نگاه کن

نگاه کن
من از ژرفای خاک‌ام،
آن جا که سپیدی رابطه‌ها
به سرخی یک عشق است
و به سبزی یک زندگی!
آن جا که آفرینش و پوسیدگی
به هم آمیخته است.

نگاه کن
تا به کجا رسیده‌ام!
به پهنه‌ی عریانِ بی‌کران
به آسمان
به کهکشان!
آن جا که ستاره‌های نقره‌ای
در عمق روشنای آینه‌ای
رو به سوی تجلی روان‌اند.