جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم؟
سفر آن بود که ما در قدم دل کردیم
دامن کعبه چه گرد از رخ ما پاک کند؟
ما که هر گام درین راه دو منزل کردیم
دست ازان زلف بدارید که ما بیکاران
عمر خود در سر یک عقدهی مشکل کردیم
باغبان بر رخ ما گو در بستان مگشا
ما تماشای گل از روزنهی دل کردیم
آسمان بود و زمین، پلهی شادی با غم
غم و شادی جهان را چو مقابل کردیم
ای معلم سر خود گیر که ما چون گرداب
قطع امید ز سر رشتهی ساحل کردیم
رفت در کار سخن عمر گرامی صائب
جز پشیمانی ازین کار چه حاصل کردیم؟
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)