از تو بگذشتم و بگذاشتمتبا دگران
رفتم از کوی تو لیکنعقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای بهحال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تابه کران
میروم تا که به صاحبنظری بازرسم
محرم ما نبود دیده‌ی کوته نظران
دل چون آینه‌ی اهل صفا می‌************ند
که ز خود بی‌خبرند این ز خدا بیخبران
دل من دار که در زلف ************ در ************ت
یادگاریست ز سر حلقه‌ی شوریده سران
گلاین باغ بجز حسرت و داغم نفزود
لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران
رهبیداد گران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران
سهل باشدهمه بگذاشتنو بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران
شهریارا غم آوارگی ودربدری
شورها در دلم انگیخته چون نوسفران