از آن زمان تا فروريختگي دولت عثماني ( 1332 ه.ق. / 1914 م. ) چندين كميسيون تحديد مرز به شرح زير تشكيل گرديد : در سال 1266 ه.ق. ( 1850 م. ) در اجراي فقره سوم عهد نامه ارزروم در همان سال به منظور تهيه و ترسيم نقشه هاي سر حدي در چهار سال ( 1270 – 1265 ه.ق. / 1853 – 1849 م. ) در سال 1293 – 1292 ه.ق. ( 1875 – 1876 م. ) و در سال 1323 ه.ق. ( 1905 م. ) . در رفع پاره اي از مشكلات مرزي در سال ، 1329 ه.ق ( 1911 م. ) در سال 1330 ه.ق. ( 1912 م. ) در تحديد سرحدات و حل وفصل امور فني ، در سالهاي 32 – 1331 ه.ق. ( 1914 م. ) در مقدمات پروتكل استانبول و مقاوله نامه قسطنطنيه و سرانجام در همان سال ( 23 صفر 1331 ه.ق. / 21 ژانويه 1914 م. ) كميسيوني در محمره ( خرمشهر ) با شركت نمايندگان ايران ( اعتلاء الملك ، جليل الملك، منصور السلطنه عدل ) ،عثماني ( عزيز سامح بيك ، عبد الحميد بيك ) ،انگليس موسيووارا تيسلاو ( Wrattislaw ) و كاپيتن ويلسون ( A.T. Wilson ) روسيه موسيومينورسكي ( V.Minorsky ) ، موسيو بلايف ( D.Beleiew ) برگزار شد .
البته لازم به ذكر است كه در تمام جلسه ها و كميسيونها مسائل مرزي غرب ايران فيصله نيافت و پس از جنگ جهاني اول و سرانجام با ايجاد دو كشور تركيه و كشور نو ساخته عراق ،اختلافات ارضي و كشتيراني در اروند رود و سواحل غربي خليج فارس ( مصب اروند رود ) همچنان تداوم يافت .
4 . در جنوب
در بخشهايي جنوبي كشور ( درياي عمان و خليج فارس ) پس از قتل نادر شاه به خصوص پس از مرگ كريم خان زند ( 1193 ه.ق. / 1779 م. ) آشفتگي خليج فارس و آبهاي ساحلي درياي عمان شدت يافت و با ورود سرجان مالكم ( Sir John Malcolm ) ، نفوذ انگلستان فزونتر شد . با اينكه اندك نظمي در عصر مستعجل ميرزا تقي خان ، در امنيت مرزهاي جنوبي پديد آمد اما دربرابر دسيسه هاي استعماري و بهانه مزورانه مبارزه با برده فروشي و برقرار كردن رابطه هاي آشكار و پنهان با يكايك شيوخ يازده گانه عرب ،ايران قادر نگرديد در مقابله با انگلستان ( كه مالك الرقاب درياخاي جنوبي شده بود ) استقلال تام نشان دهد . والي ناآگاه فارس ( حسينعلي ميرزاي فرمانفرما ) با انعقاد پيماني با كاپيتان بروس ( Bruce ) حفظ امنيت خليج فارس را برعهده دولت انگلستان نهاد . اين كشور هم در همان سال ( 1234 ه.ق. / 1819 م. ) با آوردن ناوگاني مركب از شش كشتي جنگي و سه هزار ملوان به فرماندهي سرويليام گرانت كاير ( Grantkair Sir William ) ، حاكميت عملي بر خليج فارس را از آن خود كرد . جزاير خليج فارس ( از آن ميان بحرين ) زير نظر نيروهاي نظامي انگليس قرار گرفت و آن دولت نيز با گسيل اعراب " برالعرب " و جلوگيري از اقامت ايرانيان و انعقاد قراردادهاي استعماري با شيخ جديد الورود آل خليفه ( شيخ محمد بن خليفه ) توسط فليكس جونز (Felix Jones ) ق حاكميت ملي ايران را به طور عملي مخدوش گردانيد .
در سالهاي 1310 – 1297 ه.ق. ( 1892 – 1880 م. ) يعني دوره ناتواني ناصرالدين شاه ، انگلستان از شيخ بحرين تعهداتي گرفت كه ايران را در تنگنا قرار مي داد. در سال 1292 ه.ش. ( 1914 م. ) ،يعني در آغاز جنگ جهاني اول ، تمامي بحرين تحت الحمايه انگليس شد . يكي از چهره هاي مشهور استعمار انگلستان ،يعني چارلزبلگريو( Sir Charles Belgrave ) بيش از چند دهه بر آنجا و ديگر مناطق حساس خليج فارس حاكميت يافت . البته ، هيچ يك از دولتهاي قاجاري بر اين جدايي و از ميان رفتن حقوق ملي ايرانيان نه در خليج فارس و درياي عمان و نه در مرزهاي آبي 1830 كيلومتري كشور صحه ننهادند .
پايان سخن
مرزهاي ايران از چهارسو ( پس از عصر صفوي ) به خصوص ، براي دوره كوتاه مدت ، با روي كارآمدن حكومتهاي قومي و منطقه اي و ورود استعمار و سلطه گريهاي بيگانه ، دگرگونيهاي فراوان يافت ، ايل قاجار كه در بخشهايي از ايران بساط سلطنت گسترانيده بود ، بيش از ديگر سلسله هاي محلي توانست مرزهاي حكومتي خود را به مرزهاي جغرافيايي – فرهنگي نزديك سازد . اما ، در برابر سيطره هاي خارجي بر ساختارهاي سنتي ، توان پايداري را از دست داد و مرزهاي كشور را به گونه اي درآورد كه تحليل علمي آن بدون در نظر گرفتن " اصل موازنه ها " و برخورداري سياسي درون جامعه اي و برون جامعه اي ، نا ممكن گرديد .
در شمال غربي ، با تحميل معاهده هاي گلستان و تركمانچاي ( قفقاز ) و در شمال شرقي ، با تحميل معاهده 1881 م. ( ماوراءالنهر و خراسان ) ، روسيه بر بخشهايي از ايران سلطه يافت و با اينكه بلشويكها به " غاصبانه " بودن سياست دولت تزاري سابق اقرار كردند ، اما مرزبنديها با اندك تفاوتي ، به همان ترتيب باقي ماند . حتي آن بخشهايي كه شوروي متعهد به بازگرداندن آن شده بود ( فيروزه ) هيچ گاه به ايران منضم نگرديد . در شرق شمالي ، با تحميل معاهده پاريس ( هرات و افغانستان ) و در شرق جنوبي، با حكميتهاي يك سويه ( بلوچستان ) ، منافع استعماري انگلستان در آسياي مركزي و هندوستان تامين شد . در غرب بين دو كشور نيرومند ايران و عثماني كه در سراشيب سقوط قرار گرفته بودند ، در برابر تصميم گيريهاي دولتهاي روس و انگليس ( در مسير حفظ منافع استعماري خود در قفقاز و خليج فارس ) مرزهايي ساخته شد كه نه در آن روزگار و نه در عصر پديد آمدن دو كشور تركيه و عراق ،آرامش و رضايت را به وجود نياورد .
در جنوب، با اينكه خليج فارس همواره مرزي طبيعي بود و گاه به صورت درياي داخلي ايران به شمار مي رفت. اما سراسر اين آبها هيچ گاه از آسيب استعمارگران به دور نماند كه به طور نمونه مي توان به ماجراي بحرين اشاره كرد .
در نتيجه تمام مرزهاي ايران را در قلمرو قاجاريه مي توان با شناختي كامل مرتبط با خواستها و منافع و مطامع كانونهاي قدرت برون مرزي دانست . همچنين ، عوامل جغرافيايي – نژادي – فرهنگي را نه تنها در تركيب بنديهاي مرزي كارساز نشمرد ، بلكه در خدمت گرايشهايي قلمداد كرد كه حكومتهاي منطقه اي در مكانيسم سلطه پذيري به موجوديت و قدرت آنها تن در دادند و با تاييد آن گرايشهايي قلمداد كرد كه حكومتهاي منطقه اي در مكانيسم سلطه پذيري به موجوديت و قدرت آنها تن در دادند و با تاييد آن ديد آوردند .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)