امنيت
بدى ناامنى
شَرُّ الاَْوْطان ما لَمْ يَاءمَنْ فيهِ الْقُطّانُ
بدترين وطن ها آن است كه اقامت كنندگان در آن ايمن نباشند.
نعمت گوارا
لا نِعْمَةَ اَهْنَاءُ مِنَ الاَْمْنِ.
هيچ نعمتى گواراتر از امنيت نيست .
آسايش در گرو امنيت
رِفاهِيَّةُ الْعَيْشِ فِى الاَْمْنِ.
آسايش زندگى در امنيت است .
بدترين شهرها
شَرُّ الْبِلادِ بَلَدٌ لا اَمْنَ فيهِ وَ لا خِصْبَ
بدترين شهرها شهرى است كه در آن امنيّت و ارزانى نباشد.
انسان
شگفتى انسان
اِعـْجـَبـُوا لِهـذَا الاِْنـْسـانِ، يـَنـْظـُرُ بـِشـَحـْمٍ، وَ يـَتـَكَلَّمُ بِلَحْمٍ، وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خُرْمٍ.
از ايـن آدمـى در شـگـفـت شويد: با پيه مى نگرد و با گوشت سخن مى گويد و با استخوان مى شنود و از شكافى دم برمى آورد.
ناتوانى انسان
مـِسـْكـيـنٌ ابـْنُ آدَمَ: مـَكـْتـُومُ الاَْجـَلِ، مـَكـْنـُونُ الْعـِلَلِ، مـَحْفُوظُ الْعَمَلِ، تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ، وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ، وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ
بـيـنـوا و بيچاره فرزند آدم ؛ مرگش پنهان ، بيمارى ها و دردهايش پوشيده و كردارش نگاشته اسـت ، و پـشـه اى او را آزار رسـانـد، جـرعـه اى گـلوگـيـر بـكـشـدش و عرق ، تن وى را گَنْده گرداند
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)