صفحه 5 از 16 نخستنخست 12345678915 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 155

موضوع: دیوان اشعارصائب تبریزی

  1. #41
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    نه پشت پای بر اندیشه می‌توانم زد

    نه این درخت غم از ریشه می‌توانم زد

    به خصم گل زدن از دست من نمی‌آید

    وگرنه بر سر خود تیشه می توانم زد


    خوشم به زندگی تلخ همچو می، ورنه

    برون چو رنگ ازین شیشه می‌توانم زد


    اگر ز طعنه‌ی عاجز کشی نیندیشم

    به قلب چرخ جفاپیشه می‌توانم زد


    ازان ز خنده نیاید لبم به هم چون جام

    که بوسه بر دهن شیشه می‌توانم زد


    ندیده است جگرگاه بیستون در خواب

    گلی که من به سر تیشه می‌توانم زد


    خوش است پیش فتادن ز همرهان صائب

    وگرنه گام به اندیشه می‌توانم زد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #42
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    جذبه‌ی شوق اگر از جانب کنعان نرسد

    بوی پیراهن یوسف به گریبان نرسد


    در مقامی که ضعیفان کمر کین بندند

    آه اگر مور به فریاد سلیمان نرسد!


    تو و چشمی که ز دلها گذرد مژگانش

    من و دزدیده نگاهی که به مژگان نرسد


    هر که از دامن او دست مرا کوته کرد

    دارم امید که دستش به گریبان نرسد!


    شعله‌ی شوق من از پا ننشیند صائب

    تا دل تشنه به آن چاه زنخدان نرسد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #43
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    گردنکشی به سرو سرافراز می‌رسد

    آزاده را به عالمیان ناز می‌رسد

    هرچند بی‌صداست چو آیینه آب عمر

    از رفتنش به گوش من آواز می‌رسد


    یعقوب چشم باخته را یافت عاقبت

    آخر به کام خویش، نظر باز می رسد


    خون گریه می‌کند در و دیوار روزگار

    دیگر کدام خانه برانداز می‌رسد؟


    از دوستان باغ، درین گوشه‌ی قفس

    گاهی نسیم صبح به من باز می‌رسد


    این شیشه پاره‌ها که درین خاک ریخته است

    در بوته‌ی گداز به هم باز می‌رسد


    آن روز می‌شویم ز سرگشتگی خلاص

    کانجام ما به نقطه‌ی آغاز می‌رسد


    صائب خمش نشین که درین روزگار، حرف

    از لب برون نرفته به غماز می‌رسد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #44
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    هر ساغری به آن لب خندان نمی‌رسد

    هر تشنه‌لب به چشمه‌ی حیوان نمی‌رسد


    کار مرا به مرگ نخواهد گذاشت عشق

    این کشتی شکسته به طوفان نمی‌رسد


    وقت خوشی چو روی دهد مغتنم شمار

    دایم نسیم مصر به کنعان نمی‌رسد


    کوتاهی از من است نه از سرو ناز من

    دست ز کار رفته به دامان نمی‌رسد


    آه من است در دل شبهای انتظار

    طومار شکوه‌ای که به پایان نمی‌رسد


    هر چند صبح عید ز دل زنگ می‌برد

    صائب به فیض چاک گریبان نمی‌رسد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #45
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    شوق می از بهار گل‌اندام تازه شد

    پیوند بوسه‌ها به لب جام تازه شد


    از چهره‌ی گشاده‌ی سیمین‌بران باغ

    آغوش‌سازی طمع خام تازه شد


    زان بوسه‌های‌تر که به شبنم ز گل رسید

    امید من به بوسه و پیغام تازه شد


    میلی که داشتند حریفان به نقل و می

    از چشمک شکوفه‌ی بادام تازه شد


    از نوبهار، سبزه‌ی مینا کشید قد

    از آ ب تلخ می جگر جام تازه شد


    داغی که به به خون جگر کرده بود دل

    از روی گرم لاله‌ی گلفام تازه شد


    شب از شکوفه روز شد و روز شب ز ابر

    هنگامه‌ی مکرر ایام تازه شد


    حاجت به رفتن چمن از کنج خانه نیست

    زین‌سان که از بهار در و بام تازه شد


    صائب ترا ز سردی دوران خزان مباد

    کز نوبهار طبع تو ایام تازه شد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #46
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد

    زان موم بیندیش که عنبر شده باشد


    امید گشایش نبود در گره بخل

    زان قطره مجو آب که گوهر شده باشد


    بنشین که چو پروانه به گرد تو زند بال

    از روز ازل آنچه مقدر شده باشد


    موقوف به یک جلوه‌ی مستانه‌ی ساقی است

    گر توبه‌ی من سد سکندر شده باشد


    جایی که چکد باده ز سجاده‌ی تقوی

    سهل است اگر دامن ما تر شده باشد


    خواهند سبک ساخت به سر گوشی تیغش

    از گوهر اگر گوش صدف کر شده باشد


    زندان غریبی شمرد دوش پدر را

    طفلی که بدآموز به مادر شده باشد


    لبهای می‌آلود بلای دل و جان است

    زان تیغ حذر کن که به خون تر شده باشد


    هر جا نبود شرم، به تاراج رود حسن

    ویران شد آن باغ که بی‌در شده باشد


    در دیده‌ی ارباب قناعت مه عیدست

    صائب لب نانی که به خون تر شده باشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #47
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    به زیر چرخ دل شادمان نمی‌باشد

    گل شکفته درین بوستان نمی‌باشد


    خروش سیل حوادث بلند می‌گوید

    که خواب امن درین خاکدان نمی‌باشد


    به هر که می‌نگرم همچو غنچه دلتنگ است

    مگر نسیم درین گلستان نمی‌باشد؟


    به طاقت دل آزرده اعتماد مکن

    که تیر آه به حکم کمان نمی‌باشد


    به یک قرار بود آب، چون گهر گردد

    بهار زنده‌دلان را خزان نمی‌باشد


    کناره کردن از افتادگان مروت نیست

    کسی به سایه‌ی خود سرگران نمی‌باشد


    مکن کناره ز عاشق، که زود چیده شود

    گلی که در نظر باغبان نمی‌باشد


    هزار بلبل اگر در چمن شود پیدا

    یکی چو صائب آتش‌زبان نمی‌باشد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #48
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    از جلوه‌ی تو برگ ز پیوند بگسلد

    نشو و نما ز نخل برومند بگسلد


    طفل از نظاره‌ی تو ز مادر شود جدا

    مادر ز دیدن تو ز فرزند بگسلد


    دامن کشان ز هر در باغی که بگذری

    از ریشه سرو رشته‌ی پیوند بگسلد


    چون نی نوازشی به لب خویش کن مرا

    زان پیشتر که بند من از بند بگسلد


    این رشته‌ی حیات که آخر گسستنی است

    تا کی گره به هم زنم و چند بگسلد؟


    در جوش نوبهار کجا تن دهد به بند؟

    دیوانه‌ای که فصل خزان بند بگسلد


    آدم به اختیار نیامد برون ز خلد

    صائب چگونه از دل خرسند بگسلد؟

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #49
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    آبها آیینه‌ی سرو خرامان تواند

    بادها مشاطه‌ی زلف پریشان تواند


    رعدها آوازه‌ی احسان عالمگیر تو

    ابرها چتر پریزاد سلیمان تواند


    سروها از طوق قمری سر بسر گردیده چشم

    دست بر دل محو شمشاد خرامان تواند


    شب‌نشینان عاشق افسانه‌های زلف تو

    صبح خیزان واله چاک گریبان تواند


    سبزپوشان فلک، چون سرو، با این سرکشی

    سبزه‌ی خوابیده‌ی طرف گلستان تواند


    آتشین‌رویان که می‌بردند ازدلها قرار

    چون سپند امروز یکسر پایکوبان تواند


    چون صدف، جمعی که گوهر می‌فشاندند از دهن

    حلقه در گوش لب لعل سخندان تواند


    صائب افکار تو دل را زنده می‌سازد به عشق

    زین سبب صاحبدلان جویای دیوان تواند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #50
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    نه آسمان سبوکش میخانه‌ی تواند

    در حلقه‌ی تصرف پیمانه‌ی تواند


    چندان که چشم کار کند در سواد خاک

    مردم خراب نرگس مستانه‌ی تواند


    گردنکشان شیشه و افتادگان جام

    در زیر دست ساقی میخانه‌ی تواند


    آن خسروان که روز بزرگی کنند خرج

    چون شب شود، گدای در خانه‌ی تواند


    ما خود چه ذره‌ایم، که خورشید طلعتان

    با روی آتشین همه پروانه‌ی تواند


    صائب بگو، که پرده شناسان روزگار

    از دل تمام گوش به افسانه‌ی تواند

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 5 از 16 نخستنخست 12345678915 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/