تدوين ميشنا
از آنجا كه شريعت شفاهى در طى قرنها، به وسيله آموزش شفاهى از استاد به شاگرد منتقل مىشد، ضرورت ايجاد روشى براى تنسيق و تدوين موضوعهاى آن احساس گرديد. دلايل اصلى اين ضرورت به مسئله به ياد سپردن باز مىگشت. زيرا حجم زياد شريعت شفاهى را ديگر نمىشد تنها از طريق تكرار و مطالعه فشرده و متمركز به خاطر سپرد. در نسلهاى اوليه كه شريعت شفاهى پيوستگى نزديكى با شريعت مكتوب داشت، شريعت مكتوب، از جمله، ابزارى براى توجه دادن اذهان طلاب به هَلاخايى بود كه از هر آيه بهدست مىآمد. اين استفاده از نص كتاب مقدس، نه تنها به عنوان مبناى قانونى و منطقى شريعت شفاهى، بلكه براى تقريب ذهن، به ادبيات تلمودى يا به طور كلى، ادبيات يهودى منتقل شد. اين كاربرد، مفهوم اَسْمَخْتا(1) (تأييد و مويّد) را به وجود آورد، يعنى نقل عبارتى از كتاب مقدس كه نمىتوان هَلاخا را مستقيم از آن بيرون كشيد امّا، بوسيله برخى روشهاى تفسيرى، با هَلاخا معروف پيوند مىخورد تا به كار حفظ و يادآورى آيد. كاربرد اين سبك چنان فراگير و گسترده بود كه گاهى تمايز بين تفسير اصيل و آنچه صرفاً اَسْمَخْتا است، ناممكن است. اما اين نوع كاربرد متن تنها در مورد موضوعهايى مناسب به نظر مىرسيد، كه متون مربوط به آنها بىشمار، و تعداد تفسيرها و هَلاخاهايشان كمتر بود.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)