کاوس

کاوس Kāvūs که با عنوان کی همراه شده و کیکاوس هم گفته می شود در پهلوی Kayūs و در اوستا Kavausan آمده است. جزء اول که همان لقب کی است اما ریشه ی جزء دوم درست معلوم نیست. بارتلمه حدس می زند از ریشه ی usa باشد ،

به معنی «دارای منبع فراوان» . کاوس در ودا به صورت Ušana آمده است . بنابراین وی یکی از شهریاران دوره ی هند و ایرانی است.(رستگارفسایی،1388،ص762)

کی در فارسی عنوان پادشاهان کیانی است، در اوستا کوی Kavi به معنی پادشاه و امیر و مطلق فرمانده می باشد. در گات ها زرتشت این لقب را برای دوست و حامی خود گشتاسب به کار برده ، حتی برای شهریاران دیویسنا نیز کوی استفاده می شده است. در ودا این واژه به معنی امیر یا سرور نیست بلکه برای ستایندگان دیوها یعنی پروردگاران هندوان بوده و در برهمنی یک قسم از شمنی است. پس کوی نام شخصی نبوده است بلکه عنوان و لقب شهریاران به حساب می آمده که بعدها مختص سلسله ای خاص بعد از پیشدادیان می شود.

داستان های پادشاهان پیشدادی و کیانی را می توان در بیشتر منابع باستانی چون اوستا و کتب پهلوی و همینطور شاهنامه خواند ، همچنین در ودا و کتاب رزمی هندوان، مهابهارتا از پیشدادایان بسیار سخن رفته است. اعمال برخی در کتب هر دو دسته قوم آریایی شبیه به هم است ، اما داستان کیانی دارای جنبه ملی است و مختص ایرانیان می باشد.

سلسله ی کیانیان با کیقباد آغاز می گردد. فرزندش کاوس است که نام مورد بحث ماست . البته به قول بندهشن و بسیاری از مورخین او پسر اپیوه و نوه ی کیقباد است.(پورداود،1377،ص227-207)

در شاهنامه کاوس بزرگترین پور کیقباد شاه ایران است . او چهره ای خودکامه دارد ، چون به پادشاهی رسید به مازندران لشگرکشی کرد با اینکه همه ی بزرگان مخالف بودند او کار خود را کرد و شاه مازندران نیز با یاری دیو سپید بر ایرانیان پیروز گشت و گنج های آنان را به تاراج برد و اسیرشان کرد. رستم پس از شنیدن این خبر بدان جا لشگر کشید و شاه و سپاهیان ایران را نجات داد.

سپس کاوس خواستار پیوند با دختر شاه هاماوران ، سودابه شد . شاه هاماوران نیز این را پذیرفت و کاوس را به مهمانی خویش فراخواند. سودابه او را از حیله ی پدر آگاه ساخت ، اما کاوس نپذیرفت. بعد از یک هفته مهمانی و خوش گذرانی متوجه شد که فریب خورده است. پس بار دیگر با یاری رستم از این مخمصه نجات یافت و کاوس رستم را «جهان پهلوانی» بخشید.

کاوس شاه بسیار کارهای ارزنده ای انجام داد تا اینکه آسایش و آرامش بر پهنه ی حکمفرمایی اش سایه افکند. پس ابلیس دیوان را فراز آورد تا او را بفریبند . دیوی نغزدست به شکل جوانی درآمد و هنگام شکار به او گفت که تو مستحق این هستی که سالار جهان باشی. کاوس هم اندیشه ی رفتن به آسمان را در سر پروراند و دانندگان را گردآورد و پرسیدنی ها را از آنان پرسید .

سپس بچه عقاب ها را با خوردن گوشت مرغ و بره تربیت کرد و وقتی به نیروی کامل رسیدند تختی از عود قماری ساخت و کنارش نیزه ها را که سرش گوشت بره بسته بود ، در کنار آن آویخت. عقاب ها برای گرفتن گوشت به آسمان پرواز کردند اما وقتی خسته شدند در آمل سقوط کردند و یزدان به جهت اینکه می خواست سیاوش از پشت کاوس باشد او را زنده نگه داشت.( این داستان را می توانید در دینکرت هم مفصلاً بخوانید)

گویند روزی طوس و گیو کنیزکی زیبا را که از فرزندزادگان گرسیوز بود در مرز توران یافتند و نزد شاه آوردند. او نیز آن زن را به همسری گرفت و سیاوش از او متولد شد.(داستان سیاوش و سودابه را قبلاً بررسی کردیم.)

کیخسرو فرزند سیاوش پس از کین خواهی از افراسیاب و کشتن او به ایران آمد و کاوس پادشاهی ایران را بدو بخشید و خود به سرای باقی شتافت.(رستگارفسایی،همان،ص77 0-762)

فرنگیس