صفحه 8 از 16 نخستنخست ... 456789101112 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 155

موضوع: دیوان اشعارصائب تبریزی

  1. #71
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس

    می‌شوی دیوانه، از دامان آن صحرا مپرس


    نقش حیران را خبر از حالت نقاش نیست

    معنی پوشیده را از صورت دیبا مپرس


    عاشقان دورگرد آیینه‌دار حیرتند

    شبنم افتاده را از عالم بالا مپرس


    حلقه‌ی بیرون در از خانه باشد بی‌خبر

    حال جان خسته را از چشم خونپالا مپرس


    برنمی‌آید صدا از شیشه چون شد توتیا

    سرگذشت سنگ طفلان از من شیدا مپرس


    چون شرر انجام ما در نقطه‌ی آغاز بود

    دیگر از آغاز و از انجام کار ما مپرس


    گل چه می‌داند که سیر نکهت او تا کجاست

    عاشقان را از سرانجام دل شیدا مپرس


    پشت و روی نامه‌ی ما، هر دو یک مضمون بود

    روز ما را دیدی، از شبهای تار ما مپرس


    نشاه‌ی می می‌دهد صائب حدیث تلخ ما

    گر نخواهی بیخبر گردی، خبر از ما مپرس

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #72
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس

    صد تاک خشک گشت و شرابی ندید کس


    با تشنگی بساز که در ساغر سپهر

    غیر از دل گداخته، آبی ندید کس


    طی شد جهان و اهل دلی از جهان نخاست

    دریا به ته رسید و سحابی ندید کس


    این ماتم دگر، که درین دشت آتشین

    دل آب گشت و چشم پر آبی ندید کس


    حرفی است این که خضر به آب بقا رسید

    زین چرخ دل سیه دم آبی ندید کس


    از گردش فلک، شب کوتاه زندگی

    زان سان بسر رسید که خوابی ندید کس


    از دانش آنچه داد، کم رزق می‌نهد

    چون آسمان، درست حسابی ندید کس


    صائب به هر که می‌نگرم مست و بیخودست

    هر چند ساقیی و شرابی ندید کس

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #73
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    ز خار زار تعلق کشیده دامان باش

    به هر چه می‌کشدت دل، ازان گریزان باش


    قد نهال خم از بار منت ثمرست

    ثمر قبول مکن، سرو این گلستان باش


    درین دو هفته که چون گل درین گلستانی

    گشاده‌روی‌تر از راز می‌پرستان باش


    تمیز نیک و بد روزگار کار تو نیست

    چو چشم آینه در خوب و زشت حیران باش


    کدام جامه به از پرده‌پوشی خلق است؟

    بپوش چشم خود از عیب خلق و عریان باش


    درون خانه‌ی خود، هر گدا شهنشاهی است

    قدم برون منه از حد خویش، سلطان باش


    ز بلبلان خوش‌الحان این چمن صائب

    مرید زمزمه‌ی حافظ خوش‌الحان باش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #74
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش

    مردان به دیگری نگذارند کار خویش


    چون شیشه‌ی شکسته و تاک بریده‌ام

    عاجز به دست گریه‌ی بی‌اختیار خویش


    از وقت تنگ، چون گل رعنا درین چمن

    یک کاسه کرده‌ایم خزان و بهار خویش


    انجم به آفتاب شب تیره را رساند

    دارم امیدها به دل داغدار خویش


    سنگ تمام در کف اطفال هم نماند

    آخر جنون ناقص ما کرد کار خویش !


    دایم میانه‌ی دو بلا سیر می‌کند

    هر کس شناخته است یمین و یسار خویش


    صائب چه فارغ است ز بی‌برگی خزان

    مرغی که در قفس گذراند بهار خویش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #75
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    از هر صدا نبازم، چون کوه‌ی لنگر خویش

    بحر گران وقارم، در پاس گوهر خویش


    شمع حریم عشقم، پروای کشتنم نیست

    بسیار دیده‌ام من، در زیر پا سر خویش


    از خشکسال ساحل، اندیشه‌ای ندارم

    پیوسته در محیطم، از آب گوهر خویش


    دریافت مرغ تصویر، معراج بوی گل را

    ما رنگ گل ندیدیم، از سستی پر خویش


    روزی که در گلستان، انشای خنده کردیم

    دیدیم بر کف دست، چون شاخ گل سر خویش


    دولت مساعدت کرد، صیاد چشم پوشید

    در کار دام کردیم، نخجیر لاغر خویش


    غافل نیم ز ساغر، هر چند بی‌شعورم

    چون طفل می‌شناسم، پستان مادر خویش


    کردار من به گفتار، محتاج نیست صائب

    در زخم می‌نمایم، چون تیغ جوهر خویش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #76
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    سیراب در محیط شدم ز آبروی خویش

    در پای خم ز دست ندادم سبوی خویش


    در حفظ آبرو ز گهر باش سخت‌تر

    کاین آب رفته باز نیاید به جوی خویش


    خاک مراد خلق شود آستانه‌اش

    هر کس که بگذرد ز سر آرزوی خویش


    از نوبهار عمر وفایی نیافتم

    چون گل مگر گلاب کنم رنگ و بوی خویش


    از مهلت زمانه‌ی دون در کشاکشم

    ترسم مرا سپهر برآرد به خوی خویش


    صائب نشان به عالم خویشم نمی‌دهند

    چندان که می‌کنم ز کسان جستجوی خویش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #77
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع

    تا نپیوستم به خاموشی نیاسودم چو شمع


    دیدنم نادیدنی، مدنگاهم آه بود

    در شبستان جهان تا چشم بگشودم چو شمع


    سوختم تا گرم شد هنگامه‌ی دلها ز من

    بر جهان بخشودم و بر خود نبخشودم چو شمع


    سوختم صد بار و از بی‌اعتباریها نگشت

    قطره‌ی آبی به چشم روزن از دودم چو شمع


    پاس صحبت داشتن آسایش از من برده بود

    زیر دامان خموشی رفتم، آسودم چو شمع


    این که گاهی می‌زدم بر آب و آتش خویش را

    روشنی در کار مردم بود مقصودم چو شمع


    مایه‌ی اشک ندامت گشت و آه آتشین

    هر چه از تن‌پروری بر جسم افزودم چو شمع


    این زمان افسرده‌ام صائب، و گرنه پیش ازین

    می‌چکید آتش ز چشم گریه آلودم چو شمع

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #78
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل؟

    تا کی به سینه سنگ زنم ز آرزوی دل؟


    افتد ز طوف کعبه و بتخانه در بدر

    سرگشته‌ای که راه نیابد به کوی دل


    ساحل ز جوش سینه‌ی دریاست بی خبر

    با زاهدان خشک مکن گفتگوی دل


    در هر شکست، فتح دگر هست عشق را

    پر می‌شود ز سنگ ملامت سبوی دل


    طفل بهانه‌جو جگر دایه می‌خورد

    بیچاره آن کسی که شود چاره‌جوی دل


    میخانه است کاسه‌ی سر فیل مست را

    صائب ز خود شراب برآرد سبوی دل

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #79
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    رفتی و در رکاب تو رفت آبروی گل

    چون سایه در قفای تو افتاد بوی گل


    ناز دم مسیح گران است بر دلم

    این خار را نگر که گرفته است خوی گل


    آبی نزد بر آتش بلبل درین بهار

    خالی است از گلاب مروت سبوی گل


    از گلشنی که دست تهی می‌رود نسیم

    پر کرده‌ام چو غنچه گریبان ز بوی گل


    شرم رمیده را نتوان رام حسن کرد

    رنگ پریده باز نیاید به روی گل


    کردم نهفته در دل صد پاره راز عشق

    غافل که بیش می‌شود از برگ، بوی گل


    صائب تلاش قرب نکویان نمی‌کنم

    چشم ترست حاصل شبنم ز روی گل

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #80
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده‌ام

    چون نگاه آشنا از چشم یار افتاده‌ام


    دست رغبت کس نمی‌سازد به سوی من دراز

    چون گل پژمرده بر روی مزار افتاده‌ام


    اختیارم نیست چون گرداب در سرگشتگی

    نبض موجم، در تپیدن بیقرار افتاده‌ام


    عقده‌ای هرگز نکردم باز از کار کسی

    در چمن بیکار چون دست چنار افتاده‌ام


    نیستم یک چشم زد ایمن ز آسیب شکست

    گوییا آیینه‌ام در زنگبار افتاده‌ام


    همچو گوهر گر دلم از سنگ گردد، دور نیست

    دور از مژگان ابر نوبهار افتاده‌ام


    من که صائب کار یکرو کرده‌ام با کاینات

    در میان مردم عالم چه کار افتاده‌ام؟

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 8 از 16 نخستنخست ... 456789101112 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/