نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 105

موضوع: رمان همراز عشق | سهیلا باقری

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #11
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    پنچشنبه بیست وهشتم اسفند1370
    بازم نصف شبه ومن از فرط خوشحالی و هیجان خوابم نمی بره آخه فردا قراره خانواده ی خاله سیما ودایی منوچهر دست جمعی بیان اصفهان وتمام ایام عید مهمون خونه ی ما باشن.دل تو دلم نیست که فردابعداز نه ماه دوری


    چشمم به چشم سپیده می افته.خداکنه منو یادش نرفته باشه.دیروز رفتم براش عیدی خریدم یه ساعت .تمام آرزوم اینه که از سلیقه ی من خوشش بیاد .نمی دونم چه طور می تونم تو یه جای خلوت تنهایی گیرش بندازم وعیدی شو بهش بدم.فقط خدا میدونه چقدر دلم برای نگاه کردن به صورت قشنگش تنگ شده.خدایا فرداکی میرسه؟کی؟...

    سه شنبه چهارم فروردین 1371
    یه چشمم اشکه ویه چشمم خون. فردا صبح باید دوباره برگردم پادگان اخه مرخصیم تموم شده.اما بازپاهام قدرت رفتن نداره.آخه چه طورمیتونم ازش دل بکنم؟بااینکه خیلی حالم ازطرزرفتارش گرفته اس اما احساس میکنم محاله حتی یه ذره کینه ازش به دلم بشینه آخه تو این نه ماهی که ندیدمش مثل یه تیکه ماه شده.خیلی عوض شده.واقعا ابهت یه دختردبیرستانی رو پیدا کرده.ازنگاه کردن به صورتش حظ میکنم.هربارکه چشمم توچشمش می افته عقل وهوش وحواس ازسرم میپره .پریروزبا هزار بدبختی تونستم تویه گوشه از باغ تنها گیرش بندازم وعیدی شو بهش بدم.فقط خدامی دونه چقدر برای اون لحظه نقشه کشیده بودم.دلموبه این خوش کرده بودم که سپیده کادو را باز میکنه واز سلیقم تعریف میکنه .نهایت حماقتم اونجا بود که فکر میکردم اجازه میده خودم ساعتو به دستش ببندم اما اون بد جوری حالمو گرفت چون حتی زحمت باز کردن کادو هم به خودش نداد.فقط گفت اصلا انتظار همچین هدیه ای رو از من نداشته.می گفت حتما کارمو جبران می کنه تا یه وقت بدهکار من نمونه.همون موقع بهش گفتم سپیده بدهکار دیگه چیه؟
    این وظیفه ی منه.باز حاظرجوابی کردوگفت وظیفه ی منم اینه که عوض عیدی تو بهت پس بدم.گفتم اقلا بازش کن ببین ازش خوشت میاد؟ولی سپیده با بی حوصلگی گفت هدیه اس دیگه خوش اومدن نداره که،حتما ازش خوشم میاد.امروز صبح هم وقتی فهمیده من میخوام برم پادگان بلند شده با سیامک رفته بازار برام یه ساعت خریده.خدارا شکر لااقل معرفت همچین کارهایی رو داره.این ساعت حالا عزیزترین دارایی منه.....

    دفترچه را ورق زدم ونگاهی به یادداشتهای صفحات آخر انداختم
    جمعه پنجم فروردین 1374
    این چهارمین عیدیه که مادرم میزبان فامیلهای تهرانی خودشه.حدود دو سالی میشه که خدمتم تموم شده.تو این دو سال وضعم حسابی خوب شده ودرآمد خوبی دارم .حساب بانکیم هم ای بد نیست سه چهار میلیونی میشه .آخه یه مدتیه که بد جوری افتادم تو خط کاسبی و پول در آوردن چون حالاوقت زن گرفتنمه.مادرو مهشید مدام تو درو همسایه ودوست وآشنا برام دختر پیدا میکنن اما من محاله به جز سپیده به کسی فکر کنم چون بیشتر از چهار پنج ساله مه حتی یه لحظه فکرو خیالش از سرم بیرون نرفته.پریشبی مهشید بالاخره اززیر زبونم حرف کشید وازم پرسید فرشاد تو چه مرگته؟این همه دختر نشونت دادیم اما تواز هیچ کدومشون خوشت نیومد.بابا یکی شون را انتخاب کن و قال قضیه را بکن دیگه.منم همون موقع بهشون گفتم که خاطرخواه سپیده شدم اگه می شه اون سپیده رو واسم خواستگاری کنید .مهشید هم بدجنسی نکردوتا تونست بهم خندید .با متلک گفت فرشاد مگه دختر توی دنیا قحطه که رفتی خاطرخواه سپیده شدی ؟بابا اون که سر تا پا افاده اس.حتما خل شدی که فکر کردی سپیده میاد زن تو میشه.اما من به مهشید گفتم یاسپیده یا هیچ کس دیگه .خوشبختانه مادر یه کم امیدوارم کرد و گفت باخاله سیما صحبت میکنه وسعی میکنه یه جوری اوضاع رو برام مساعد کنه .البته دل خودم هم اصلا به روزهای خوب گواهی نمیده وهمچی بگی نگی با مهشید هم عقیده ام.اما خوب چاره ای ندارم .باید وارد گود بشم.
    اخه چیزی ازم نمونده که نگران از دست دادنش باشم.مجبورم تا دیر نشده و خواستگارهای دیگه اش نبردنش شانس خودمو امتحان کنم .من که غرور و خودخواهی و این حرفا سرم نمیشه.می رم تهران و در خونه ی خاله سیما دخیل می بندم و میگم دخترشو بده به من . اگه شده میرم به پای سپیده می افتم وبهش التماس میکنم که زن من بشه.آره.می رم بهش میگم که چهار پنج ساله از عشقش شب وروز ندارم و ازش می خوام حرفامو باور کنه .آه سپیده توتمام آرزوی منی.تو بالاخره یه روزی حرفای منو باور میکنی.من اینو مطمینم......


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/