بهمن
این نام در اوستا وُهُومَنَه Vho-manah آمده ، از دو جزء ترکیب یافته است. وُهُو(= ونگهو vaŋhu) که صفت است به معنی خوب و نیک . در فرس هخامنشی وَهو vahu و در سانسکریت وَسو vasu به همین معنی و در پهلوی وِه vēh و در فارسی بِه شده است .
جزء دوم مَنهmanah برابر با مَنَس manas در سانسکریت که در پهلوی مِنشن mēnišn و در فارسی مَنِش شده است. مَنه از ریشه ی مَن man که در اوستا و فرس هخامنشی به معنی اندیشیدن و شناختن و به یاد آوردن و دریافتن است.(پورداود،1380،ص73-72) بنابراین هر دو کلمه در زبان ما باقی مانده و می توانیم در مجموع آن را به وِه منش یا خوب منش و همچنین نیک نهاد معنا کنیم .( همو،1377 ، ص 88)
وهمن یا نهاد پاک نخستین آفریده ی اهوره مزدا ست و در عالم روحانی مظهر اندیشه ی نیک و خرد و دانایی خداوند است . انسان را از عقل و تدبیر بهره بخشد و او را به آفریدگار نزدیک کند . بهمن همان فرشته ای است که در خواب، روح زرتشت را به پیشگاه جلال اهورا رهنمایی نمود . بهمن از زمان های بسیار قدیم در ایران زمین و ممالک مزدیسنا فرشته ای مورد توجه بوده است . بنا به گفته ی استرابون در آسیای صغیر هم ستایش او معمول بوده است. یکی از وظایف مهم او بازداشتن انسان از ژاژگویی و هرزه سرایی می باشد. ایزد ماه، گئوش و رام از همکاران وهمن هستند و اَکَه مَنَه یعنی بد منش یا زشت نهاد دشمن و رقیب بزرگ اوست.(همو،همان،ص 91-89)
گفتیم که بهمن در جهان مینوی نماینده ی منش نیک اهورامزداست و در جهان خاکی چهارپایان سودمند سپرده به اوست . گذشته از این پاسبانی یازدهمین ماه با امشاسپند بهمن است . نگهبانی دومین روز از ماه نیز با اوست؛ بهمن روز از بهمن ماه که یکی از جشن های بسیار بزرگ ایران باستان بوده و قرن ها پس از استیلای عرب مانند فروردگان و مهرگان برگزار می شده است به آن بهمنجه نیز می گفتند .(همو،1380،ص75)
در شاهنامه بهمن یکی از چهار پسر اسفندیار است. بهمن به فرمان پدر به نزد رستم می رود تا پیغام وی را به او برساند. پس به شکارگاه رستم می رود و هنگامی که وی را با آن عظمت می بیند نگران پدرمی شود. در اندیشه ی جوانانه ی خود می خواهد او را از بین ببرد اما ناکام می ماند و مورد سرزنش اسفندیار قرار می گیرد.
بهمن هنگام مرگِ پدر بر بالین او بود که اسفندیار از رستم می خواهد تا بهمن را پدروار هنرهای رزمی، بزمی وشکار ، همچنین روش زندگی بزرگان بیاموزد، رستم نیز چنین می کند.
چون جاماسب آینده ی بهمن را دید به گشتاسب گفت. او نیز از بهمن خواست بازگردد. رستم از او بدرقه ی شایسته ای کرد . سرانجام گشتاسب تاج و تخت را به او سپرد و پشوتن را مشاور بهمن قرار داد. نامش را اردشیر گذاشت به دلیل رشادت ها و شجاعتی که داشت. بهمن که دارای دستان بسیار بلندی بود، لقبی با عنوان درازدست یا دراز انگل(انگشت) گرفت. چون پادشاه شد اندیشه ی انتقام پدر در او زنده گشت . پس به سیستان حمله کرد ، اگر چه زال از او پوزش طلبید اما نپذیرفت. زال را به بند کشید و با فرامرز نبرد کرد و او را شکست داد و تیربارانش کرد. فرمان غارت سیستان را داد. رستم نیز هنگام رسیدن او به دست شغاد کشته شده بود. در فرجام پشوتن او را پشیمان کرد و او نیز به ایران بازگشت.
بهمن را پسری بود با نام ساسان که دختری داشت همای نام که بهمن شیفته ی او شد و با او ازدواج کرد. همای را به شاهی برگزید و ساسان نیز گریخت و بهمن در گذشت.(رستگار فسایی،1388،ص224-221)
نویسنده : فروغ شمسیان
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)