مرگ غم انگیز پریکلس
۲۹- یک لشکرکشی به فرمان پریکلس با ناکامی رو به رو شد و کلئون فرصت طلبی کرد و پریکلس را بازخواست کرد و از پایگاهش خلع و جریمه اش کردند . گویند که پسر مهترش (که از اسپازی نبود و از زنی پیش از او بود) علیه او به میدان آمد و اتهامات زشت و باورنکردنی بر او وارد ساخت . این جوان را طاعون درگرفت . آن گاه خواهر پریکلس مرد و سپس آخرین پسر شرعی او درگذشت . چون بر شیوه و رسم زمان حلقه ی گل بر خاک سپردن را بر پیکر پسرش گذاشت با آوای بلند گریست . بسی برنیامد که پریکلس هم به بیماری دچار شد و مرد (۴۲۹ پ .م ).
در سراسر این داستان کوتاه می توان دریافت که پریکلس تا چه حد با مردم زمان و شهر خویش ناهماهنگ بود. این پیشرفت اندیشه و هنر در آتن بی گمان مرهون اوضاع زمانه و تا حدودی هم معلول پدیدآمدن مردم بسیار برجسته بود . جنبش عمومی نبود، بلکه جنبشی بود از گروهی کوچک که استعدادی شگفت داشتند و در جایی استثنایی پدیدار شده بودند .
ظهور سقراط ، گزنفون و ایزوکرات
۳۰- یک شخصیت رهبری کننده در این جنبش آتن که نسبت به زندگی پیرامونش از پریکلس هم بیگانه تر بود و نیز سرچشمه ای اصیل برای عظمت جاودانی آن زمان به شمار می رود سقراط است که پسر سنگ تراشی بود. در حدود شانزده سال پس از هرودوت دیده به جهان گشود و نزدیک مرگ پریکلس آوازه ای در آتن درافکند. سقراط چیزی ننوشت ، ولی همیشه در کوی وبرزن و هرجا که گروهی گرد آمده بودند سخن می گفت . در آن روزگار جستجوی خرد و دانش رواج گرفته بود. گروههای گوناگونی از معلمان به نام سوفیست پدید آمده بودند و بر سر حقیقت و زیبایی و شیوه ی درست زیستن بحث می کردند و اندیشه ی جوانان را با این گونه بحثها بسط می دادند. این از آن رو بود که در آتن مکتب دینی در میان نبود .
۳۱- سقراط به گروههایی که این گونه بحثها را می کردند راه می یافت . مردی بود با جامه ای نامرتب و قیافه ای ژولیده و پاهای برهنه ، گروهی شاگرد و هواخواه داشت که پیوسته گرد او را گرفته بودند. روش برهان او بسیار با شک و تردید دمساز بود و بر آن بود که تنها فضیلت ممکن همانا رسیدن به دانش راستین است و در پذیرفتن عقاید دیگران تسامحی روا نمی داشت و در برابر آنها دم فرو نمی بست و کمتر برهانی بود که می توانست از محک استدلال سقراط رو سفید بیرون آید. این شیوه را برای رسیدن به فضیلت و آموختن آن به کار می برد، ولی این شیوه ، بسیاری از شاگردان و پیروان ناتوان و ناآزموده او را گمراه می کرد و بی اعتقاد و بی ایمان و به مبادی اخلاقی بی اعتنا می گشتند و به هر کار ناشایستی دست می زدند و خودداری نمی دانستند. این ناتوانان خود را مجاز می دانستند که به هر منکری دست یازند و برای تشفی خاطر خویش شرارت کنند .
۳۲- و از جوانان نزدیک به او یکی افلاطون بود که بعدها روش سقراط را در یک رشته مکالمات فلسفی که نوشت جاویدان کرد. و نیز یک مکتب فلسفی به نام آکادمی بنیاد نهاد که نهصد سال برپا بود. دیگری کسنوفانس (یا گزنفون ) بود، یکی از ده هزار تن سرباز یونانی ، که از او یاد کردیم و چگونگی مرگ استاد را گفته است و نیز ایزوکرات یکی از خردمندترین متفکران سیاسی یونان و همچنین کریتیاس که به هنگامی که آتن از اسپارت شکست یافت اسپارتیان او را یکی از جمله ی سی جبار خویش بر شهر گماردند تا سازمان آموزش شهر را تباه سازد و خارمید (Charmides) که در کنار کریتیاس در زمانی که سی جبار برانداخته شدند کشته شد و آلکیبیادس (Alcibiades) خائن هوشمند و شگفت که کوشش فراوانی برای کشیدن پای آتن به جنگ با سیراکوز که سرانجام نیروی نظامی آتن را نابود کرد به کار برد و به اسپارتیان خیانت ورزید و به هنگامی که به سوی دربار ایران برای تدارک شوربختی دیگری یونان می گریخت کشته شد. این نامبردگان اخیر از کسانی هستند که سقراط ایمان و میهن پرستی را از ایشان گرفت و چیزی جای آن نگذاشت .
مرگ سقراط
۳۳- خونی ترین دشمن سقراط مردی بود آنیتوس نام که پسرش از شاگردان فدایی و مرید سقراط بود، ولی به مشروب سخت خو گرفته . این پدر سرانجام سقراط را به جرم «فاسد کردن » جوانان آتن تعقیب کرد و به مرگش محکوم ساختند و شوکرانش خورانیدند (۳۹۹ پ .م .). مرگ او را افلاطون به گونه ای پرشکوه و زیبا در مکالمه ای به نام فایدون بیان کرده است .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)