جمشید
نام جمشید از دو جزء «جم» و «شید» مرکب است. جم در اوستا Yima و در سانسکریت Yama و در پهلوی Yam آمده است. «شید» نیز در اوستا به صورت Xshaeta و در پهلوی tšē می باشد.
به عقیده ی برخی از محققان معنی آن درخشان و روشن است ،اما برخی دیگر چون آندره آس و لومل ریشه ی این کلمه را برگرفته از «خشی» xšay به معنی« شاه» دانسته اند .بنابراین دو معنی برای نام جمشید پیشنهاد شده است جم درخشان و جم شاه . (رستگارفسایی،1388،ص311)
در بندهشن آمده است که جم و تهمورث و اِسپیدور و نرسی همه برادر و پسر ویونگهان از نوادگان هوشنگ بودند.(فرنبغ دادگی،1385،ص149)اما در شاهنامه جمشید پسر تهمورث است که پس از مرگ پدر بر تخت شاهنشاهی می نشیند.(رستگارفسایی،همان،ص 312)
در گات ها تنها یکبار با نام «یِمَ» از او یاد شده است و در سایر قسمت های اوستا کلمه «خِشَئتَ » به آن افزوده شده که به معنی نور و فروغ است. همچنین صفات «هُووثِوَ» که در تفسیر پهلوی «هورمک» یعنی دارنده ی گله و رمه ی خوب و «سریره» به معنی زیبا و خوشگل با نام جمشید همراه است.
جمشید در اوستا پسر ویونگهوت است .در یسنای نهم او پاداشی است که به پدرش به عنوان کسی که اولین شخص بوده که هوم را فشرده، داده شده است. پسری مانند شید درخشان که در مدت سلطنت خویش جانوران و انسان را فنا ناپذیر ، آب و گیاه را مشروب و تمام نشدنی قرار داد .در مدت سلطنت او نه سرما بود و نه گرما. جهان از مرگ و حسد دیوها عاری بود .او و پدرش پانزده ساله می نمودند ... .داستان کامل جم را می توان مفصلاً در فرگرد دوم وندیداد در گفت و گوی اهورا مزدا با اشو زرتشت خواند که چگونه جهان را در سه مرحله گسترش می دهد و همچنین ساخت «وَر» ی که موجودات را از حمله ی سرمای سخت نجات می دهد.
گذشته از یسنا و وندیداد به ترتیب در آبان یشت فقره 25 ، همچنین زامیاد یشت در فقرات مختلف از جمشید سخن رانده شده است.(پورداود،1377،ص187-180)
و اما در شاهنامه؛ همانطور که گفتیم بعد از مرگ پدر یعنی تهمورث بر تخت شاهی می نشیند. با فر یزدانی و پرهیزگاری همه ی مردم را آرامش می بخشد. جمشید پنجاه سال نخست شاهنشاهی را به ساختن جنگ افزارها برای نابود کردن بدکاران و پنجاه سال بعدی را به مردم رشتن و بافتن آموخت . او مردم را به چهارگروه (پرستندگان، جنگاوران، کشاورزان و پیشه وران)تقسیم کرد. سپس دیوان را به کار گل گماشت و با سنگ و گچ کاخ ها و گرمابه ها ساخت. همچنین راه درمان دردمندان را به مردمان آموخت. او با کشتی از دریاها گذر می کرد و این چنین با انجام هر کاری هر پنجاه سال را می گذراند.
گویند جمشید برای خود تختی کیانی با گوهرهای فراوان ساخت و چون خورشیدی تابان بر آن نشست . مردم بر او گرد آمدند و آن روز را که آغاز سال نو بود «نو روز» نامیدند و همه ساله آن را جشن می گرفتند و هنوز نیز می گیرند.
نابودی شکوه جمشید از آن هنگام آغاز شد که او خودبینی کرد و از را ایزدان سرپیچی کرد و خود را کردگار همه چیز خواند. پس به نابخردی گروید و مردم برخاستند و در هر سویی خسروی پدید آمد و با سپاه خویش به جمشید تاخت. برخی نیز به ضحاک روی آوردند و او نیز جهان را بر وی تنگ کرد و جمشید ناگزیر از ایران گریخت و تخت شاهی را به ضحاک سپرد. صد سال گذشت تا اینکه ضحاک او را در دریای چین به دست آورد و او را با اره به دو نیم کرد. جمشید در آن وقت هفتصد سال داشت.(رستگار فسایی،همان،ص 314-312)
در یشت ها آمده است که دروغگویی جم باعث شد تا فر جمشید از او جدا گردد. ابتدا به پیکر مرغی بیرون شتافت . سپس مهر دارنده ی چراگاه های فراخ آن را برگرفت و بعد فریدون و در نهایت گرشاسب... .(یشت نوزدهم،ص38-30)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)