زمانى كه كار رسمى كردن كتاب مقدس به پايان رسيد و همه پذيرفتند كه كتاب مقدس، مرجع اصلى براى پايهريزى زندگى قوم يهود باشد، كاتبان با وظيفه برقرارى نظم در [محتواى]شريعت شفاهى روبه رو شدند. مجموعهاى عظيم از دست مايهها، كه در طى قرنها روى هم انباشته شده بودند، گوناگون بودند؛ به صورتى كه تحصيل آن ميسور باشد، نبودند. كاتبان ابتدا به مطالعه در سنتهاى شفاهى كه حاوى تفسيرها، آداب و سابقههاى شرعى بودند پرداختند و دستاورد اصلى آنها، برقرارى رابطه ميان اين سنتها و شريعتِ نوشته بود. همين كاتبان بودند كه روشهاى اصلى ميدراش هَلاخا(14) (تفسير هَلاخايى) يعنى روشهاى آموختن و بيرون كشيدن هَلاخا از خود متون كتاب مقدس را متحول ساختند و به رفع تناقضهاى ظاهرى بين متون، تفسير گزارههاى مبهم، و تحليل و حل مشكلات با تعمق در متن پرداختند. آنان همچنين كوشيدند تا به راههاى ايجاد نظم در ميان انبوه موضوعها دست يابند، تا انتقال روشمند آنها را تسهيل كنند
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)