صفحه 15 از 18 نخستنخست ... 51112131415161718 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 141 تا 150 , از مجموع 175

موضوع: اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم

  1. #141
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    عاشقانه

    اي شب از روياي تو رنگين شده
    سينه از عطر تو ام سنگين شده
    اي به روي چشم من گسترده خويش
    شايدم بخشيده از اندوه پيش
    همچو باراني كه شويد جسم خاك
    هستيم ز آلودگي ها كرده پاك
    اي تپش هاي تن سوزان من
    آتشي در سايه مژگان من
    اي ز گندمزار ها سرشارتر
    اي ز زرين شاخه ها پر بارتر
    اي در بگشوده بر خورشيدها
    در هجوم ظلمت ترديد ها
    با تو ام ديگر ز دردي بيم نيست
    هست اگر ‚ جز درد خوشبختيم نيست
    اي دلتنگ من و اين بار نور ؟
    هايهوي زندگي در قعر گور ؟
    اي دو چشمانت چمنزاران من
    داغ چشمت خورده بر چشمان من
    پيش از اينت گر كه در خود داشتم
    هر كسي را تو نمي انگاشتم
    درد تاريكيست درد خواستن
    رفتن و بيهوده خود را كاستن
    سرنهادن بر سيه دل سينه ها
    سينه آلودن به چرك كينه ها
    در نوازش ‚ نيش ماران يافتن
    زهر در لبخند ياران يافتن
    زر نهادن در كف طرارها
    گمشدن در پهنه بازارها
    آه اي با جان من آميخته
    اي مرا از گور من انگيخته
    چون ستاره با دو بال زرنشان
    آمده از دوردست آسمان
    از تو تنهاييم خاموشي گرفت
    پيكرم بوي همآغوشي گرفت
    جوي خشك سينه ام را آب تو
    بستر رگهايم را سيلاب تو
    در جهاني اين چنين سرد و سياه
    با قدمهايت قدمهايم براه
    اي به زير پوستم پنهان شده
    همچو خون در پوستم جوشان شده
    گيسويم را از نوازش سوخته
    گونه هام از هرم خواهش سوخته
    آه اي بيگانه با پيراهنم
    آشناي سبزه زاران تنم
    آه اي روشن طلوع بي غروب
    آفتاب سرزمين هاي جنوب
    آه آه اي از سحر شاداب تر
    از بهاران تازه تر سيراب تر
    عشق ديگر نيست اين ‚ اين خيرگيست
    چلچراغي در سكوت و تيرگيست
    عشق چون در سينه ام بيدار شد
    از طلب پا تا سرم ايثار شد
    اين دگر من نيستم ‚ من نيستم
    حيف از آن عمري كه با من زيستم
    اي لبانم بوسه گاه بوسه ات
    خيره چشمانم به راه بوسه ات
    اي تشنج هاي لذت در تنم
    اي خطوط پيكرت پيراهنم
    آه مي خواهم كه بشكافم ز هم
    شاديم يكدم بيالايد به غم
    آه مي خواهم كه برخيزم ز جاي
    همچو ابري اشك ريزم هايهاي
    اين دل تنگ من و اين دود عود ؟
    در شبستان زخمه ها ي چنگ و رود ؟
    اين فضاي خالي و پروازها ؟
    اين شب خاموش و اين آوازها ؟
    اي نگاهت لاي لايي سحر بار
    گاهواره كودكان بي قرار
    اي نفسهايت نسيم نيمخواب
    شسته از من لرزه هاي اضطراب
    خفته در لبخند فرداهاي من
    رفته تا اعماق دنيا هاي من
    اي مرا با شعور شعر آميخته
    اين همه آتش به شعرم ريخته
    چون تب عشقم چنين افروختي
    لا جرم شعرم به آتش سوختي
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. #142
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    آرزو

    كاش بر ساحل رودي خاموش
    عطر مرموز گياهي بودم
    چو بر آنجا گذرت مي افتاد
    به سرا پاي تو لب مي سودم
    كاش چون ناي شبان مي خواندم
    بنواي دل ديوانه تو
    خفته بر هودج مواج نسيم
    ميگذشتم ز در خانه تو
    كاش چون پرتو خورشيد بهار
    سحر از پنجره مي تابيدم
    از پس پرده لرزان حرير
    رنگ چشمان ترا ميديدم
    كاش در بزم فروزنده تو
    خنده جام شرابي بودم
    كاش در نيمه شبي درد آلود
    سستي و مستي خوابي بودم
    كاش چون آينه روشن ميشد
    دلم از نقش تو و خنده تو
    صبحگاهان به تنم مي لغزيد
    گرمي دست نوازنده تو
    كاش چون برگ خزان رقص مرا
    نيمه شب ماه تماشا ميكرد
    در دل باغچه خانه تو
    شور من ...ولوله برپا ميكرد
    كاش چون ياد دل انگيز زني
    مي خزيدم به دلت پر تشويش
    ناگهان چشم ترا ميديدم
    خيره بر جلوه زيبايي خويش
    كاش در بستر تنهايي تو
    پيكرم شمع گنه مي افروخت
    ريشه زهد و تو حسرت من
    زين گنه كاري شيرين مي سوخت
    كاش از شاخه سر سبز حيات
    گل اندوه مرا ميچيدي
    كاش در شعر من اي مايه عمر
    شعله راز مرا ميديدي
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  3. #143
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    رها ز شاخه
    در آن دقايق پر اضطراب پر تشويش
    رها ز شاخه بر امواج بادها مي رفت
    به رودها پيوست
    و روي رود روان رفت برگ
    مرگ انديش
    به رود زمزمه گر گوش كن كه مي خواند
    سرود رفتن و رفتن و برنگشتنها
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #144
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    رهايي
    بر آستانه در گرد مرگ مي باريد
    از آسمان شب زده در شب
    تگرگ مي باريد
    و از تمام درختان بيد
    با وزش باد
    برگ مي باريد
    كه آن تناور تاريخ تا بهاران رفت
    به جاودان پيوست
    و بازوان بلندش
    كه نام نامي او راهميشه با خود داشت
    به جان پيوست
    به بيكران پيوست
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  5. #145
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    تشويش

    وقتي از قتل قناري گفتي
    دل پر ريخته ام وحشت كرد
    وقتي آواز درختان تبر خورده باغ
    در فضا مي پيچيد
    از تو مي پرسيدم
    به كجا بايد رفت ؟
    غمم از وحشت پوسيدن نيست
    غم من غربت تنهايي هاست
    برگ بيد است كه با زمزمه جاري باد
    تن به وارستن از ورطه ستي مي داد
    يك نفر دارد فرياد زنان مي گويد
    در قفس طوطي مرد
    و زبان سرخش
    سر سبزش را بر باد سپرد
    من كه روزي ريادم بي تشويش
    مي توانست جهاني را آتش بزند
    در شب گيسوي تو
    گم شد از وحشت خويش
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  6. #146
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    زنداني

    دل وحشت زده در سينه من مي لرزيد
    دست من ضربه به ديوار زندان كوبيد
    آي همسايه زنداني من
    ضربه دست مرا پاسخ گوي
    صربه دست مرا پاسخ نيست
    تا به كي بايد تنها تنها
    وندر اين زندان زيست
    ضربه هر چند به ديوار فرو كوبيدم
    پاسخي نشنيدم
    سال ها رفت كهمن
    كرده ام با غم تنهايي خو
    ديگر از پاسخ خود نوميدم
    راستي هان
    چه صدايي آمد ؟
    ضربه اي كوفت به ديواره زندان دستي ؟
    ضربه مي كوبد همسايه زنداني من
    پاسخي مي جويد
    ديده را مي بندم
    در دل از وحشت تنهايي او مي خندم
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  7. #147
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    اي عاشقان عهد كهن

    نفرينتان به جان من
    او را رها كنيد
    نفرين اگر به دامن او گيرد
    نرسم خدا نكرده بميرد
    از ما دوتن به يكي اكتفا كنيد
    او را رها كنيد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  8. #148
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    دشت ارغوان

    آه چه شام تيره اي از چه سحر نمي شود
    ديو سياه شب چرا جاي دگر نمي شود
    سقف سياه آسمان سودئه شده ست از اختران
    ماه چه ماه آهني اينكه قمر نمي شود
    واي ز دشت ارغوان ريخته خون هر جوان
    چشم يكي به ماتم اينهمه تر نمي شود
    مادر داغدار من طعنه تهنيت شنو
    بهر تو طعن و تسليت گرچه پسر نمي شود
    كودك بينواي من گريه مكن براي من
    گر چه كسي به جاي من بر تو پدر نمي شود
    باغ ز گل تهي شده بلبل زار را بگو
    از چه ز بانك زاغها گوش تو كر نمي شود
    اي تو بهار و باغ من چشم من و چراغ من
    بي همه گان به سر شود
    بي تو به سر نمي شود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  9. #149
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    چشمه عشق

    زان لحظه كه ديده بر رخت واكردم
    دل دادم و شعر عشق انشا كردم
    ني ني غلطم كجا سرودم شعري
    تو شعر سرودي و من امضا كردم
    خوب يا بد تو مرا ساخته اي
    تو مرا صيقلي كرده و پرداخته اي
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  10. #150
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    ارزش انسان

    دشتها آلوده ست
    در لجنزار گل لاله نخواهد روييد
    در هواي عفن آواز پرستو به چه كارت آيد ؟
    فكر نان بايد كرد
    و هوايي كه در آن
    نفسي تازه كنيم
    گل گندم خوب است
    گل خوبي زيباست
    اي دريغا كه همه مزرعه دلها را
    علف هرزه كين پوشانده ست
    هيچكس فكر نكرد
    كه در آبادي ويران شده ديگر نان نيست
    و همه مردم شهر
    بانگ برداشته اند
    كه چرا سيمان نيست
    و كسي فكر نكرد
    كه چرا ايمان نيست
    و زماني شده است
    كه به غير از انسان
    هيچ چيز ارزان نيست
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 15 از 18 نخستنخست ... 51112131415161718 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/