يارب اين جان هاي غربت ديده را فرياد رس
روح هاي گلِ به رو ماليده را ماليده را فرياد رس

با كمند جذبه اي ، اي آفتاب بي نياز
سايه هاي بر زمين چسبيده را فرياد رس

از كشاكش هاي بحر اي ساحل آرام بخش
اين خس و خاشاك طوفان ديده را فرياد رس

مي شود از قطع، راه عشق هردم دور تر
رهروان اين ره خوابيده را فرياد رس

اي بهار عشق كز رخسارت آتش مي چكد
اين ز سرما ي هوس لرزيده را فرياد رس

اي كه كردي از صدف، گهواره ي د‍ّ ر يتيم
اين گهر هاي به گل چسبيده را فرياد رس

بلبلان ، گل ها ز باغ كامراني چيده اند
اين گل از باغ جهان ناچيده را فرياد رس

در جهان پر ملال اي كيمياي خوش دلي
رحمتي كن صائب غم ديده را فرياد رس