خشایار شاه جنگ را ادامه می دهد
خشایارشا پا به اروپا نهاد. اما نه چنان که داریوش که از فاصله ی نیم میلی بسفور گذشته بود، بلکه او از هلسپون (=داردانل ) گذشت . در شرح گردآوری و بسیج سپاهی گران و راهپیمایی از سارد تا هلسپون هرودوت از تاریخ نگاری به شعر سرودن می گراید. این گروه شگرف از تروا با شکوهی فراوان گذشت . و خشایارشا که ایرانی و نسبت به یونان بیگانه بود به گفته ی او همچون یک یونانی آشنا به ادبیات کلاسیک روی برگرداند تا ارگ پریام را بنگرد. بر هلسپون در آبیدوس پلی بسته شد و بر بالای تپه ای اورنگی مرمرین ساختند. از آنجا سپاه خویش را سراسر زیر چشم گرفت .
« چون خشایارشا دید که سراسر هلسپون را کشتیها پوشانیده و هر دو کران آن پر است از مردان جنگی ، خویشتن را خوشبخت یافت . ولی از آن پس سرشک از دیدگانش سرازیر شد. اردوان عموی شاه (که نخست گستاخانه اندیشه ی خود را گفته بود که بهتر است شاه از این لشکرکشی دست بردارد) چون این بدید گفت : «شاها سبب آن شادی و این اندوه چیست ؟» خشایارشا پاسخ داد که «غمناکم از اینکه می بینم عمر آدمی چه کوتاه است و صد سال دیگر از این سپاه گران یک تن زنده نیست ». این شاید حقیقتی تاریخی نبوده باشد اما سخنی است شاعرانه . ناوگان ایران که از یک کران تا کران دیگر را پوشانیده بود با این سپاه زمینی در راهپیمایی به سوی جنوب پیش راند. اما طوفان سهمگین برخاست و نیروی دریایی را گزندی فراوان رسانیدو ۴۰۰ کشتی ناپدید گشت و همچنین بسیاری کشتیهای حامل غله . نخست یونانیان بیرون – راندند تا با مهاجمان در دره ی تامپه نزدیک کوه المپ برابری کنند، اما سپس از راه تسالی عقب نشستند و بر آن شدند تا در جایی به نام ترموپیل در انتظار ایرانیان باشند. در ترموپیل در آن زمان یعنی ۲۴۰۰ سال پیش ، تخته سنگی بزرگ بود که دریا در مشرق آن بود و میان آن تخته سنگ و دریا فاصله ای بود که یک گردونه به دشواری از آن می گذشت . برتری ترموپیل از نظر یونانیان آن بود که سواره نظام و گردونه در آنجا به کار نمی آمد و کمی شمار یونانیان در برابر پارسیان اهمیت چندانی نداشت . در اینجا در روزی از سال ۴۸۰ پ .م . جنگ درگرفت .
۸- تا سه روز یونانیان در برابر سپاه گران پارس پایداری کردند، بر آن گزند فراوان رسانیدند و بر خودشان چندان چشم زخمی نرسید. سپس در روز سوم گروهی از پارسیان از پشت یونانیان سر درآوردند.. یک روستایی ایشان را راهنمایی کرده بود. در میان یونانیان گفتگوی پرشتابی درگرفت . گروهی خواستار عقب نشینی و گروهی دیگر خواهان پایداری بودند. فرمانده همه ی این نیرو لئونیداس طرفدار پایداری بود و گفت که با خویشتن سیصد تن اسپارتی نگاه خواهد داشت . بازمانده ی سپاه یونان می تواند تا خط دفاعی بعدی عقب نشینی کند. تسپیان که هفتصد تن بودند از عقب نشینی خودداری کردند و ترجیح دادند بمانند و با اسپارتیان کشته شوند . همچنین یک گروه چهارصد تنی از مردم طب برجای ماندند. از آنجا که مردم طب بعدها با پارسیان همدست شدند داستانی بر سر زبانها افتاد که این گروه را با زور و برخلاف خواست ایشان نگاه داشتند. اما این امر نظر نظامی ممکن نمی نماید. این یک هزار و چهارصد تن پایداری کردند و پس از جنگی مردانه همه در خاک و خون افتادند. دو تن اسپارتی که چشم درد داشتند در میدان نبودند . چون خبر جنگ به ایشان رسید یکی چون ناخوش بود که حرکت نمی توانست ، دیگری از بنده اش خواست تا او را به میدان جنگ رهبری کند و در آنجا آنقدر کورکورانه پیکار کرد تا کشته شد…این گروه خود یک روز تمام تنگه را در برابر پارسیان اجازه داد که بخش بزرگی از سپاه یونان عقب نشینی کند و همچنین گزند فراوانی به دشمن زد و بر حیثیت جنگاوران یونان از جنگ ماراتن نیز بیشتر افزود .
۹- سواره نظام و گروه حمل و نقل ایرانیان آهسته به درون تنگه راه جستند و به سوی آتن راندند. در این هنگام در میان نیروهای دریایی هم زد و خوردهایی می شد. ناوگان یونان در برابر پیشروی پارسیان عقب نشینی کرد. ولی ناوگان ایران نیز بر اثر ناآشنایی با کرانه های آن پیرامون و دگرگونی آب و هوا گزند فراوان دید. تنها بسیاری شمار پارسیان موجب شد که به آتن راه جویند. اینک که ترموپیل به دست دشمن افتاده دیگر تا تنگه ی کرنت خط دفاعی نمی شد پدید آورد. بنابراین بسیاری از شهرها از جمله آتن به دست دشمن افتاد. مردم این شهرها یا می بایستی بگریزند یا در برابر پارسیان سر تسلیم فرود آورند. طبها و همه ی بئوسیان تسلیم شدند و ناچار به سپاه ایران پیوستند. در این میان تنها مردم پلاته بودند که به آتن گریختند. سپس نوبت به آتن رسید و کوشش فراوان شد تا با شروطی تسلیم شوند . اما همه ی مردم این شهر بر آن شدند تا خاک و مال خویش را ترک گویند و به دریا شوند. زنان و کسانی که پیکار نمی توانستند به سالامین و جزایر نزدیک آن برده شدند. تنها گروهی از مردم بسیار سالخورده که حرکت نمی توانستند و چند تن معلول در شهر ماندند. پارسیان آتن را گرفتند و سوختند. چیزهای مقدس همچون پیکره ها که در آن هنگام سوخته شد چون آتنیان بازگشتند در آکروپول به خاک سپردند و به روزگار ما از خاک بیرون آورده شده است و آثار آتش سوزی بر آنها آشکار است . خشایارشا پیکی سوار به شوش فرستاد تا خبر پیروزی او را برساند و از پسران پیزیسترات که با خود آورده بود خواست تا میراث خویش را به دست گیرند و به آیین آتنیان در
آکروپول قربانی گذرانند .
۱۰- در این هنگام ناوگان به هم پیوسته ی کشور شهرهای یونان به سالامین آمد و در شورای جنگی اختلاف بزرگی روی نمود. کرنت و کشورهای آن سوی این تنگه خواستار عقب نشینی و سپردن شهرهای مگار و اژه به دشمن شدند. تمیستوکل اصرار ورزید که در سالامین به جنگ پردازند. بیشتر اعضای شورا خواستار عقب نشینی بودند که که ناگهان خبر رسید که راه عقب نشینی بسته شده است . پارسیان از راه دریا دوری زده و در پشت سالامین گرد آمده اند. این خبر را آریستید دادگر که درباره ی او سخن گفتیم آورد. خرد و زبان آوری او به تمیستوکل یاری بسیار کرد و فرماندهان مردد را مصمم ساخت . این دو تن یعنی آریستید و تمیستوکل که در گذشته دشمن خونی بودند با جوانمردی که در آن روزگار کمیاب بود دست از دوگانگی برداشتند تا خطر بزرگ را دریابند. در سپیده دم کشتیهای یونان به جنگ دست بردند .
۱۱- ناوگان دشمن از ملتهای بسیاری تشکیل می شد و چندان یگانگی نداشتند. ولی شمار آن سه برابر یونانیان بود. در یک جناح این ناوگان فینیقیان و در جناح دیگر ایونیان و مردم جزایر کرانه های آسیا بودند. بعضی از ایونیان و مردم جزایر سخت پای فشردند. گروهی دیگر این را به یاد داشتند که یونانی هستند . ناویان یونانی بیشتر از آزادان بودند که برای نگهداری خانه ی خویش می کوشیدند. در ساعتهای نخستین ، جنگ آشفته بود. آن گاه بر خشایارشا که به نظاره نشسته بود آشکار شد که ناوگان او در تکاپوی گریز است . گریز منجر به ننگی بزرگ شد .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)