درمیان انبوه مباحث مطرح شده در روان شناسی بحث «کودک درون» یکی از پرطرفدارترین آن هاست. اگر می خواهید در این باره بیشتر بدانید بهتر است این مطلب را مطالعه کنید.



کودکی دوران پرفراز و نشیبی است و همه ما تحت تاثیر روزهای خوش دوران کودکی هستیم و از گذشت دوران کودکی ناخشنودیم. در واقع لذت دوران کودکی را در دوره پرهیاهو و دشوار بزرگسالی نمی یابیم. شاید به همین دلیل است که شبانه روز به دنبال کسب منافع فردی می گردیم تا شاید بتوانیم اندکی از لذت دوران کودکی را بار دیگر تجربه کنیم. غافل از این که چنان از معصومیت، بازیگوشی سرزندگی و شادابی آن دوران فاصله گرفته ایم که هرگز نخواهیم توانست بدون بازگشت به آن ویژگی ها، مانند کودکان از زندگی لذت ببریم.

درمیان انبوه مباحث مطرح شده در روان شناسی بحث «کودک درون» یکی از پرطرفدارترین آن هاست. اگر می خواهید در این باره بیشتر بدانید بهتر است ادامه این مطلب را مطالعه کنید.



«کودک درون»
نظریه «کودک درون» متعلق به «نیک برن» روان شناس مشهور است که معتقد بود شخصیت انسان ها شامل ۳ بخش است. کودک درون ، والد و بالغ. والد همان باید و نبایدها و پای بندی به قوانین است که در بزرگسالی به وجدان تبدیل می شود. بالغ همان منطق است که موقعیت سنجی می کند و تصمیم می گیرد. اما کودک درون احساسات، نیازها و خواسته های ماست که گاهی سرکوب و گاهی رها شده است.


زمانی که هر یک از ۳ بخش دیگر بخش ها را تحت تاثیر قرار دهد، لذت و آسایش از زندگی سلب می شود و زمانی که تفاهم نامه ای بین کودک درون و وجدان برقرار شود، بهترین حالت ایجاد می شود.


معصومه افسری کارشناس اداره سلامت روانی- اجتماعی اعتیاد وزارت بهداشت در تشریح چگونگی شکل گیری این نظریه به خراسان می گوید: در تحلیل روان کاوی گفته می شود که گذشته فرد کلید حل مشکلات فعلی اوست. در واقع ریشه تمام مشکلات روانی هر فردی ، گذشته اوست و می توان گفت «کودکی» که به عنوان یک دوره برای همه ما افراد بالغ گذشته است، هنوز وجود دارد و «کودک» در وجود ما ادامه حیات می دهد.


نکته این جاست که یک کودک آسیب دیده و صدمه خورده و رنجور که در یک یا چند موقعیت متفاوت خجالت کشیده ، تحقیر شده، مورد سرزنش قرار گرفته، همین احساسات را در نهان به دوران بزرگسالی می آورد و از قرار گرفتن در موقعیت های مشابه همان احساسات را تجربه می کند، در بیشتر موارد والدینی که از مهارت های فرزندپروری آگاهی ندارند و راه های ارتباط و تعامل با کودک را به درستی نمی شناسند، ناخودآگاه زمینه های استرس و اضطراب فرد را در دوران بزرگسالی فراهم می کنند.




کودک و اضطراب ها
افسری ادامه می دهد: اگر دقت کنید در می یابید که بیشتر بچه ها دوست دارند بچه خوبی برای پدر و مادر خود باشند و هرچه را پدر و مادر می گویند، می پذیرند به این ترتیب اگر والدین تمایلات یا خواسته هایی را در کودک سرکوب کنند، بچه ها به آن تن می دهند و تسلیم می شوند. این در حالی است که کودک شخصیت مستقل از والدین خود دارد و والدین نمی توانند و نباید هر آن چه را خود می خواهند به کودک تحمیل کنند.سرکوب تمایلات و خواسته ها هرچند ممکن است اندک و جزئی به نظر برسد اما در ضمیر ناخودآگاه کودک باقی می ماند و در دوران بزرگسالی به شکل عقده، اضطراب و استرس خود را نشان می دهد.


روان کاوی با نگاه به گذشته فرد تلاش می کند کودک آسیب دیده را پیدا کند و آن را مورد توجه قرار دهد تا اصلاح شود. بسیاری از اختلالات روانی که افراد را درگیر می کند، ریشه در دوران کودکی دارد و تا زمانی که این کودک آسیب دیده را درمان نکنیم، نمی توانیم امیدوار باشیم که اختلال را رفع کنیم.

این کارشناس ارشد روان شناسی بالینی ادامه می دهد: کاری که باید انجام دهیم این است که با تمایلات سرکوب شده خود رو به رو شویم. آن ها را کشف کنیم دریابیم که ریشه افسردگی، اضطراب یا دیگر اختلالات روانی به کدام یک از آسیب هایی که در دوران کودکی دیده ایم، بر می گردد و سعی کنیم رنج هایی را که در دوران کودکی برده ایم و از یادآوری آن ها امتناع می کنیم، عیان کنیم و آن ها را از ضمیر ناخودآگاه بیرون آوریم و آن ها را لمس کنیم اگر خواسته های سرکوب شده دوران کودکی در ضمیر ناخودآگاه ما بیرون کشیده نشود، حل نشده باقی می ماند و مانع از کسب لذت در زندگی می شود.


این مشکلات در رفتار، گفتار، شخصیت قابل مشاهده است و یک درمانگر با شناسایی کودک آسیب دیده او را مورد نوازش قرار می دهد و از رنج او می کاهد. روانگر در واقع فرد را با گذشته و کودکی دردناکش آشنا می کند، فرد را با آن آسیب ها رو به رو می کند تا پس از رویارویی با آن ، فرد قادر به مقابله با آن افکار شود.وقتی در مقام یک بزرگسال تمایلات، خواسته ها و نیازهای کودک درون را سرکوب می کنید، نمی توانید احساسات خود را به صورت طبیعی بروز دهید. نمی توانید از زندگی لذت ببرید ، نمی توانید استرس های خود را کنترل کنید و از صمیمی شدن و دوستی با دیگران پرهیز می کنید زیرا به هر چیز بدبین هستید.



اولین قدم
برای اولین قدم بهتر است خود را در موقعیتی آرام قرار دهید و به مدت ۳۰ دقیقه خود را یک کودک ۳ تا ۵ ساله تصور کنید. سپس فکر کنید همه چیز در اختیار شماست تا نیازهایتان برآورده شود. توجه کنید که وقتی دنیا به کامتان باشد، چگونه در برابر دیگران عکس العمل نشان می دهید ، چگونه شاد و پرانرژی هستید، چگونه می توانید از زندگی لذت ببرید، به نوشته سایت کیدز هلث اگر این کار را دشوار می یابید یک توصیه دیگر این است که آخرین تجربه شادی را که به عنوان یک کودک داشتید به خاطر آورید.



به این تجربه فکر کنید تا مجال کمتری برای افکار استرس زا و یاس آور داشته باشید. سعی کنید مانند کودکان زندگی را آسان بگیرید و به اشتباهاتتان بخندید و به دنبال بهانه ای برای کسب لذت از زندگی باشید.


درست مثل کودکی که هرچیز در زندگی اش منحصر به فرد و یکتاست و او هر بار با تمام وجود از زندگی و آن چه می بینید لذت می برد. لذت یک کودک از زندگی، یک لذت پایان ناپذیر است زیرا هنوز ذهن او پر از بایدها و نبایدها، قواعد و قوانین و خوب و بدها نیست.از طرفی می توان با سکوت های طولانی، یادآوری خاطرات کودکی و لحظات شاد دوران کودکی، کودک درون را پیدا کرد.


وقتی به مهر و محبت احتیاج دارید، وقتی افسرده هستید، وقتی به امنیت و پشتیبانی نیاز دارید، یعنی کودک درون شما زنده است و به کودکی خود برگشته اید. فراموش نکنید که خودشناسی و شناخت احساسات و سبک لذت فرد از آن چه او را شاد می کند، اولین گام برای آشتی با کودک درون است، در بسیاری از مواقع ما به احساسات خود کمترین توجهی نمی کنیم و به کلی آن ها را نادیده می گیریم در صورتی که توجه به احساسات و سبک لذت از زندگی و مدیریت آن می تواند انگیزه فرد را در زندگی افزایش دهد و او را برای ادامه یک زندگی شاد ترغیب کند، در این صورت فرد می تواند احساس شادابی و سرزندگی را با بیدار کردن کودک درون به زندگی اش برگرداند و از زندگی لذت بیشتری ببرد.