صفحه 14 از 29 نخستنخست ... 410111213141516171824 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 131 تا 140 , از مجموع 287

موضوع: حیــــــــــــــــــدر بابایه سلام (شهـــــــــریار)

  1. #131
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آسمان گو ندهدکامچه خواهد بودن
    یا حریفی نشود رام چه خواهد بودن
    حاصل از کشمکش زندگی ای دل نامیاست
    گو نماند ز من این نام چه خواهد بودن
    آفتابی بود این عمر ولی بر لب بام
    آفتابی به لب بام چه خواهد بودن
    نابهنگام زند نوبت صبح شب وصل
    من گرفتمکه بهنگام چه خواهد بودن
    چند کوشی که به فرمان تو باشد ایام
    نه تو باشی ونه ایام چه خواهد بودن
    گر دلی داری و پابند تعلق خواهی
    خوشتر از زلف دلارامچه خواهد بودن
    شهریاریم و گدای در آن خواجه که گفت
    ?خوشتر از فکر می و جامچه خواهد بودن

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #132
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ز دریچه‌های چشممنظریبه ماه داری
    چه بلند بختی ای دل که به دوست راه داری
    به شب سیاه عاشق چکند پریکه شمعی است
    تو فروغ ماه من شو که فروغ ماه داری
    بگشای روی زیبا ز گناه آنمیندیش
    به خدا که کافرم من تو اگر گناه داری
    من از آن سیاه دارم به غم توروز روشن
    که تو ماهی و تعلق به شب سیاه داری
    تو اگر به هر نگاهی ببریهزارها دل
    نرسد بدان نگارا که دلی نگاهداری
    دگران روند تنها به مثل به قاضیاما
    ?تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری?
    به چمن گلی که خواهد به تو مانداز وجاهت
    تو اگر بخواهی ای گل کمش از گیاه داری
    به سر تو شهریارا گذردقیامت و باز
    چه قیامتست حالی که تو گاه‌گاه داری

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #133
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    باز کننغمه‌یجانسوزی از آن ساز امشب
    تا کنی عقده‌ی اشک از دل من باز امشب
    ساز در دستتو سوز دل من می‌گوید
    من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب
    مرغ دل در قفسسینه‌ی من می‌نالد
    بلبل ساز ترا دیده هم‌آواز امشب
    زیر هر پرده‌ی ساز توهزاران راز است
    بیم آنست که از پرده فتد راز امشب
    گرد شمع رخت ای شوخ، منسوخته جان
    پر چو پروانه کنم باز به پرواز امشب
    گلبن نازی و در پای تو بادست نیاز
    می‌کنم دامن مقصود پر از ناز امشب
    کرد شوق چمن وصل تو ای مایه‌یناز
    بلبل طبع مرا قافیه‌پرداز امشب
    شهریار آمده با کوکبه‌ی گوهر اشک
    بهگدائی تو ای شاهد طنازامشب

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #134
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
    که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را

    دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
    به علی شناختم به خدا قسم خدا را

    به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
    چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را

    مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
    به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

    برو ای گدای مسکین در خانه‌ی علی زن
    که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

    بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
    چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

    بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
    که علم کند به عالم شهدای کربلا را

    چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
    چو علی که میتواند که بسر برد وفا را

    نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
    متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

    بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
    که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

    به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
    چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

    چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
    که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
    چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
    که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

    «همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
    به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»

    ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
    غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #135
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ستون عرش خدا قائم ازقیام محمد------- ببین که سر بکجا می کشد مقام محمد
    بجز فرشته عرش آسمان وحی الهی------- پرنده پر نتوان زد به بام محمد
    به کارنامه منشور آسمانی قرآ ن-------- که نقش مهر نبوت بود بنام محمد...

    شهریار در شعر یا علی علیه‌السلام در مورد حضرت امیر المومنین علیه‌السلام می فرماید:

    مستمندم بسته زنجیروزندان یاعلی------- دستگیر ای دستگیر مستمندان یا علی
    بندی زندان روباهانم ای شیر خدا--------- می جوم زنجیر زندان را به دندان یا علی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #136
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    اشعار شهریار در ستایش امام اول شیعیان جهان سرآمد سلسله مداحان اهل بیت عصمت و طهارت علیه‌السلام است.

    علی ای همای رحمت توچه آیتی خدارا-------- که به ما سوا فکندی همه سایه هما را
    دل اگرخداشناسی همه در رخ علی بین------- به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
    برو ای گدای مسکین در خانه علی زن-------- که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را ...

    شهریار جانسوزترین اشعار خود را تقدیم حضرت سید الشهداء علیه‌السلام و حماسه ابدی او کرده است:

    شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین --------- روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
    ازحریم کعبه جدش به اشکی شست دست ------مروه پشت سرنهاداماصفا دارد حسین... .

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #137
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    قاري ننه گئجه ناغيل دييه نده ،

    ( شب هنگام که مادر بزرگ قصه مي گفت، )

    کولک قالخيب قاپ باجاني دويه نده،

    (بوران بر مي خاست و در و پنجره خانه را مي کوبيد،)

    قورد کئچي نين شنگيله سين ييه نده،

    ( هنگامي که گرگ شنگول و منگول ننه بز را مي خورد،)

    من قاييديب بير ده اوشاق اولايديم!

    (اي کاش من مي توانستم بر گردم و بار ديگر کودکي شوم !)

    بير گول آچيب اوندان سونرا سولايديم!

    (اي کاش به حد شکوفه اي زندگي مي کردم و سپس مي پژمردم !)

    عمه جانين بال بلله سين يئيه رديم،

    (لقمه نان وعسل عمه جان را مي خوردم،)

    سوندان دووروب اوست دونومو گييه رديم،

    ( بعد بلند مي شدم و لباس بيرونم را مي پوشيدم،)

    با غچالاردا تيرينگيني دييه رديم،

    (در باغچه ها آواز مي خواندم، )
    آي اوزومو او ازديرن گونلريم!

    (آه! اي دوران شاديها کجايي!؟)

    آغاج مينيب آت گزديرن گونلريم!

    (روزگاري که سوار تکه چوبي بسان اسب مي شدم و سوار کاري مي کردم!)



    شهريار دوران کودکي خود را در روستاي پر شم انداز خو***اب و درميان روستائيان پاکدل آذربايجاني گذراند. اما هنگامي که او به تبريز آمد مفتون اين شهر جذاب و تاريخ ساز و اديب پرور شد.درو اقع او در اشعار بسياري از تبريز بمثابه پايتخت آزاديخواهي ، هنر،عرفان و نيز انديشه ايران ياد مي کند. وي دوران تحصيلات اوليه خود را در مدارس متحده ، فيوضات و متوسطه تبريز گذراند و با قرائت و کتابت السنه ترکي ، فارسي و عربي آشنا شد.

    شهريار بعدا به تهران آمد و وارد دارالفنون شد وبه تحصيل در رشته طب پرداخت .

    اما در سال آخر تحصيلات، ناگهان گرفتار عشقي جانسوز شد .



    سالها شمع دل افروخته و سوخته ام تا زپروانه کمي عاشقي آموخته ام



    عجبا که اين عشق مسير زندگي شهريار و در واقع تاريخ ادبيات ايران را تغيير داد!

    اين عشق جگرسوز تاثيري تکان دهنده بر روح و جان شهريار نهاد و جهان روان او را از هم پاشيده و يا بعبارتي صيقل داد!



    آسمان چون جمع مشتاقان پريشان مي کند درشگفتم من چرا ازهم نمي پاشد جهان



    اين عشق نافرجام بحدي در روح و روان او ماندگار شد که حتي به رغم بازگشت معشوق، عاشق به وصل تن نداد .

    چرا که اينبار او با عبور از شعاع معشوق ، وارد شعشعه تعشق به عشق گشته بود!



    آمدي جانم بقربانت ولي حالا چرا بي وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا!؟



    اين شاعرعاشق، نخستين اشعار خود را با تخلص «بهجت» نوشته است.

    اما چنانچه که خود مي گويد وقتي دوبار پي در پي به ديوان حافظ رجوع کرد از جانب شاعر بلند آوازه شيراز ، تخلص «شهريار» بدو بخشيده شد و وي به اين ترتيب از نفس گرم لسان الغيب مدد جست و شهريار ملک سخن گرديد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #138
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در وصل هم زعشق تو ای گل در آتشم
    عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
    با عقل آب عشق به یک جو نمی رود
    بیچاره من که ساخته از آب و آتشم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #139
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است

    دائم گرفته چون دل من روی ماهش است

    دیگر نگاه وصف بهاری نمی کند

    شرح خزان دل به زبان نگاهش است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #140
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
    عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم
    با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
    بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
    دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
    صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
    پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
    عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
    خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
    شاهد شو ای شرار محبت که بی‌غشم
    باور مکن که طعنه‌ی طوفان روزگار
    جز در هوای زلف تو دارد مشوشم
    سروی شدم به دولت آزادگی که سر
    با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم
    دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
    لب میگزد چو غنچه‌ی خندان که خامشم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 14 از 29 نخستنخست ... 410111213141516171824 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/