دشت ارغوان
آه چه شام تيره اي از چه سحر نمي شود
ديو سياه شب چرا جاي دگر نمي شود
سقف سياه آسمان سودئه شده ست از اختران
ماه چه ماه آهني اينكه قمر نمي شود
واي ز دشت ارغوان ريخته خون هر جوان
چشم يكي به ماتم اينهمه تر نمي شود
مادر داغدار من طعنه تهنيت شنو
بهر تو طعن و تسليت گرچه پسر نمي شود
كودك بينواي من گريه مكن براي من
گر چه كسي به جاي من بر تو پدر نمي شود
باغ ز گل تهي شده بلبل زار را بگو
از چه ز بانك زاغها گوش تو كر نمي شود
اي تو بهار و باغ من چشم من و چراغ من
بي همه گان به سر شود
بي تو به سر نمي شود
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)