد

    چه جای داد که بیداد میرسد ما را


    تو شهریار علی گو که در کشاکش حشر

    علی و آل به امداد میرسد ما را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #154
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را

    ولیکن پوست خواهد کند ما یک لاقبایان را


    ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد

    زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را


    به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می آید

    که لرزاند تن عریان بی برگ و نوایان را


    به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد

    ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را


    طبیب بی مروت کی به بالین فقیر آید

    که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را


    به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر

    که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را


    به هر کس مشکلی بردیم و از کس مشکلی نگشود

    کجا بستند یا رب دست آن مشکل گشایان را


    نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم

    چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را


    به هر فرمان آتش عالمی در خاک و خون غلطید

    خدا ویران گذارد کاخ این فرمانروایان را


    حریفی با تمسخر گفت زاری شهریارا بس

    که میگیرند در شهر و دیار ما گدایان را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #155
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بیداد رفت لاله بر باد رفته را

    یا رب خزان چه بود بهار شکفته را


    هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید

    نو کرد داغ ماتم یاران رفته را


    جز در صفای اشک دلم وا نمی شود

    باران به دامن است هوای گرفته را


    وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود

    آخر محاق نیست که ماه دو هفته را


    برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب

    آورده ام به دیده گهرهای سفته را


    ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین

    بیدار کردی آن گل در خاک خفته را


    گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست

    تب موم سازد آهن و پولاد تفته را


    یارب چها به سینه این خاکدان در است

    کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را


    راه عدم نرفت کس از رهروان خاک

    چون رفت خواهی اینهمه راه نرفته را


    لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر

    تا باز نشنود ز کس این راز گفته را


    لعلی نسفت کلک در افشان شهریار

    در رشته چون کشم در و لعل نسفته را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #156
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شب به هم در***د زلف چلیپائی را

    صبحدم سردهد انفاس مسیحائی را


    گر از آن طور تجلی به چراغی برسی

    موسی دل طلب و سینه سینائی را


    گر به آئینه سیماب سحر رشک بری

    اشک سیمین طلبی آینه سیمائی را


    رنگ رؤیا زده ام بر افق دیده و دل

    تا تماشا کنم آن شاهد رؤیائی را


    از نسیم سحر آموختم و شعله شمع

    رسم شوریدگی و شیوه شیدائی را


    جان چه باشد که به بازار تو آرد عاشق

    قیمت ارزان نکنی گوهر زیبائی را


    طوطیم گوئی از آن قند لب آموخت سخن

    که به دل آب کند شکر گویائی را


    دل به هجران تو عمریست شکیباست ولی

    بار پیری ***د پشت شکیبائی را


    شب به مهتاب رخت بلبل و پروانه وگل

    شمع بزم چمنند انجمن آرائی را


    صبح سرمی کشد از پشت درختان خورشید

    تا تماشا کند این بزم تماشائی را


    جمع کن لشکر توفیق که تسخیر کنی

    شهریارا قرق عزلت و تنهائی را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #157
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

    نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را


    کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم

    به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را


    به یاد یار دیرین کاروان گم کرده رامانم

    که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را


    بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی

    چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را


    چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی

    که در کامم به زهرآلود شهد شادمانی را


    سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل

    خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را


    نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده

    به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را


    به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان

    خدایا بر مگردان این بلای آسمانی را


    نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن

    که از آب بقا جوئید عمر جاودانی را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #158
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها

    مستم از ساغر خون جگر آشامیها


    بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت

    شادکامم دگر از الفت ناکامیها


    بخت برگشته ما خیره سری آغازید

    تا چه بازد دگرم تیره سرانجامیها


    دیرجوشی تو در بوته هجرانم سوخت

    ساختم این همه تا وارهم از خامیها


    تا که نامی شدم از نام نبردم سودی

    گر نمردم من و این گوشه ناکامیها


    نشود رام سر زلف دل آرامم دل

    ای دل از کف ندهی دامن آرامیها


    باده پیمودن و راز از خط ساقی خواندن

    خرم از عیش نشابورم و خیامیها


    شهریارا ورق از اشک ندامت میشوی

    تا که نامت نبرد در افق نامیها

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #159
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    طبعم از لعل تو آموخت در افشانیها

    ای رخت چشمه خورشید درخشانیها


    سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی

    تا نسیمت بنوازد به گل افشانیها


    گر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابی

    چشم خورشید شود خیره ز رخشانیها


    دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید

    مخمل اینگونه به کاشانه کاشانیها


    دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع

    ای سر زلف تو مجموع پریشانیها


    رام دیوانه شدن آمده درشان پری

    تو به جز رم نشناسی ز پریشانیها


    شهریارا به درش خاک نشین افلاکند

    وین کواکب همه داغند به پیشانیها

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #160
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    زین همرهان همراز من تنها توئی تنها بیا

    باشد که در کام صدف گوهر شوی یکتا بیا


    یارب که از دریا دلی خود گوهر یکتا شوی

    ای اشک چشم آسمان در دامن دریا بیا


    ما ره به کوی عافیت دانیم و منزلگاه انس

    ای در تکاپوی طلب گم کرده ره با ما بیا


    ای ماه کنعانی ترا یاران به چاه افکنده اند

    در رشته پیوند ما چنگی زن و بالا بیا


    مفتون خویشم کردی از حالی که آن شب داشتی

    بار دگر آن حال را کردی اگر پیدا بیا


    شرط هواداری ما شیدائی و شوریدگیست

    گر یار ما خواهی شدن شوریده و شیدا بیا


    در کار ما پروائی از طعن بداندیشان مکن

    پروانه گو در محفل این شمع بی پروا بیا


    کنجی است ما را فارغ از شور و شر دنیای دون

    اینجا چو فارغ گشتی از شور و شر دنیا بیا


    گر شهریاری خواهی و اقلیم جان از خاکیان

    چون قاف دامن باز چین زیر پر عنقا بیا

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 16 از 29 نخستنخست ... 612131415161718192026 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/