صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 64

موضوع: اطلس تاریخ سلسله های ایرانی

  1. #21
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    چيزی که در نگاه اول در تخت جمشيد نظرچيزی که در نگاه اول در تخت جمشيد نظر بيننده را به خود جلب می کند، کتيبه ها و سنگ نبشته های گذر خشايارشاه است که به زبان عيلامی و ديگر زبانهای باستانی تحرير شده است. از اين گذر به مجموعه کاخهای آپادانا می رسيم، جائی که در آن پادشاهان بار ميدادند و مراسم و جشنهای دولتی در آن برگذار می شد. امروزه مقادير عمده ای طلا و جواهرات در اين کاخها وجود داشته که بديهی است در جريان تهاجم اسکندر به غارت رفته باشد. تعداد محدودی از اين جواهرات در موزه ملی ايران نگهداری می شود. بزرگترين کاخ در مجموعه تخت جمشيد کاخ مشهور به "صد ستون" است که احتمالا يکی از بزرگترين آثار معماری دوره هخامنشيان بوده و داريوش اول از آن به عنوان سالن بارعام خود استفاده می کرده است. تخت جمشيد در 57 کيلومتری شيراز در جاده اصفهان و شيراز واقع شده است.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  2. #22
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    سلوکـيان

    يازده سال بعد از مرگ اسكندر كه تمام آن مدت و حتي چند سالي بعد از آن هم جنگهاي جانشيني او بين سردارانش در منازعات طولاني گذشت ، استان بابل به وسيله يك سردار مقدوني او به نام سلوكوس كه پدرش انتيوكوس هم از سرداران فيليپوس (فيليپ) پدر اسكندر محسوب مي شد، افتاد (312ق.م.) . او سپس استان ايلام (خوزستان و بخشي از لرستان امروز) و سرزمين ماد (به استثناي آذربايجان) را هم بر قلمرو خويش افزود . بدين گونه ، دولت پادشاهي مستقلي به وجود آورد كه به نام خود او " دولت سلوكي " (سلوكيان) خوانده شد و آغاز سلطنت او بعدها براي اين دولت ، مبداء تاريخ گشت . (تاريخ سلوكي) .
    چند سال بعد ، به دنبال پيروزيي كه در جنگ بزرگ ايپسوس به دست آورد (301 ق.م.) ، سوريه و بخش عمده آسياي صغير را هم بر قلمرو وسيع آسيايي خود افزود . قلمرو آسيايي او در آن هنگام ، تمام بخش آسيايي متصرفات اسكندر را شامل مي شد و از سواحل شرقي مديترانه تقريبا" تا كرانه هاي سيحون را در بر مي گرفت . اما چون اين امپراتوري كه در آسيا در واقع جانشين شاهنشاهي هخامنشي محسوب مي شد ، بر خلاف آن دولت در اين نواحي هيچ پايگاه قومي نداشت و به كلي يك دولت اجنبي به شمار مي آمد . همين وسعت فوق العاده قلمرو و اشتمالش بر اقوام و سرزمينهاي متنوع ، ادامه سلطه و حفظ وحدت و تماميت آن را دشوار مي كرد . از اين رو ، سلوكوس و پسرش انتيوكوس كه از اواخر عمر پدر شريك او بود ،با اقدام به ايجاد شهرها و مهاجرنشينهاي يوناني – مقدوني در داخل آسيا ، سياست يوناني مآب كردن آسيا را كه اسكندر براي اداره آسيا طرح كرده بود ، دنبال كردند . از اين رو، در مدت فروانروايي سلوكوس اول و انتيوكوس اول غير از بيست و پنج شهر يوناني كه به وسيله اسكندر در آسيا به وجود آمد، تعداد زيادي شهرهاي يوناني نشين جديد نيز احداث گشت . اين شهرها كه خود بالغ بر شصت شهر بودند ، از مرزهاي غربي آسياي صغير تا كناره سيحون و سند احداث گشتند كه غالبا" به نام سلوكوس و انتيوكوس، " سلوكيه " و" انطاكيه " خوانده مي شدند، يا به نام مادر و زن سلوكوس، به ترتيب " لائوديكيا" (لاذقيه) و " آپامئا " (افاميه) نام گرفتند . در راس اين شهرها ، مي توان از سلوكيه نام برد . همچنين در كرانه غربي دجله كه تختگاه ولايات شرقي سلوكيان محسوب مي شد و انطاكيه در سوريه در ساحل نهرالعصي (Orontos) كه تختگاه دولت سوريه خاندان سلوكي به شمار مي آمد . شهرهاي ديگر ، شامل پانزده انطاكيه ديگر ، چهار سلوكيه ، هشت لائوديكيه و دواپامئا مي شد كه تعداد كثيري از آنها در داخل فلات ايران از ماد و پارس تا پارت (خراسان) و سيستان واقع بودند . شهرهاي ديگر هم كه در آنها مهاجران مقدوني و يوناني ساكن شدند، نامهاي يوناني يافتند . از جمله ، سرزمين ري (رگ) " اوروپوش " خوانده شد و آنچه امروز نهاوند نام دارد ، در آن ايام به عنوان " لائوديكيه " خوانده شد. درپارس ، مرووسيستان نيز ، شهرهايي به نام انطاكيه به وجود آمد ، در ايلام هم لااقل سه شهر به نام اسكندريه خوانده شد ، در هرات (هريوه) و حتي د سرزمين سغد نيز ، شهرهاي به همين نام پا گرفت . همچنين به مهاجران يوناني و مقدوني كه به اين شهرها جلب مي شدند ، قطعه زميني براي سكونت و كشت و كار داده مي شد و در مقابل ، خدمات نظامي بر آنان الزامي مي گشت . احداث اين شهرها ، ناظر به ايجاد پادگانهاي نظامي و ذخيره در نقاط سوق الجيشي براي مقابله با شورشهاي محلي وضد سلوكي بود . همچنين ، دفع هر گونه توطئه وشورش بيگانه را نيز تسهيل
    مي كرد . با آنكه اين شهرها به وسيله شوراها و سازمانهاي يوناني و موافق آداب و ترتيبات معمول در يونان و مقدونيه اداره مي شد، غالبا" اراده پادشاه در اكثر آنها بر ساير موازين حاكم بود و حكام و شوراها در عمل ، همواره نقش انفعالي داشتند . از لحاظ اداري ،قلمرو سلوكي ، (لااقل در دوران اعتلاي آن كه بعد از سه چهار نسل از اخلاف سلوكوس پايان يافت) شامل حدود هفتاد و دو حوزه حكمراني بود كه هر چند حوزه آن ، يك استان (ساتراپي) را تشكيل مي داد، اما با وجود استقلال محلي ساتراپها، حكم پادشاه سلوكي بر سراسر قلمرو وي نافذ بود . پادشاه بر اعمال حكام تابع نظارت و اشراف داشت و براي اعمال اين نظارت ، دربار او گاه به صورت يك اردوي متحرك نظامي در نواحي مختلف كشور در حال حركت بود. معهذا ، با درگيريهايي كه سه چهار تن جانشينان بلافاصله بعد از سلوكوس در سوريه و آسياي صغير پيدا كردند ، نظارت منظم و بلاواسطه آنان بر ولايات شرقي ، تدريجا" كاستي گرفت . همچنين ، با عكس العملهاي ضد اجنبي كه حتي از عهد سلوكوس اول در ماد ظاهر شد و يك بار هم يك شاهزاده سلوكي در اين وقايع به همدستي با مخالفان متهم گشت ، سلطه آنان در ولايات ايراني به طور محسوسي روبه زوال رفت .

    سرانجام ، يونانيها باختر در مقابل دولت مقدوني سلوكي داعيه استقلال و انفصال يافت (250 ق.م.) . در پي آن ، ولايات پارت و گرگان هم تحت رهبري خاندان ارشك از سركردگان عشاير ايراني آن نواحي ، سر از ربقه انقياد قوم برتافت (حدود 247ق.م.). سلوكيان كه غالبا" در سوريه دچار كشمكشهاي محلي و حتي خانگي بودند ، موفق به الحاق مجدد اين نواحي به قلمرو خويش نگرديدند . حتي ، در مقابل بسط اين دولت جديد ايراني ، ولايات ماد و پارس و ايلام و بابل را هم از دست دادند (140 ق.م.) . از آن پس، قلمرو آنان منحصر به سوريه شد. اما ، در آنجا نيز با توسعه طلبي روم مواجه شدند كه استغراق آنان در جنگهاي خانگي و دسيسه و فساد و عياشي ، امكان مقاومت در مطالع روم را براي آنان باقي نگذاشت . بدين گونه ، امپراتوري محدود و در حال انحطاط سلوكي بعد از نزديك دويست پنجاه سال فرمانروايي انقراض يافت (64 ق.م.) .
    سلوكس اول ، معروف به فاتح (نيكاتور) اولين تختگاه خود را در بابل ساخت (سلوكيه) . او پس از پيروزي بر سوريه ، انطاكيه را در كنار نهرالعاصي تختگاه دائمي خود قرار داد و اخلاف او نيز بعد از آنكه سلوكيه بابل هم رانده شدند ، امپراتوري سلوكي را در عمل به دولت سوريه أي مبدل كردند كه آن نيز طعمه روم گشت .سلوكوس اول بعد از سي ودو سال سلطنت در موقعي كه عازم تسخير مقدونيه بود ، كشته شد (281 ق.م.). پسرش، انتيوكوس اول كه از اواخر عمر پدربا وي در سلطنت شريك شد (293 ق.م.) ،وقتي به جاي او نشست ، از دعاوي پدر بر مقدونيه (278 ق.م.) و آسياي صغير صرف نظر كرد (261 ق.م.) . اما ، با قدرت در مقابل هجوم طوايف وحشي بر نواحي مرزي قلمرو خويش ايستاد (273 ق.م.) و عنوان منجي (سوتر soter )يافت . نقش او در ايجاد شهرهاي يوناني ، قابل ملاحظه بود . در واقع ، قسمت عمده اين طرح به وسيله او به انجام رسيد . پسر وي ،انتيوكس دوم كه بعد از او به سلطنت رسيد ، هر چند بخشي از آنچه را كه پدرش عمدا" از دست داده بود اعاده كرد ، (251 ق.م.) اما به اعاده قدرت در قلمرو ميراث يافته موفق نشد . او حتي با ازدواج و طلاق يك شاهد خت مصري ، اواخر ايام فرمانروايي خود را نيز قرين اغتشاش ساخت .
    با سلطنت پسر و جانشين او ، سلوكوس دوم (225-246 ق.م.) عوامل تجزيه و اختلاف تدريجا" دولت سلوكي را با دشواريهاي جدي مواجه ساخت . وي ، نه قادر به دفع طغيان باختر و پارت شد و نه در كشمكشهايي كه با مصر يافت ، حيثيت دولت خود را تامين كرد . سلطنت پسر و جانشين او (سلوكوس سوم) فقط دو سال (223 – 225 ق.م.) به طول انجاميد . برادرش ، انتيوكوس سوم (187 – 223 ق.م.) معروف به " كبير " در لشكر كشي به شرق ، باختر و پارت اشكانيان را به اظهار انقياد واداشت . اما ، در حمله أي كه به خاك يونان كرد ، با قدرت روم برخورد كرد (188ق.م.) و دچاروهن و سستي گرديد . پسرش سلوكوس چهارم كه بعد از او به سلطنت رسيد (187 ق.م.) و فيلوپاتر (Philopater) خوانده شد، سياست پدر را در رعايت حسن همجواري با روم مراعات كرد . همچنين ، با مصر و مقدونيه نيز هراز هرگونه در گيري ، خوداري ورزيد. او به دست وزير خود هليودوروس (Heliodorus) نام كشته شد (175 ق.م.) و علت قتلش نيز مجهول ماند . انتيوكوس چهارم كه بعد از سلطنت يافت ، برادر اوبود . خشونت وي در فلسطين با مقاومت يهود مواجه شد. كوششي هم كه در مصر براي تسخير آن سرزمين كرد ، با دخالت روم نا موفق ماند . انتيوكوس چهارم ، جهت رفع آنچه او آن را " غائله پارت " مي خواند ، لشكري هم به شرق كشيد .اما ، توفيقي نيافت و جانش را نيز بر سر اين كار نهاد (163 ق.م.) . سلطنت پسرش ، انتيوكوس پنجم ، مدت زيادي طول نكشيد . وي يك سال بعد از جلوس در انطاكيه به وسيله ديمتريوس (پسر سلوكوس چهارم) به قتل رسيد (162 ق.م.) ديمتريوس كه چند به عنوان گروگان در روم زيسته بود ، در بازگشت به سوريه – در دنبال غلبه بر مدعي – تا حدودي به اعاده نظم توفيق يافت و خود را منجي (سوتر – Soter ) ناميد . شورش يهود را هم كه از چند سالي پيش از وي در فلسطين موجب اغتشاش شده بود سركوب كرد (161ق.م.) اما توفيقي كه در اين كار يافت وحشت و سوءظن همسايگان را تحريك كرد . سرانجام ، در جنگ با يك مدعي موسوم به الكساندربالاس (A.Balas) كه همسايگانش ، از جمله مصر او را ضد وي تحريك كرده بودند كشته شد (150 ق.م.) . فرمانروايي الكساندربالاس (145-150 ق.م.) كه خود را پسر و وارث انتيوكوس چهارم مي خواند، سرآغاز يك نزاع بدفرجام خانگي در خاندان سلوكي بود كه ضعف و انحطاط قطعي قدرت آن خاندان را در پي داشت . توسعه قدرت اشكانيان در جانب غرب ، هر روز بيش ازپيش سلوكيان را به سوي سوريه به عقب نشيني وادار مي كرد . تلاش ناموفق ديمتريوس دوم هم كه براي دفع غائله پارت به آنجا لشكركشي كرد ، به شكست و اسارت او انجاميد (141 ق.م.) . با آنكه برادر و جانشين او، انتيو كوس هفتم در مدت اسارت او توفيق قابل ملاحظه أي در غلبه بر دشواريها يافت ، اما شكست او در جنگ با اشكانيان (129 ق.م.) سرانجام به قدرت سلوكيها در ولايات شرقي خاتمه داد . از آن پس ، قلمرو سلوكيان منحصربه سوريه گشت و در آنجا نيز سلطنت آنان تا انقراض نهايي به دست روم (64 ق.م.) در جنگهاي خانگي و در كشمكشهاي بي سرانجام گذشت .
    از دويست و چهل و هشت سال (64 – 321 ق.م.) مدت سلطنت آنان ، ايران بيش از شصت و پنج سال (247-312 ق.م.) به تمامي در تخت فرمان آنان باقي ماند .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  3. #23
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    اشـکـانـيان ( پـارتـهـا )

    سلطه جانشينان اسكندر بر قلمروهخامنشي ( با وجود خشونت نظامي سلوكيان ) در سراسر ايران طولاني نشد و فترت حاكميت در ايران ، شصت و پنج سالي بيش نكشيد . حتي ، در همان دوران اقتدار نظامي سلوكيان – مقارن با سالهايي كه مهاجران يوناني در استان باكتريا ( باختر ،بلخ ) به رهبري سر كرده خويش به نام ديودوتس ، اعلام استقلال كردند . ( حدود 250 ق.م. ) – در استان پارت ( پارتيا، پرثوه ) نيز دولت ايراني مستقلي به وجود آمد كه به نام موسس آن دولت ، ارشكان ( اشكان ، اشكانيان) ناميده شد. بعدها به دنبال طرد سلوكيان از ايران ، اين دولت به شاهنشاهي بزرگي تبديل شد كه در توالي شاهنشاهيهاي بزرگ شرق ، ششمين شاهنشاهي بزرگ دنياي باستان محسوب شد . اين دولت طي چندين قرن فرمانروايي ، از بسياري جهات هماورد و رقيب و حريف روم بود .



    ارشك اول موسس اين دولت كه بر وفق روايات ، سركرده طايفه آريايي پرني ( اپرني ) از طوايف وابسته به اتحاديه داهه از عشاير سكايي حدود باختر بود – بنابر مشهور – حدود دو سال بعد از اعلام استقلال كشته شد. برادر وي تيردات ، كه جانشين او گرديد خود را ظاهرا" به احترام نام او ارشك خواند ( ارشك دوم ) . پادشاهان بعد از وي هم از همين بابت ، نام ارشك را به عنوان نوعي لقب بر نام خود افزودند . بدين گونه ، سلسله جانشينان ارشك به نام " ارشكان " خوانده شدند ( اشكانيان ) .



    هر چند دولت اشكاني به وسيله ارشك اول و برادرش تيردات ( كه امروز ديگر ترديدي در تاريخي بودن آنان نيست ) پايه گذاري شد ، اما تاسيس واقعي آن به وسيله ميتره دات ( مهرداد ) اول ، ( ششمين اشك) و تحكيم نهايي آن به وسيله مهرداد دوم ، ( نهمين اشك ) انجام شد. ظاهرا" ، مقارن اين احوال كه چندي بعد منجر به طرد قطعي سلوكيان از ايران شد ، پادشاهان اين سلسه خود را وارث ملك پادشاهان قديم پارس ( هخامنشيها ) خواندند. چنانكه از يك مورخ يوناني ( آريان ) نقل شده است . نسبت خود را هم به هخامنشيها رساندند ، البته با انتساب به اردشير دوم . اما ، شاهنشاهي پارت با شاهنشاهي هخامنشي به كلي تفاوت داشت . نه تنها نظام حكومت آن هرگز استواري و انسجام آن دولت را دارا نبود، بلكه وسعت آن هم حتي بدون مصر كه از زمان اسكندر به كلي از ايران جدا شد، به پاي وسعت شاهنشاهي هخامنشي نرسيد .
    قلمرو آنان كه شامل تعدادي دولتهاي مستقل دست نشانده هم مي شد ، در آنچه به وسيله حكام ( ساتراپهاي ) اشكاني اداره مي شد ، شامل هجده استان ( ساتراپي ) بود كه يازده استان را از استانهاي عليا و هفت استان را ، استانهاي سفلي مي خواندند . استانهاي عليا ، شامل ولايات شرقي اين قلمرو و استانهاي سفلي خوانده مي شد، عبارت بودند از:

    1. بين النهرين ( Mesopotimia ) با اراضي شمال بابل .

    2. آپولونياتيس ( Apolloniatis ) : جلگه واقع در شرق دجله .

    3. خالوني تيس ( Chalonitis ) : بلنديهاي اطراف زاگرس .

    4. ماد غربي : حدود نهاوند .

    5. كامبادين ( Cambaden ) : حدود بيستون و بخش كوهستاني ماد .

    6. ماد عليا : اكباتانا ( همدان )

    7. رگيان ( Rhagiane ) : نواحي شرقي ماد .ولايت شرقي كه استانهاي عليا خوانده مي شد ، از اين قرار بودند :

    8. خوارنه ( Choarene ) : سردره خوار .

    9. كوميسنه ( Comisene ) : كومس ( قومس ) ناحيه كناره كوير .
    10 . هوركانيا ( Hyrcania ) : گرگان .
    11. استابنه ( Astabene ) : ناحيه استوا ( قوچان )
    12. پارتيا ( Parthyene ) : خراسان .
    13. اپه وركتي كنه ( Apavarcticene ) : ابيورد ، حدود كلات .
    14. مرگيانه ( Margiane ) : ولايت مرو .
    15. آريا ( Aria ) : هريو، ولايت هرات .
    16. انائون ( Anauen ) : بخش جنوبي هرات .
    17. زرنگيان ( Zarangiane ) : زرنج ، كنارهامون .

    18. آراخوزيا ( Arachosia ) : رخج در ساحل علياي هيرمند در ناحيه قندهار .
    ولايت سكستان در قسمت سفلاي هيرمند ، دولت محلي مستقل داشت و بر خلاف آنچه در بعضي ماخذ آمده است ، استان نوزدهم قلمرو اشكانيان محسوب نمي شد. علاوه بر اين استانهاي هجده گانه كه فقط قسمتي از قلمرو داخلي هخامنشيها بود ، تعدادي از استانهاي سابق هخامنشي هم در اين دوره به صورت امارتهاي مستقل در اطراف اين ولايت وجود داشت . فرمانروايان اين مناطق خود را متحد و تحت الحمايه اشكانيان مي شمردند . اما ، در عين آنكه به پادشاه متبوع خود باج مي دادند و در هنگام ضرورت ، سپاه مجهز در تحت فرمان او قرار مي دادند ، در ساير امور استقلال داشتند . معهذا ، در بعضي موارد هم از تبعيت دولت پارت خارج مي شدند و به تبعيت دولت مهاجم يا مخاصم در مي آمدند . بدين گونه ، قلمرو اشكانيان شامل يك مجموعه ملوك الطوايفي بود كه خاندان ارشك ، در راس آنها قرار داشت . اتحاد آنها ، به خصوص در مواقع جنگ ، وحدت و تماميت قلمرو ارشكها را تامين مي كرد . تعدادي از اين دولتهاي تابع كه در نهايت جزو قلمرو رسمي پادشاه اشكاني محسوب مي شد ، از اين قرار بود :
    19 . ارمنستان كه پادشاه مستقل آن ، غالبا" متحد و دست نشانده پارت بود . اما ، با توجه به اينكه وي از خاندان اشكانيان بود ، ولي بارها به روم مي تاخت ، و بهانه جنگ ايران و روم مي شد.
    20 . امارت اسروئن ( Osroene ) در شمال شرقي بين النهرين كه تحت حكم سلاله عرب ابجر ( Abgar ) اداره مي شد . مركز آن ادسا ( Edessa ) نام داشت كه بعد اورفه و الرها خوانده شد .
    21 . امارت كردئن (Cordoen ) ( بيت كردو ) در جنوب درياچه وان و مشرق دجله كه سرزميني كوهستاني بود .
    22 . امارت آديابن ( Adiabene ) ( حديب ، حاجي آباد ) در كنار رود زاب كه شامل سرزمين آشور ميشد و مركز آن ، اربل ( Arbela ) خوانده مي شد.
    23 . امارت هترا ( Hatra ) ، الحضر در واحه ، واقع در مغرب دجله كه قلعه أي استوار داشت .
    24 . امارت آتروپاتن (Atropaten ) سرزمين آذربايجان كه ماد كوچك نيز خوانده مي شد و در دوران سلوكي هم مستقل بود . اين ولايت در عهد اشكانيان تحت حكمراني يك شاهزاده اشكاني اداره مي شد . پادشاه اين ولايت متحد و تحت الحمايه اشك بود . آذربايجان در عهد سلوكي نيز مانند عهد اشكانيان ، يك مركز ديني آريايي بود . در عين حال ، يك سنگر ايرانيگري در مقابل يوناني مآبي رايج عصر نيز محسوب مي شد .
    25 . امارت ميسان (Mesene ) كه در ارضي بين النهرين جنوبي در اطراف مصب دجله و فرات قرار داشت و مركز آن به نام خاراكس ( Charax ) تقريبا" در محل خرمشهر كنوني واقع بود .
    26 . امارت ايلام ( Elymais ) در شرق دجله كه شامل شوش و اهواز كنوني بود و تا قسمتي از دره هاي زاگرس ادامه داشت . با آنكه مهرداد اول آنجا را تسخير كرد ، بعدها دوباره استقلال محلي يافت و بارها در مقابل اشكانيان قيام كرد .
    27 . امارت پارس كه پادشاهان كوچك محلي آن ، از زمان سلوكيان مستقل بودند . در عهد اشكانيان، قسمتي از نواحي جنوبي كرمان هم به آنان تعلق يافت . قلمرو آنان ، كانون آيين زرتشت و آتش مقدس قوم بود و با آنكه اشكانيان آنجا را به انقياد در آوردند ، دعوي استقلال آنان باقي ماند . سرزمينهاي باختر وسغد ، هرگز جزو قلمرو اشكانيان در نيامد . چنانكه اراضي واقع در شمال دره اترك هم كه جزئي از سرزمين عشاير داهه و سكايي بود ، از شمول در داخل قلمرو ارشكها خارج ماند . حتي ، طوايف ساكن در نواحي بارها در مرزهاي شرقي اشكانيان ، مزاحم و معازض دولت آنان نيز مي شدند .
    به دنبال طرد نهايي سلوكيان از خاك ايران ، دولت اشكاني كه در توسعه به جانب غرب ظاهرا" ناظربه تسخير تمام ميراث هخامنشيها بود، با دولت روم كه او نيز در توسعه به جانب شرق طالب دستيابي به ميراث فتوحات اسكندر به نظر مي رسيد، در نواحي ارمنستان و سوريه با يكديگر تصادم پيدا كردند .
    اولين تصادم ، بين يازدهمين اشك ( فرهاد سوم ) با پمپه ، سردار معروف روم روي داد . اين برخورد به جنگ منجر نگرديد ودر واقع فقط يك تصادم سياسي بود ( حدود 63ق.م. ) . تصادم واقعي ، اول بار در عهد ارد اول اشك سيزدهم واقع شد كه محرك آن تجاوز كراسوس ( سردار روم ) به مرزهاي ايران بود . اين برخورد در حران (كاره ) به شكست و قتل كراسوس و اسارت عده زيادي از سربازان او منجر گشت ( 53 ق.م. ) . از آن پس ، روم بارها با پارت كه خود را حريف و هماورد واقعي او نشان داد، به زور آزمايي پرداخت .بهانه ، مرزهاي سوريه و مسائل ارمنستان بود، اما تعرض همواره جز در مواردي كه پارت خود را ناچار به تلافي يا استرداد مي يافت ، از جانب روم مي شد . بالاخره ، از عهد ارد اول ( اشك سيزدهم ) تا عهد اردوان پنجم ( اشك بيست و هشتم ) كه آخرين پادشاه اين سلسله نيز بود ، لااقل هفت جنگ عمده ايران و روم را در روي يكديگر قرار داد . چند بار هم تيسفون ، تختگاه اشكانيان ، به دست روم افتاد .
    اما ، در تمام موارد سوداي جهانگيري روم از طرف اشكانيان با مانع مواجه شد و روم هرگز موفق نشد كه قسمتي از خاك ايران را به قلمرو خود ملحق كند . حتي ، آخرين اشك اين خاندان كه بعدها مغلوب اردشير بابكان موسس دولت ساساني گشت ، حمله خائنانه و نفرت انگيز كاراكالا امپراتور ديوانه روم را به شدت در هم شكست ( 215ق.م. ) . در اين راستا ، خاندان اشكانيان كه در معرض سقوط و انقراض بود ، قلمرو خود را نه به يك فاتح اجنبي ، بلكه به يك مدعي ايراني باخت .
    سلطنت اشكانيان ، چهار صد هفتاد سال طول كشيد و در اين مدت ، بيست و نه اشك از اين سلسله در ايران فرمانروايي كردند . پايتخت آنان در دوران اعتلاي سلطنت ايشان ، تيسفون و سلوكيه در نزديك دجله بود . در اوايل تاسيس دولت ، شهر نسا در نزديك عشق آباد كنوني و شهر دارا در ناحيه ابيورد و در هنگام تابستان كه پادشاه از بابل به ماد و پارت و گرگان مي رفت ، گاه اكباتانا و گاه شهر هكاتوم پليس ( صد دروازه در قومس ) مقر موقت دربار شد. بي شك نظام ملوك الطوايفي كه از اسباب فقدان تمركز در قدرت بود ، اختلافات خانوادگي كه همين عدم تمركز آن را مخاطره آميزتر مي كرد و شايد نفرت و مخالفت موبدان زرتشتي كه سياست تسامح و اغماض اشكانيان را به نظر مخالفت مي ديدند ، از عوامل انحطاط دولت آنان شد . جنگهاي فرساينده اي كه در مدت پنج قرن آنان را در شرق و غرب مشغول داشت نيز ، خود عامل عمده اي در ايجاد ناخر سنديهايي شد كه از زياده رويهاي دايم طبقات جنگجو و قدرتمند در بين طبقات فرودين جامعه حاصل مي شد .
    حاصل عمده فرمانروايي آنان ، حفظ تمدن ايران از تهاجمات ويرانگر طوايف مرزهاي شرقي و نيز ، حفظ تماميت ايران در مقابل تجاوز خزنده روم به جانب شرق بود . در هر دومورد ، مساعي آنان اهميت قابل ملاحظه اي براي تاريخ ايران داشت .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  4. #24
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    ساسانيان

    حكومت خاندان ساساني در ايران ، پس از انقراض دولت پارتي (اشكاني) به مدت چهار قرن دوام يافت. در تاريخ آغاز حكومت اردشير اول ، نخستين شاهنشاه ساساني ، ميان محققان اختلاف جزئي (در حدود سه سال) است. ما در اينجا محاسبه " نلدكه " را بر محاسبات ديگران ترجيح و آن را ملاك قرار مي دهيم . بنا به محاسبه نلد كه ، نخستين سال شاهنشاهي اردشير اول ساساني (يعني ، سالي كه در آن به شاهنشاهي رسيد) با بيست و پنجم و بيست وششم سپتامبر سال 226 مسيحي (مطابق با سال 538 سلوكي) آغاز مي شود كه سال حكومت دولت ساساني بر سرتاسر ايران است و پايان حكومت اين خاندان ، در سال 651 يا 652 م. است كه سال كشته شدن يزدگرد سوم آخرين پادشاه ساساني در مشرق ايران است . بنابر اين ، حكومت ساسانيان بر ايران بيش از چهار صد سال (426 سال) ادامه داشته است .



    در اين چهار صد سال ، دولت ساساني يكي از دو دولت بزرگ جهان متمدن آن روز (در آسياي غربي) بوده است كه مرزهاي آن در مشرق ، تا دره رود سند و پيشاورو در شمال شرقي ، گاهي تا كاشغر كشيده شده بود . در شمال غربي ، تا كوههاي قفقاز و دربند در ساحل درياي خزر و گاهي هم ، تا درياي سياه مي رسيد و در مغرب ، رود فرات به طور كلي مرز اين دولت با حكومت روم و جانشين آن يعني روم شرقي با بيزانس بود . البته ، گاهي اين مرز خيلي فراتر از رود فرات مي رفت و گاهي هم به اين سوي فرات منتهي مي شد ، ولي صرف نظر از كششها و فشردگيها مي توان رود فرات را مرزي طبيعي ميان دو دولت بيزانس و ساساني دانست .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  5. #25
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    دولت بيزانس كه در مشرق متصرفات خود با دولتي نيرومند مانند دولت ساساني سروكار داشت و آن را قويترين خصم خود مي دانست ، گرفتاريهاي زيادي هم در مغرب و هم در شمال متصرفات خود به خصوص در اروپا داشت . اين گرفتاريها ، مانع از مي شد كه دولت بيزانس همه هم و توجه خود را مصروف مرزهاي شرقي خود كند و به همين سبب ، دولت ساساني، مانند دولت اشكاني ، توانسته بود پايتخت خود را تيسفون در كنار دجله قرار دهد و از نزديكي پايتخت به مرزهاي دشمن ، بيمي نداشته باشد . دولت ساساني هم، در مشرق و شمال مرزهاي خود، گرفتاريهاي زيادي داشت كه گاهي به مرحله خطرناك وتهديد كننده اي مي رسيد . بدين گونه ، سياست خارجي دولت ساساني در سرتاسر اين جهان قرن، در روابط با شرق و غرب خلاصه مي شد. اما دولت ساساني در اين مدت خود را به حد كافي نيرومند نشان داد و توانست مملكت ايران را از آسيبهاي مخرب و خطرناك نگه دارد و در داخل مملكت براي مردم ايران ، زندگي مرفه قرين با امنيت تامين كند .

    اين حكومت ، فرهنگي در زمينه سياست و مملكت داري و اخلاق و روابط سالم اجتماعي و هنر به وجود آورد كه پس از انقراض و اضمحلال سياسي ، اثرات خود را در نسلهاي بعدي و فرهنگي اقوام مجاور، به طور بارزي نشان داد.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  6. #26
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    با اينكه دشمنان شناخته شده دولت ساساني ، دولت متمدن بيزانس و دولتهاي نيمه متمدن شمال ومشرق كشور بودند ، سقوط اين دولت نه از سوي اين دشمنان بلكه از جانبي بود كه هرگز انتظار آن نمي رفت و آن دولتي بود كه با آنكه جنبه نظامي آن از اقوام بيابان گرد بود ، ولي بنيه سياسي و اجتماعي آن برپايه بينش ديني و فكري نيرومندي بود كه دولتها و دشمنان ديگر ساساني فاقد آن بودند . دولت اسلامي كه در اوايل قرن هفتم ميلادي در مدينه ، تشكيل شده بود ، از جهت روحي و معنوي چنان قوي بود كه تسلط آن بر ممالك مجاور ، مانند تسلط اقوام با ديه نشين و صحرانورد ديگر ، موقتي نبود، بلكه چنان عميق بود كه با همه گسستگي و ضعف سياسي و نظامي آن ، پس از دو قرن سلطه ، اثرات معنوي و فرهنگي آن هنوز هم ادامه دارد. زادگاه دولت ساساني ، " ايالت " پارس بود. چنانكه معلوم است، در دولت پارتي يا اشكاني در ايالات و ولايات مختلف ايران ، حكومتهاي محلي نيمه مستقلي بودند كه از لحاظ سياست خارجي ، تابع دولت مركزي بودند كه دولت سلطنتي بود و در راس آن شاهنشاه قرار داشت . در ايالت پارس نيز ، چنين حالتي وجود داشت . از اين پادشاهان آن ، مانند اردشير ، دارا ، منوچهر (در صورتهاي قديمي آن) روي آن نوشته شده و اين نشان مي دهد كه ياد پادشاهان هخامنشي و اساطيري در ميان حكام محلي زنده بوده است . وجود بناهاي عظيم تخت جمشيد و بناهاي ديگر ، در زنده بودن خاطرات گذشته در ميان فرمانروايان پارس ، به طور قطع موثر بوده است . بر روي سكه هاي قديمتر ، عنوان اين پادشاهان به خط آرامي " فرتركه " است . بر اين سكه ها ، نقش پادشاه نشسته بر تخت يا ايستاده در برابر آتشگاه با درفشي كه به احتمال همان درفش كاويان است ديده ميشود .بنابر تاريخ طبري (كه منقول از خداي نامه است) در اواخر حكومت اشكانيان ، در ايالت پارس حكام متعددي بوده اند و در ناحيه استخر ، حكومت در دست خاندان بازرنگي بوده است . در اين زمان كه مقارن ظهور اردشير بوده ، مردي به نام گزهر (گوچثر ، گوي چهر) از اين خاندان حكومت داشته است.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  7. #27
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    ساسان كه نام خاندان ساساني از اوست ، به گفته طبري ، صاحب (نگهدار) آتشكده استخر بوده است كه به نام آتشكده ناهيد يا آناهيد معروف بود . در كتيبه سه زبانه كعبه زرتشت كه به دستور شاپور اول – پادشاه ساساني – نقش شده است ، ساسان عنوان " خدا " دارد كه به معناي خداي آفريننده جهان نيست ، بلكه عنوان سلطنتي بايد باشد (مانند اعليحضرت . رجوع شود به " ميراث ايران " ، فراي ، ص208 و نيز كلماتي چون خانه خدا و كدخدا و در مقياس بالاتر يعني كشور خدا = پادشاه) . شاپور در اين كتيبه خود را نيز " خدا " ولي پرستنده مزدا خوانده كه دليل كافي بر اين است كه مقصود از " خدا " معناي مصطلح امروزي آن نبوده است . شاپور پدرش اردشير را نيز خدا و پرستنده " مزدا " و شاهنشاه ايرانيان معرفي كرده ، در حالي كه خود را " شاهنشاه ايرانيان و جز ايرانيان " خوانده و جد خود بابك را، فقط شاه ناميده . اين به آن معني است كه بابك فقط يك حاكم يا شاه محلي بوده وحكومت اردشير از سرزمين واقعي ايرانيان تجاوز نكرده بوده است . همچنين ، فقط شاپور در اين كتيبه نذورات و قربانيهايي براي ارواح خاندان و خويشان سلطنتي دستور داده ، از ساسان نام برده ولي او را " شاه " نخوانده . مي توان از اين نكته چنين استنباط كرد كه آنچه در كارنامه اردشير بابكان و در شاهنامه فردوسي آمده (درباره اينكه ساسان پدر واقعي اردشير بوده است) به حقيقت نزديكتر است . در اين دو روايت كه قسمت بيشتر آن افسانه است، ساسان از نسل شاهان كيان معرفي شده كه پس از آوارگي ودربه دري پدرانش ، از هند به ايران آمده و چوپان بابك پادشاه پارس شده و بابك پس از ديدن خوابي، دختر خود را به ساسان داده و اردشير از اين ازدواج به وجود آمده و بابك او را پسر خود خوانده است. به همين سبب ، شاپور در كتيبه خود صورت رسمي را ، كه اردشير پسر بابك بوده، آورده ، اما از ساسان به عنوان جد بزرگ خود ياد نكرده است . البته بودن ساسان ازنسل كيانيان و آوارگي اجداد ساسان و چوپان او افسانه است.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  8. #28
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    بابك نيز ، بنابر روايت طبري ، منصب روحاني رياست آتشكده آناهيد را دارا بود و از زنش كه رودك يا روتك نام داشت، اردشير به وجود آمد. البته، بابك پسر ديگري هم به نام شاپور داشته كه ظاهرا" بزرگتر از اردشير بوده است . گزهر يا گوچثر ، پادشاه بازرنگي ، غلامي اخته به نام " تيرا " داشت كه " ارگبذ " شهر دارابگرد بود. (ارگبذ به معني كوتوال يا صاحب و دارنده قلعه مي باشد) . بابك كه هنوز شاه يا حاكم نبود ، و فقط نگهدار آتشكده استخر بود ، از گزهر خواست كه تيرا فرزند او (اردشير) راتربيت كند تا بتواند پس از او ، ارگبذ دارابگرد گردد. اردشير پس از تيرا ارگبذ دارابگرد شد، ولي به آن اكتفا نكرد و حكومت خود را به تدريج به شهرهاي مجاور بسط داد و سرانجام برخود گزهر عاصي شد و از پدرش بابك خواست تا او گزهر را بكشد . بابك ، پس از تحقق خواست اردشير ، از اردوان ، شاهنشاه اشكاني نيز خواست كه مقام گزهر و خاندان بازرنگي را به او دهد. اردوان با اين كار موافقت نكرد، ولي بابك به اين مخالفت وقعي ننهاد . زيرا، سلطنت اشكاني در حال ضعف بود و براي شاهنشاهي آن ، دو مدعي يكي به نام بلاش و ديگري به نام اردوان وجود داشت. در سالنامه سرياني اربل آمده است كه بلاش (چهارم ) پادشاه اشكاني با پارسيان جنگيد و پارسيان چندين بار شكست خوردند تا آنكه آنان با مردم ماد و پادشاهان آديابنه و كركوك متحد شدند و سرانجام دولت پارت را برانداختند . از اين گفته برمي آيد كه بابك در آغاز مخالفت با اشكانيان ، از ايشان شكست خورده بود . پس از مرگ بابك ، شاپور (پسر بزرگتر او) به حكومت رسيد ، ولي اودر اثر حادثه أي كشته شد واردشير حكومت پارس را به دست آورد ومخالفان خود را در پارس يكي پس از ديگري مغلوب كرد و بعد از آن به كرمان حمله برد و پادشاه آن را كه بلاش نام داشت ، دستگير نمود . پس از آن ، يكي از پسران خود را كه اردشير نام داشت حاكم كرمان كرد و سپس ، بر سواحل خليج فارس مسلط شد. اردوان شاهنشاه اشكاني ، پس از شنيدن اعمال خود سرانه اردشير ، نامه تهديد آميزي به او نوشت و پادشاه اهواز را مامور كرد كه او را دستگير كند . پادشاه اهواز در محل اردشير خره (از نواحي پارس) از ابر سام (فرستاده اردشير) شكست خورد. اردشير به اصفهان حمله كرد و پادشاه آن را كه " شاذشاپور" نام داشت ، اسير كرد . پس از آن ، بر خوزستان و ميسان (در واقع در جنوب عراق و مصب دجله و فرات) دست يافت .

    ميسان با ميشان يا مسنه و خاراكنه ، از ديرباز براي خود دولتي مستقل داشت كه البته از شاهنشاه اشكاني اطاعت مي كرد. تاريخ تصرف ميسان يا مسنه ، در سال 223 مسيحي بوده است . جنگ سرنوشت ساز ميان اردوان و اردشير در صحراي " هرمزدجان " يا " هرمزدگان " روي داد كه موقعيت آن معلوم نيست ، ولي آن را در خوزستان دانسته اند.

    " ويدن گرن " خاور شناس سوئدي ، آن را در گلپايگان امروزي مي داند . پسر اردشير – شاپور- در جنگ با اردوان شجاعت زيادي از خود نشان داد و " داد بنداذ " كاتب يا وزير اردوان را به دست خود كشت . پس از شكست قطعي اردوان ، ارمنستان و بين النهرين و ماد بزرگ با آذربايجان به دست اردشير افتاد . اردشير بر تيسفون ، پايتخت دولت اشكاني ، در ساحل دجله ، دست يافت و آن را پايتخت خود قرار داد .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  9. #29
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    در ساحل غربي دجله ، از دير باز شهر سلوكيه وجود داشت كه در سال 312 پيش از ميلاد به وسيله " سلوكوس نيكاتور " بنا شده بود و از مراكز فرهنگي و بازرگاني مشرق زمين بود . اين شهر در سال 164م. از سوي روميان ويران گرديد و به همان حال بود تا آنكه اردشير پس از فتح تيسفون آن را از نو باز ساخت و نام آن را " وه اردشير " يا " به اردشير " گذاشت . همان كه آن را به عربي " بهرسير" ميخواندند و از جمله هفت شهر پايتخت ساسانيان گرديد كه به سرياني " ماحوزي " و به عربي " مداين " خوانده مي شد. تصرف ارمنستان به دست اردشير ، به آساني صورت نگرفته است و بعضي مي گويند: تصويري كه از اردشير و شاپور در سر راه سلماس به اروميه بر سنگ كنده شده ، به ياد بود فتح ارمنستان به دست اردشير بوده است . شايد ، بتوانيم اين نقش را از زمان شاپور اول بدانيم نه اردشير ، زيرا فتح نهايي ارمنستان به دست اردشير نبوده و در زمان شاپور اتفاق افتاده است . چنانكه گفتيم ، شاپور پدر خود (اردشبر) را در كتيبه كعبه زرتشت ، " شاهنشاه ايرانيان " و خود را " شاهنشاه ايرانيان و جز ايرانيان " خوانده است .

    چنانكه قبلا" هم اشاره شد، شاهنشاهي اردشير بنا بر محاسبه نلد كه 26 سپتامبر سال 226م. بوده است و اين ، همان سالي است كه در آن اردشير به سلطنت رسيده و مطابق است با سال 538 سلوكي . شايد، اين سال ، شكست اردوان و يا سال فتح تيسفون و پايتخت شدن آن باشد .بعضي تاريخ شكست اردوان را بنابر محاسباتي كه كرده 28 آوريل 224 م. گفته اند و در اين صورت ، سال 226 م. بايد سال تصرف تيسفون باشد كه شاهنشاهي اردشير در آن روز مسجل شده است . اردشير پس از فتح ولايات غربي ، متوجه مشرق ايران شد و سيستان و گرگان و ابرشهر (نيشابور) و خوارزم و مرو و بلخ را گرفت و به پارس بازگشت . در آنجا، پادشاهان كوشان و طواران و مكران رسولاني نزد او فرستادند و اظهار انقياد كردند . اين مي رساند كه اردشير به اين نواحي نرفته است و چون اشكانيان را برانداخته بود ، ممالك و ايالات نيمه مستقل تابع يا با جگزار اشكانيان ، سلطنت تازه را به رسميت شناخته اند . اردشير در اواخر سلطنت خود ، شاپور را در حكومت شركت داد . و اين از سكه هايي كه نيمتنه هر دو تن بر آنها نقش بسته است ، معلوم مي شود .

    در تاريخ طبري به پيروي از خداي نامه ، قيام اردشير بر اشكانيان را به سبب باز گرداندن قدرت شاهان كياني (هخامنشي) كه به دست اسكندر مقدوني بر افتاده بود و زنده كردن شكوه و جلال گذشته ايرانيان ذكره كرده است. در اينكه اردشير از پارس ، زادگاه اصلي هخامنشيان، برخاسته بود و اينكه بناهاي عظيم دوران شاهان ايران پيش از اسكندر همواره در چشم پارسيان بوده است ، شكي وجود ندارد. همچنين ، هيچ ترديدي نيست در اينكه اشكانيان را به سبب طرفداري از فرهنگ يوناني كه يادگار حمله اسكندر بود ، در پارس منفور مي داشتند و اين از اقدامات بعدي اردشير در تقويت آيين زرتشتي و جاه طلبيهاي او در بازگرداندن سرزمينهاي شاهان هخامنشي معلوم مي شود . از همين رو ، اردشير پس از استوار ساختن موقعيت خود شروع به دست اندازي به متصرفات روم شرقي در سوريه كرد و در سال 230 م. نصيبين را گشود . روميان در سال 232 م. به ارمنستان و بين النهرين حمله كردند و الكساند سوروس ، سپاه اردشير را شكست داد ، اما ، كشته شدن او در سال 235 م. دولت روم را دچار آشفتگي كرد و اردشير از اين وضع استفاده نمود و در سال 238 م. نصيبين و حران را از روميان گرفت . ظاهرا" ، در اواخر سلطنت اردشير بود كه شهر " هتره " يا " الحضر" ، شهر مهمي در تكريت عراق، پس از مقاومت سختي به دست ايرانيان افتاد . بعضي ، فتح الحضر را به دست شاپور اول و آن را نتيجه خيانت دختر ضيزن (پادشاه الحضر) مي دانند كه عاشق شاپور شده بود . اين قصه افسانه ساختگي است ، ولي حقيقتي در آن هست وآن اينكه شهر الحضر قلعه مستحكمي بوده و تصرف آن به آساني صورت نگرفته است .

    اردشير اول پس از 14 سال و ده ماه سلطنت از جهان رفت و پسرش، شاپور اول به جاي او بر تخت نشست (در سالي كه آغاز آن سپتامبر سال 241م. مطابق با 538 سلوكي بود) .

    اردشير ، هم سرداري بزرگ و جنگجو و فاتح بود و هم پادشاهي با كفايت و سازنده و مدبر . او مملكت پهناور ايران را تحت اداره مركزي واحدي درآورد و شهرهاي زيادي را بنا و يا باز سازي كرد ، و به نام خود ناميد . وي در تامين آسايش و رفاه و نظم مملكت كوشيد و آيين زرتشتي را قدرت تازه اي بخشيد . همچنين ، از آنجا كه اجداد و شايد خود او روحانيت داد و اين معني در استوار داشتن موقعيت او و شاهان بعدي ساساني ، نقش مهمي داشت و موجب ثبات و پايداري آن گرديد .

    اردشير ، يك حكومت ملي بر پايه فرهنگ ايراني بنا نهاد و جلو نفوذ فرهنگ يوناني را كه از زمان سلوكيان و اشكانيان به تدريج در ايران راه يافته بود گرفت . به همين سبب ، در تاريخ ايران باستان يك چهره درخشان و استثنايي است و دوام حكومت ساساني در چهار قرن ، به طور حتم نتيجه سياست اصيل و خردمندانه اوست . او شهرهاي " اردشير خره " و " رام اردشير " و " ريوارد شير " را در ايالت پارس بنا نهاد وشهر "كرخا " را در " مسنا " (ميسان) بازسازي كرد و آن را " استر آباد اردشير " نام نهاد . همچنين در آن منطقه " وهشت آباد اردشير " را ساخت كه بعدها در قرن اول هجري ، شهر " بصره " درجاي آن ساخته شد. از شهرهاي ديگري كه به او نسبت مي دهند ، " هرمزداردشير " است در خوزستان كه بعدها " هرمشير " خوانده مي شد و در " بحرين " (در قسمت ساحل شرقي عربستان) " پسا اردشير گ است كه " خط " ناميده مي شد و در شمال عراق ، " نودارشير " يا " حزه " است .

    فتوحات بزرگ در بيرون از مرزهاي ايران در زمان شاپور اول ساساني روي داد . شاپور كارهاي شاهانه خود را در كتيبه سه زبانه" كعبه زرتشت " در نقش رستم ، جاوداني ساخته است . او پس از آنكه پدرش (اردشير) را از نژاد خدايگان و شاهنشاه ايران خوانده ، خود را نيز پرستنده مزدا و شاهنشاه ايرانيان و غير ايرانيان ناميده و ممالكي را كه زير تصرف او بوده چنين بر شمرده : " ايالات پارس ، پارت ، خوزستان (سوزيانا) ، دشت ميسان (مسنه) ، آسورستان (عراق) ، آديابنه (حديب ، نوت خشتركان يا نوداردشير = موصل) ، عربستان (بيت عربايه ، نصيبين و نواحي مجاور آن) ، آذربايجان (آتروپاتنه) ، ارمنستان ، گرجستان ، ماخلونيا (لازيكا) ، بلاسگان (دشت مغان) تا قفقاز و دشت آلباني (اران) و تمام سلسله جبال البرز ، ماد ، هوركانيا (گرگان) ، مرگيانه (ناحيه مرو) ، آريه (هرات) ، و ممالك ماوراي آن كرمانيا (كرمان) ، سكستان (سيستان) ، تورن (طواران) ، مكران ، پارادنه (بلوچستان) ، سند و ممالك كوشان تا مقابل پشكيبور (پيشاور) و تا مرزهاي كاشغر ، سغديانه و تا شكند، و آن سوي ديگر دريا (در جنوب) عمان . شاپور مي گويد : " ما امراء وحكام همه اين بلاد متعدد را با جگزار و مطيع خود ساختيم " .

    پس از آن شاپور فتوحات خود را در جنگ با روميان شرح مي دهد و مي گويد: پس از آنكه ما در حكومت خود مستقر شديم ، " گورديان قيصر " سپاهي از گوت ها و ژرمن ها ترتيب داد و به آسورستان (عراق) حمله كرد . در مسيخه واقع در آسورستان ، نبرد سختي در گرفت و قيصر گورديان كشته شد و ما سپاه روم را نابود كرديم . روميان ، فيليپ را به قيصري برداشتند و او بر سر آشتي آمد و پانصد هزار دينار، تاوان جنگي پرداخت ، مسيخه را (كه در آن پيروز شده بوديم) " پيروز شاپور " نام كرديم (همان انبار دوره اسلامي) . قيصر روم باز گري كرد و به ارمنستان زيان وارد ساخت ، ما هم به متصرفات او حمله برديم و در " باربليسوس " (شهر بالس) شصت هزار سرباز رومي را شكست داديم و سوريه را به باد غارت داديم و اين شهر را از روميان گرفتيم : آناثا (عانه) ، برثه اروپان (قربه) ، برثا اسپورك (حلبيه) ، سورا ، باربليسوس ، هيراپوليس (منبج) ، حلب ، قنسرين، افاميه ، رفنيه ، زوگما ، اوريما ، گينداروس ، ارمناز ، قابوسيه ، انطاكيه ، خوروس ، سلوقيه ، اسكندرون ، اصلاحيه ، سنجار ، حما ، رستن ، زكوير ، دولوك ، صالحيه ، بصري ، مرعش (گرمانيكيا) ، تل بطنان ، خز ، و از كاپادوكيه : ستله و دومان و ارتانگيل و كلكيت و سوئيدا و فراآتا ، كه جمعا" سي و هفت شهر با دشتهاي آن مي شود .

    در طي جنگهاي سوم با روم ، هنگامي كه ما به " حران و رها " حمله ور شده بوديم ، قيصر " والريان " روي به ما آورد . او از شهرهاي اروپا و آسيا سپاهي جمع كرد كه در حدود هفتاد هزار تن مي شد . در آن سوي حران و رها جنگ بزرگي روي داد كه در آن ما قيصر والريان را به دست خود اسير و عده اي از سران سپاه و سناتورها و افسران و صاحب منصبان را در بند كرديم و آنان را به ايالت پارس برديم. پس از آن ، سوريه و كيليكيه و كاپادوكيه را ويران كرديم و سوزانديم . در اين جنگ ، شهرهاي سميساط ، اسكندرون ، كاتابولون ، اياس ، مصيصه ، مالون ، آدانا ، طرسوس ، ايچل و … عين زربه ، نيكوپوليس ، انامور ، زلينون و … سلفكه ، توانا … قيصريه ، ارگلي و سيواس … و قرمان و قونيه را به تصرف در آورديم ." (بسياري از شهرها كه نامهاي امروزيشان مشكوك بود ، از قلم انداخته شد) .


    پس از شاپور اول ، هرمزداول (14 سپتامبر 272 م.) و بهرام اول (14 سپتامبر 273 م.) و بهرام دوم (13 سپتامبر 276م.) و بهرام سوم ، معروف به سكانشاه (پادشاه سيستان) ، در نهم سپتامبر 293 م. به ترتيب بر تخت نشستند . هرمزداول و بهرام اول ، هر دو پسران شاپوراول بودند و بهرام دوم ، پسر بهرام اول بود . در زمان بهرام دوم ، " كاروس " قيصر روم به ايران حمله كرد و تا تيسفون پيش رفت . ولي پس از مرگ قيصر ، روميان عقب نشستند و در سال 283 م. بنابر معاهده أي ، ارمنستان و قسمتي از بين النهرين را از ايران گرفتند . در زمان بهرام دوم ، هرمزد (برادرش) كه حاكم خراسان و لقب كوشانشاه داشت ، بر برادر عاصي شد . بهرام دوم اين شورش را فرونشاند و پسر خود ، بهرام (بهرام سوم) را با عنوان سكانشاه حاكم شرق ايران كرد . در زمان بهرام اول در سال 276 م. ، " ماني " موسس معروف آيين مانوي پس از محاكمه كشته شد. پوست او را كندند و با كاه پر كردند و از يكي از دروازه هاي شهر " گندي شاپور " كه از بناهاي شاپور اول بود ، بياويختند .اين دروازه به نام دروازه ماني معروف شد . بهرام سوم بيش از چهار ماه سلطنت نكرد و عموي پدر او ، نرسي ، پسر شاپور اول بر تخت نشست (در سال 293 م). نرسي در جنگ با " گالريوس " (كه از سوي ديو كلسين قيصر روم شده بود) شكست خورد و بنابر پيمان سال 298م. پنج ناحيه از ارمنستان كوچك را به روميان واگذار كرد." تيرداد " پادشاه ارمنستان و گرجستان شد و به تبعيت دولت روم در آمد . اين معاهده چهل سال طول كشيد تا آنكه شاپور دوم (آغاز سال سلطنت او پنجم سپتامبر سال 309 م.) اين معاهده را بر هم زد و اراضي از دست رفته را باز پس گرفت .

    از نرسي كتيبه اي دو زبانه در " پايقلي " يا " پايكولي " واقع در خاك عراق به جاي مانده است . در اين كتيبه ، فهرستي از بزرگان كه نرسي را در برابر بهرام سوم حمايت كرده وخود از شاهان تابع دولت ساساني بوده اند آمده است ، كه از جمله آنان : كوشانشاه و خوارزمشاه است كه مي رساند دولت ساساني در مشرق و شمال شرقي ايران ، حكومت و اقتدار خود را حفظ كرده بود .

    پس از نرسي ، پسرش – هرمزد دوم – در سالي كه آغاز آن هفتم سپتامبر سال 302 م. بود بر تخت نشست . او را پادشاهي نيرومند و عادل وصف كرده اند . هرمزد ، پس از هفت سال و پنج ماه سلطنت در گذشت . بزرگان ايران ، فرزند او را كه هنوز در شكم مادر بود و حدس مي زدند كه پسر خواهد بود به سلطنت برداشتند . او پس تولد ، به نام شاپور خوانده شد و در تاريخ به " شاپور دوم " معروف گرديد .
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  10. #30
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    179
    Array

    پیش فرض

    در ايام كودكي او قبايل عرب به ايران حمله و تا درون مملكت ايران نفوذ كردند. شاپور شايستگي خود را در همان زمان نوجواني نشان داد و پس از آنكه خود قدرت را به دست گرفت ، نخستين كاري كه انجام داد بيرون راندن عربها از ايران بود . در جنگهاي نخستين با روميان ، پيروز شد. شورش قبايل " خيوني " و " سكا " را در مشرق ايران خاموش كرد و آنان را مطيع خود ساخت . پس از آن ، نامه تندي به قيصر روم نوشت و در آن خود را شاه شاهان و برادر آفتاب و ماه ، و از اجداد خود نيرومندتر خواند .همچنين ، از قيصر خواست تا زمينهايي را كه روميان به غدر از اجداد او گرفته بودند باز پس دهد و اگر امپراتور جواب مساعدي ندهد ، سپاهيان ايران پس از زمستان با قواي نظامي خود به روم حمله خواهند كرد . " كنستانس " در نامه أي كه در پاسخ شاپور نوشت ، خود را فاتح خشكي و دريا و پيروز در همه وقت خواند و در خواستهاي شاپور را رد كرد . همچنين ، او را به در خواستهاي ناسنجيده و بيرون از حد ملامت كرد . شاپور ، جنگ با روميان را آغاز كرد و در سال 359 م. شهر " آمد " را پس از مقاومت سخت روميان – گرفت . ژولين ، امپراتور روم ، به مقابله شاپور شتافت و در حمله هرمزد (برادر شاپور) را كه به روم پناه برده بود با ارشاك سوم شاه ارمنستان به همراه خود داشت. سپاه روم تا تيسفون پيش رفتند . ژولين امپراتور روم كه به سبب بازگشتش از مسيحيت به " مرند " معروف است ، در جنگ زخمي و كشته شد . " يوويان " جانشين او ناگزير شد با شاپور صلح كند وبسياري از اراضي را كه از نرسي گرفته بودند ، باز پس دهد . شهرهاي سنجار و نصيبين به تصرف ايرانيان در آمد و شاپور ، ارمنستان را نيز به دست آورد . در اين ميان، گوت ها به بالكان حمله ور شدند و روميان ناچار گرديدند كه در مهاهده صلحي ، قسمت اعظم ارمنستان را به ايران واگذار كنند. شاپور ، مانند ديوكلسين امپراتور روم كه استحكاماتي در سوريه و شمال عراق در برابر روميان و عربها بنا كرد كه به " خندق شاپور " معروف شد . در قفقاز نيز شاپور دست به ساختن استحكاماتي در برابر قبايل وحشي شمال زد و مي گويند سد در بند (باب الابواب) را ابتدا شاپور آغاز كرده است . در زمان شاپور ، تعقيب و آزار و رعاياي غيرزرتشتي و مخصوصا" مسيحيان و مانويان و يهوديان به شدت دنبال گرديد. آذرباد پسر ماراب سپند موبد بزرگ زرتشتيان در زمان شاپور دوم بود و دين زرتشتي در زمان او قدرت و نفوذ بيشتري يافت .

    پس از مرگ شاپور دوم ، اردشير دوم به سلطنت رسيد كه نسبت او از لحاظ اينكه برادر يا پسر شاپور بوده است ، محل ترديد مي باشد . جلوس او در 19 اوت سال 379 م. بود. حكومت او چهار سال طول كشيد و چون او با بزرگان و نجباي دوران سرسازگاري نداشت ، از كار بر كنار شد . پس از او ، شاپور سوم از سال 383 تا 388 م. حكومت كرد و گويا در اثر حادثه اي كشته شد.

    پس از وي ، بهرام چهارم كه پيش از سلطنتش به كرمانشاه معروف بود در سال 388 م. به سلطنت رسيد و حكومت او يازده سال دوام يافت . در زمان شاپور سوم يا بهرام چهارم ، ايران گرفتار جنگهايي در مشرق كشور بود . پادشاه كوشان كه در بلخ استقرار داشت ، احتمالا" با خاندان اشكاني حاكم بر ارمنستان خويشاوند بود .

    پس از بهرام چهارم ، يزدگرد اول معروف به بزهكار در سال 399 م. بر تخت نشست و بيست و يك سال حكومت كرد. بزهكار خواندن او به دليل خشونت او با بزرگان و ملايمت او با رعاياي مسيحي بوده است . به طور كلي ، او با پيروان اديان ديگر رفتاري خوب داشت . مي گويند او با دختري يهودي ، به نام " شوش دخت " كه دختر راس الجالوت يهوديان بود ازدواج كرده بود . در زمان او ، مسيحيان در سلوكيه تيسفون مجمعي از اساقفه تشكيل دادند كه به اختلافات ميان خودشان پايان دهند . اما ، مسيحيان از حسن رفتار او سوء استفاده كردند و به بعضي از آتسكده ها آسيب رساندند و اين موجب شد كه يزدگرد آنان را تنبيه كند . در اين زمان ، " اركاديوس " امپراتور روم از او درخواست نمود كه قيمومت پسرش تئودوزيوس دوم را بر عهده گيرد . يزدگرد اين درخواست را پذيرفت و شخصي اخته را به نام آنتيوخوس بيزانسي فرستاد تا پس از مرگ اركاديوس ، قيمومت تئو دوزيوس را برعهده گيرد. پس از مرگ يزدگرد اول ، پسرش بهرام پنجم معروف به " گور" كه در حيره تحت سرپرستي پادشاه لخمي تربيت شده بود و به ايران آمد و حكومت را از دست خسرو نامي كه از سوي بزرگان به سلطنت رسيده بود، گرفت (سال 420 م.) . بهرام را به شكار دوستي و عيش طلبي و معاشقه با زنان وصف كرده اند و داستانهايي از او دراين باره بر جاي مانده است . او لوليان را از هند آورد تا با آواز و موسقي خود ، مردم ايران را سرگرم كنند . در زمان او تعقيب و شكنجه مسيحيان از نو شروع شد و بسياري از اين ايشان به خاك روم پناه بردند. با دخالت امپراتور و كشمكش مختصري كه روي داد ، بهرام پذيرفت كه فراريان مسيحي به ايران باز گردند و با ايشان خوش رفتاري شود و در عوض ، زرتشتيان ايراني نيز در خاك روم در عبادت خود آزاد باشند . همچنين ، امپراتور روم مبلغي را براي حفظ گذرگاههاي قفقاز از حمله " هونها " به ايران بپردازد. اين مبلغ كه هر ساله به ايران پرداخته مي شد، در ايران به معني باج تلقي مي گرديد .

    بهرام در جتگ با اقوام شرقي و شمالي موفق بود . اين اقوام كه ظاهرا" " خيونيها " بودند ، در كتابهاي مورخان ايراني به " ترك " معروف شده اند . سكه هايي به نام بهرام پنجم در بخارا به دست آمده است كه دليل نفوذ ايران در ماوراءالنهر مي باشد . در زمان بهرام پنجم مجمعي از اساقفه در ايران تشكيل شد و استقلال مسيحيان ايران را از كليساي بيزانس اعلام كرد. مرگ بهرام را در اثر شكار و فرورفتن او را در باتلاقي دانسته اند.

    پس از بهرام پنجم ، پسرش يزد گرد دوم در 438 م. به سلطنت رسيد و حكومت او حدود 18 سال ادامه پيدا كرد . دوران سلطنت او به جنگ با اقوام شرقي كه كوشانيان و به عبارت بهتر ، هفتالين يا هپطاليان يا هپطالان يا هياطله كه به جاي كوشانيان در شرق و شمال ايران مستقر شده بودند ، گذشت . يزدگرد مدتي مقر خود را در نيشابور خراسان قرار داد تا امنيت شرق ايران را تامين كند . پس از آن ، به تعقيب مسيحيان در ارمنستان و غرب ايران پرداخت .

    پس از يزدگرد دوم ، پسر بزرگتر او هرمزد سوم بر تخت نشست . ولي ، برادرش پيروز به كمك هياطله، سلطنت ساساني را به دست گرفت (سال 457 م.). پيروز ، شورش آلباني ها را در شمال قفقاز خوابانيد و بزرگان ارمني را كه در بند پدرش بودند ، آزاد كرد . در زمان او خشكسالي سختي در سرتاسر ايران روي داد.

    پيروزدر جنگ با همسايگان شرقي خود ، هياطله ، شكست خورد . هياطله را هونهاي سفيد ناميده و آنان را داراي تمدن و فرهنگ بهتري دانسته اند . هياطله از " كانسو " واقع در خاك چين به سوي مغرب حركت كرده و به تخارستان هجوم برده بودند و چنانكه گفته شد ، پيروز در جنگ با ايشان شكست خورد و به اسارت ايشان در آمد . پيروز وعده داد كه مبلغي براي آزادي خود بپردازد و پسرش كواذ (قباد) را به گروگان بدهد و از مرز تعيين شده تجاوز نكند.

    كواذ ، دو سال به حالت گروگان نزد هياطله ماند تا آنكه مبلغ جريمه از سوي پيروز پرداخته شد . پيروز اين شكست را نتوانست تحمل كند و با سپاهي به كشور هياطله حمله برد ، ولي شكست سختي خورد و كشته شد . دخترش به اسارت هياطله در آمد و آنان تا مرورود و هرات را به تصرف خود در آوردند . پس از كشته شدن پيروز ، برادرش بلاش بر تخت نشست (484م.) و او با هياطله آشتي كرد و باجي سنگين به ايشان پرداخت . همچنين به ارمنيان امتيازات زيادي داد و دستور برچيده شدن آتشكده هاي زرتشتي را در خاك ارمنستان صادر كرد.

    در زمان او ، شاخه نسطوري از كيش مسيحي مورد قبول بيشتر مسيحيان ايران واقع شد . بلاش در سال 488م. معزول گرديد و كواذ (قباد) بر تخت نشست .

    سلطنت كواذ مصادف با انقلابي اجتماعي و سياسي در ايران شد . مصلحي به نام " مزدك " به عدالت اجتماعي و تقسيم ثروت و املاك ميان مردم تبليغ كرد و كواذ ، خواه از راه ميل واقعي به عدالت تبليغي و خواه از روي مصالح سياسي و كوتا كردن نفوذ بزرگان و اشراف ، از او طرفداري كرد . اين امر بر بزرگان و روحانيان زرتشتي گران آمد و به دستياري گشنسپ داد ، كنارنگ ، او را از سلطنت معزول كردند و برادرش جاماسپ (زاماسپ) را به جاي او نشاندند . كواذ به زندان افكنده شد . اما، به دستياري يكي از بزرگان به نام سياوش ، از زندان گريخت و نزد هياطله رفت . پادشاه هياطله مقدم او را گرامي داشت و سپاهي را مامور ساخت كه با او به ايران بروند و او را به سلطنت برگردانند . جاما سپ تسليم شد و كواذ دوباره برتخت نشست .

    روميان كه از گرفتاريهاي داخلي كواذ آگاه بودند ، از دادن مبلغ ساليانه براي حفظ معابر قفقاز خودداری كردند . كواذ در جنگ با روميان مهارت و قدرت خود را ثابت كرد و شهر تئودوزيوپوليس يا ارزروم را از روميان گرفت و بليزاريوس ، سردار معروف رومي ، را شكست داد و شهر آمد را تصرف كرد . ولي ، جنگ با روميان همسشه به نفع كواذ نبود و سرانجام به صلح انجاميد .

    كواذ ، يكي از پسرانش را به نام خسرو (خسرو اول) ، كه بعد لقب انوشيروان يافت ، وليعهد و جانشين خود كرد . خسرو جوان به كمك بزرگان و روحانيان ، مزدك و پيروان او را كشت و آشفتگيهاي اجتماعي ناشي از انقلاب مزدكيان را جبران كرد . خسرو اول انوشيروان از بزرگترين پادشاهان تاريخ ايران است و او را به سبب اصلاحات داخلي و به خصوص اصلاحات مالياتي ، لقب عادل يا دادگر داده اند .خسرو انوشيروان كه در سال 530 م. بر تخت نشسته بود ، پس از اصلاحاتي در سپاه و ساختار نظامي ايران ، در سال 540 م. به خاك روم حمله برد و تا انطاكيه پيش رفت و آن شهر را به تصرف در آورد و به باد غارت داد . در بازگشت شهري در نزديك تيسفون ساخت كه اسيران رومي را در آن جاي داد و آن را " وه انتيوخ خسرو " ناميد (شهر خسرو كه بهتر از انطاكيه است .) ايرانيان آن را رومگان ناميدند . امپراتور بيزانس ناچار طالب صلح شد و متعهد گرديد كه كه مبلغ گزافي به خسرو بپردازد . خسرو در بازگشت از شهرهايي كه از روميان گرفته بود ، مبالغ زيادي دريافت كرد كه سبب شد امپراتور از مصالحه چشم بپوشد.

    خسرو به متصرفات روميان در كنار درياي سياه حمله برد و شهرهاي " لازيكا " و " پترا " را به تصرف در آورد . حملات بليزاريوس ، سردار قيصر به نصيبين بي نتيجه ماند .پس از صلحها و نبردهايي چند ، سرانجام در سال 561 م. صلحي پنجاه ساله ميان ايران و روم منعقد شد و خسرو " لازيكا "را به روميان باز پس داد . در مقابل ، روميان نيز متعهد شدند كه سالانه مبلغي طلا به ايران بپردازند .

    در شرق و شمال شرق ،خسرو با خاقان ترك ، كه خود را به سرزمين هياطله رسانده بود ، متحد گرديد و اين دو ، هياطله را از ميان برداشتند . از آن تاريخ به بعد ، تركان با ايرانيان همسايه شدند و ظاهرا" ، " جيحون " مرز ميان ايران و تركان گرديد .

    سياست خسرو در جنوب عربستان نيز به پيروزي منجر شد و دولت بيزانس به دستياري حبشيان ، كه به مذهب مسيحي مونوفيزيتي (يعقوبي) در آمد بودند ، مي خواستند بر راه بازرگاني دريايي و خشكي ميان اروپا و هند مسلط شوند و دست ايرانيان را به كلي از درياي هند كوتاه كنند . در جريان حوادث ، ابرهه نامي كه از حبشيان بود و بر يمن مسلط شده بود ، در حادثه حمله به حجاز و مكه كشته شد. اين واقعه كه در ميان مورخان اسلامي به واقعه فيل و سال وقوع آن به " عام الفيل " معروف است ، در قرآن مجيد نيز مذكور است (سوره 105) و ظاهرا" تولد حضرت رسول در همين سال ، يعني حدود سال 570 م. مسيحي ، اتفاق افتاد .

    در سال 572 م. خسرو اول به در خواست كمك سيف بن ذي يزن ، يكي از نجيب زادگان عربستان جنوبي پاسخ داد و يك نيروي دريايي يه فرماندهي " وهرزديلمي " براي بيرون راندن حبشيان از يمن فرستاد . أين نيرو موفق شد كه حبشيان را شكست دهد و بدين ترتيب ، عربستان جنوبي زير نفوذ دولت ايران قرار گرفت .

    بر سر ارمنستان هم جنگهايي ميان ايران و روم در گرفت كه نتيجه نهايي آن ، پيروزي خسرو بود . او پس از 48 سال سلطنت ، در سال 579 م. در گذشت . اگر چه وسعت تصرفات او به پاي تصرفات زمان شاپور اول و شاپور دوم (جز در مدتي كوتاه) نرسيد ، ولي دوران سلطنت او دوران شكوه واقتدار سياسي و نظامي براي ايران بود . همچنين ، از لحاظ فرهنگي نيز زمان او درخشانترين دوران حكومت ساسانيان بوده است .

    پس از او ، پسرش هرمزد چهارم برتخت نشست . او اگر چه پادشاهي عادل بود، اما در سياست ناتوان بود و به همين سبب ، سردار نامدار خود معروف به " بهرام چوبين " را كه در جنگهاي متعدد در شرق و غرب فاتح شده بود ، بر اثر شكستي از كار بر كنار كرد . البته ، اين امر خود موجب عصيان اين سردار بزرگ گرديد . در باريان و روحانيان نيز از هرمزد دل خوشي نداشتند و همه اين امور سبب گرفتاري و مرگ او گرديد .پس از او ، پسرش خسرو دوم معروف به " خسرو پرويز " به سلطنت رسيد . البته ، لازم به ذكر است كه اين سلطنت گرچه درخشندگيهاي چندي داشت ، اما مايه ضعف و علت اصلي سقوط دولت ساساني نيز بود . بهرام چوبين مصمم شد كه به تيسفون برود و خسرو را ازسلطنت بردارد .

    پس از حوادث چند ، خسرو به " موريقيوس " امپراتور بيزانس پناه برد و در ازاي پس دادن بعضي از شهرها ، از او ياري خواست . موريقيوس او را با سپاهي ياري كرد و خسرو توانست با اين سپاه ، بهرام را شكست دهد . بهرام نزد خاقان ترك گريخت و در آنجا به تحريك خسرو ، پس از مدتي ، كشته شد . بسطام ، دايي خسرو نيز كه در گرفتاري هرمزد و پدر خسرو دست داشت سر به شورش نهاد و در ري اعلام استقلال كرد . همچنين ، به نام خود سكه زد ولي پس از ده سال مقاومت به دست يكي از هياطله كشته شد . در بيزانس ، موريقيوس امپراتور كه به خسرو ياري داده بود بر اثر شورش كشته شد و " فوكاس " نامي ، خود را امپراتور خواند. در اين جريان ، خسرو بهانه خوبي براي باز پس گرفتن اراضي از دست رفته به دست آورد و به ارمنستان و شام و فلسطين حمله برد . سرداران او به نام " شاهين " و " شهربراز " شكستهاي پي در پي به روميان واردآوردند و دمشق و بيت المقدس و مصر ، به دست ايرانيان افتاد . در اين ميان ، در روم مرد با كفايتي به نام " هراكليوس " (هر قل) زمان امور را به دست گرفت و پس از اصطلاحات مهمي درامور نظامي كشور ، روي به ايران آورد . در اين حمله ، ايالات از دست رفته راباز پس گرفت و دستگرد – محل اقامت خسرو- و نيز شهرهاي آذربايجان را به باد غارت داد . سرانجام ، بزرگان ايران بر خسرو شوريدند و او را به زندان انداختند و به دستياري پسرش شيرويه ، او را كشتند (سال 627م.) اين شكستهاي پي در پي و نيز شكست ننگين سپاهيان خسرو در " ذوقار" از قبايل عرب ، بنيه نظامي و اقتصادي كشور را به تحليل برد و ايران از فرد شايسته اي كه بتواند زمان عبور را به دست گيرد محروم ماند .

    در اين ميان دين اسلام ، به رهبري حضرت رسول اكرم (ص) در سرتاسر عربستان گسترش يافت و قبايل عرب تحت رهبري ديني و سياسي اسلام ، متحد گرديدند . پس از وفات حضرت محمد (ص) اين عربهاي مسلمان به ايران و روم حمله بردند و سرتاسر شامات و سوريه و فلسطين و مصر را از دست روميان گرفتند . همچنين در جريان جنگ قادسيه (در سال 636م.) شكست قطعي بر سپاه يزدگرد سوم، آخرين پادشاه ساساني (جلوس در سال 632 م.) وارد آوردند . با مرگ يزدگرد سوم (در سال 651 م. يا 653 م.) در مرو ، حكومت مقتدر و شكوهمند دولت ساساني نيز به پايان رسيد . دولت ايران در زمان ساسانيان از نظر نظامي و اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي به جايگاهي رسيد كه در تاريخ اين ملت ، نظير آن ديده نمي شود. وسعت متصرفات هخامنشيان ، بسيار بيشتر از ساسانيان بود ولي در برابر يونانيان (كه ملتي كوچك و با سرزميني نه چندان بزرگ بودند) نتوانست قدرت استواري نشان دهد و سرانجام ، مغلوب آنان شد. دولت اشكاني هم از لحاظ انسجام داخلي ، آن قدرت لازم حكومتي را نداشت . ساسانيان ، در مدت چهارصد سال توانستند در غرب با دولتي كه از لحاظ تشكيلات نظامي مقتدرترين كشورهاي آن عصر بود ، بجنگند و بارها آن دولت را شكست دهند . اين حكومت ، در مشرق و شمال در برابر اقوام بيابان گرد مقتدر سخت مقاومت كرد و مملكت را از غارتها و تاخت و تازهاي ايشان ، نجات داد . از لحاظ داخلي نيز ، تسكيلاتي منسجم با پايه هاي فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي نيرومند به وجود آورد . دانش طب و نجوم در زمان ايشان در ايران پيشرفتهاي كلي كرد و موسيقي مقام والايي يافت . هنرهاي ديگر نيز ، كم و بيش پيشرفتهايي داشتند . به هر حال دولت ساساني از پديده هاي مهم دنياي قديم است كه همه مورخان به اهميت آن روز به روز بيشتر آگـاهـي پـيـدا مي کـنـند.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/