بهار
هق هقِ آسمان
شانه شانه‌ی زمین
صدای ناله‌ی سرد زمستان
به گوش خفته‌ی بی‌جانِ درختان

نرم می‌گرید
گرم می‌خواند
آسمان بغض ابرش را
زمین داستان رنج‌اش را
بر بساط خاکِ مرگ‌آلود
می‌کند شیونْ آشوبی دردآلود

خواب خواهد رفت آرام
در پسِ دستانِ نیک‌نازان
تا دمِ صبح
جای جای جانِ در بَرش را
زند بوسه باران رَستن و رُستن.