نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 25

موضوع: تاریخ کوروش بزرگ

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #3
    انجمن تاریخ
    تاریخ عضویت
    May 2011
    محل سکونت
    زير ابر هاي رنگارنگ
    نوشته ها
    2,369
    تشکر تشکر کرده 
    242
    تشکر تشکر شده 
    406
    تشکر شده در
    253 پست
    قدرت امتیاز دهی
    180
    Array

    پیش فرض

    تاریخ کوروش بزرگ
    بیست سال بعد از سقوط شوش، آشوریان از میان رفتند و مادهایی که خویشاوند پارس­ها بودند بر منطقه حاکم شدند. در این زمان به ظاهر پادشاه ناشناخته­ای بر ایلام حکومت می­کرد، و بعید نیست که این پادشاهی نو زیر تاثیر پارسیان شکل گرفته باشد. چرا که گویا در این تاریخ آمیختگی پارسیان و مردم بومی کامل شده باشد و ایرانیان مهاجر کاملا سبک زندگی کشاورزانه را پذیرفته باشند. گذشته از نویسندگانی یونانی مانند هرودوت، که به یکجانشینی و کشاورزپیشه بودنِ قبایل اصلی پارسی اشاره می­کنند، بر مبنای اسناد یافته شده از شوش، می­دانیم که در همین دوران پارس­های زیادی در این شهر ساکن بوده­اند و از مجرای پیشه­هایی مانند پارچه­بافی و فلزکاری و ساخت جنگ­افزار گذران عمر می­کرده­اند، که همگی از شغلهای ویژه­ی مردم یکجانشین است.

    علاوه بر این، تقویم پارس­ها نوعی از گاهشماری خورشیدی است که نشان می­دهد سبک زندگی کشاورزانه و یکجانشینی در میان ایشان باب بوده است[1]. مثلا نام دو تا از ماه­های پارسی عبارت است از: "وی­یخَنَه" و "اَدوکَنَیشَه" که به ترتیب "ماه کندن، ماه شخم زدن" و "ماه بذر پاشیدن" معنا می­دهند. این در حالی است که قبایل رمه­دار به دلیل تحرک­شان از زمین و چهار فصلِ پیوسته با آن کنده می­شوند و بنابراین در اغلب موارد نظام گاهشماری قمری را اختیار می‌کنند.
    کوروش، در آغاز شاه انشان بود. او در نبشته­ی حقوق بشر، خود را و پدرانش را شاه انشان می­نامد و در الواح بابلی­ای که در زمان حکومت نبونید و پیش از ورود کوروش به بابل نوشته شده هم او را با نام "کوروش شاه انشان" مورد اشاره قرار داده­اند. بنابراین، نخستین گام برای شناختن خاستگاه قدرت او، دقیق­تر نگریستن به انشان و موقعیت این منطقه در جهان باستان است.

    انشان، شهری بزرگ و مهم در جنوب غربی ایران زمین بوده، و از کهن­ترین مراکز استقرار کشاورزان در جهان باستان محسوب می­شود. کشور باستانی ایلام در واقع از دو بخش تشکیل شده بود: منطقه­ی سوزیان که دشت­های خوزستان کنونی را در بر می­گرفت، و منطقه­ی کوهستانی انشان که در شرق این منطقه و در فارس کنونی قرار داشت. ایلام، به همراه سومر، قدیمی­ترین دولت پدید آمده بر کره­ی زمین است، و ظهور آن در تاریخ، پیامد اتحاد مردم سوزیان و انشان بوده است. مردم منطقه­ی سوزیان، خدایی به نام اینشوشیناک را می­پرستیدند. این خدا، نام خود را از شهر شوش گرفته بود، و در واقع ثبتِ اکدی عبارتِ "این-شوش-ایناکو" بود که "خدای شهر شوش" معنا می­دهد. شوش، یکی از کهن­ترین مراکز استقرار و ابداع زندگی کشاورزانه در جهان است، و پایتخت سوزیان محسوب می­شده است. از این رو، از ابتدای تاریخ ایلام، شاهان دودمان اوان که نخستین اسناد تاریخی این کشور را ثبت کرده­اند، خود را شاه شوش و انشان می­نامیدند و بر اتحاد این دو منطقه­ی کوهستانی و جلگه­ای تاکید داشتند.

    انشان، در دوران پیشاتاریخی مرکز استقرار بزرگی بود که کشاورزان حوزه­ی رود کَُر آن را پدید آورده بودند. باستان­شناسان تا مدتها در منطقه­ای شرقی­تر از فارس به دنبال انشان می­گشتند و جای آن را ناشناخته فرض می­کردند. تا آن که در اواسط قرن بیستم شهری باستانی در منطقه­ی ملیانِ فارس حفاری شد و از کتیبه­های به جا مانده از آن معلوم شد که این همان انشان باستانی است. بر مبنای لایه­های باقی مانده از شهر انشان، می­توان دو دوره­ی پیشا تاریخی "بانش قدیم" و "بانش میانه" را از هم تفکیک کرد. دوره­ی بانش قدیم، به دورانی مربوط می­شود که نخستین مراکز استقراری در این منطقه پدید آمدند و این جایگاه به شهری ابتدایی تبدیل شد. این دوره سال­های 3400-3300 پ.م را در بر می­گیرد[2]. به این ترتیب انشان را می­توان یکی از نخستین شهرهای جهان دانست، که در امر ابداع سبک زندگی کشاورزانه پیشتاز بوده است. زمان یاد شده با تاریخ پیدایش نخستین شهرهای مشهور جهان باستان در میانرودان و دره­ی سند و دلتا­ی نیل همزمان است.

    در دوره ی بانش میانه، که از 3050-2900 پ.م به طول انجامید، انشان به مرکز جمعیتی بزرگی تبدیل شد. به طوری که مساحت سکونتگاه‌های آن به 45 هکتار رسید. این تقریبا با مساحت شهر مشهوری مانند اوروک در سومر برابر است[3]. برای مدتها، باستان­شناسان مراکز سومری را نخستین پایگاه­های ابداع زندگی کشاورزانه می­دانستند و بر مبنای چارچوبی بابل- مدارانه، معتقد بودند نخستین شهرها و معابد و آثار خط در میانرودان پدیدار شده­اند. با وجود آن که امروزه هم این باور در میان عوامِ کتابخوان رواج دارد، اما شواهد باستان­شناسی نشان می­دهد که سبک زندگی کشاورزانه و انقلاب شهرنشینی در شبکه­ای از مراکز مرتبط با هم در گستره­ای بسیار پهناور در کل ایران زمین پای به عرصه­ی گیتی نهاده است. بسیاری از مراکز شهرنشینی ایران شرقی و جنوبی قدمتی بیشتر و مساحتی بزرگتر از آثار کشف شده در میانرودان دارند، و انشان یکی از این مراکز است. انشان، همزمان با دوره­ی اوروک، - که کهنترین دوران شهرنشینی پنداشته می­شود- رونق گرفت و مساحتش هم­ارزِ وسیع­ترین مراکز شهری میانرودان بود. البته در همسایگی آن مرکز کهن­تر شوش قرار داشت که مرکز سازماندهی جمعیت در دشت سوزیان بود، و رقیب و همسایه­ی آن محسوب می­شد.

    تاریخ انشان، از نخستین روزهای رونق شهرنشینی در آن، با تمدن ایلام پیوند خورده است. نخستین ساکنان این منطقه مانند ایلامی­ها و سومری­ها مردمی وابسته به نژاد قفقازی بودند. از نظر تمدن، هنر و دین، انشان بخشی از گستره­ی تمدن ایلامی محسوب می­شد، هرچند خدایان و دودمان­های محلی و رسوم بومی خاص خود را هم داشت. از ابتدای تاریخ مدون ایلام، انشان بخشی مهم و جدا نشدنی از این کشور بود، و نویسندگان جهان باستان مردم انشان را ایلامی می­دانستند[4]. چنان که در مورد تمام قدرتهای بزرگ جهان باستان رواج داشته، گهگاه به دنبال آشوب­های ناشی از نبردهای میان ایلام و سومر یا ایلام و اکد، گرانیگاه قدرت از شوش به انشان منتقل می­شد و شاهزادگانی که از آن خطه برخاسته بودند، بر ایلام فرمان می­راندند.

    انشان از ابتدای هزاره­ی سوم پ.م که به عنوان شهری بزرگ و مهم پا به عرصه­ی تاریخ نهاد، تا دو هزار سال بعد یکی از دو قطب قدرت ایلام در جنوب ایران زمین بود. تا آن که جمعیت آن در فاصله­ی سال­های 700-1000 پ.م بسیار کاهش یافت[5] و دوره­ای از رکود و ویرانی بر آن حاکم شد. در سال­های آغازین هزاره­ی اول پ.م، تمدن انشان بار دیگر احیا شد و این تاریخ، همزمان است با مهاجرت قبایل آریایی به این منطقه و رواج تمدن سفال خاکستری، که همراه با فن­آوری آهن به همراه قبایل ایرانی به منطقه وارد شد[6].



    7. به دلیل کم بودنِ دانش ما در مورد تاریخ ایلام، چیز زیادی در مورد پویایی جمعیت انشان در این تاریخ نمی­دانیم. تقریبا مسلم است که هر دو موجِ ورود قبایل آریایی به فلات ایران (مهاجرت کاسی­ها، و پارس-مادها)، مسالمت­آمیز و صلح­جویانه بوده است. بر خلاف سه موجِ ورود قبایل سامی (موج اکدی­ها، آموری­ها و کلدانی-آرامی­ها) به میانرودان، که با فتح خشونت­آمیز شهرها و قتل­عام مردم بومی سومری همراه بود، موج­هایی از اقوام آریایی که به فلات ایران وارد می­شدند، دست به قتل و غارت نمی­گشادند و به تدریج در جمعیت­های شهرنشین منطقه حل می­شدند و تمدن ایشان را به سرعت در خود جذب می­کردند. شواهد باستان­شناختی و اسناد تاریخی نشان می­دهد که در طول چهار قرنی که از ورود قبایل ایرانی (در حدود 1200 پ.م) تا تاسیس نخستین دودمان­های ایرانی نژاد در این منطقه (حدود 750 پ.م) گذشت، انقباض جمعیتی مهمی در شهرهای قفقازی و در سکونتگاه­های بومیان قدیمی ایران بروز نکرد و اثری از سقوط خشونت­آمیز شهرها نیز دیده نمی­شود. در مقابل به رواج تدریجی نام­های ایرانی و عناصر فن­آوری آهن در میان شهرهای ایلامی بر می­خوریم که به معنای در آمیختن مسالمت­آمیز تازه واردان با ساکنان قدیمی منطقه است.

    به عنوان مثال، در تپه­ی سگزآباد، که نزدیک به 1500 مرکز استقراری شناخته شده دارد، سفال منقوشِ نخودی مربوط به تمدن کهن ایلامی، به تدریج با گذر زمان توسط سفال­های خاکستری محکم و نازکی جانشین می­شود که توسط آریایی­های نوآمده ساخته می­شده و بر فن­آوری ساخت کوره­های پیشرفته­تری مبتنی بوده است. روند دگردیسی و جایگزینی فن­آوری یاد شده، منقرض نشدنِ ناگهانی تمدنِ ایلامی قدیمی، و تداوم نقش­مایه­های آن در فرهنگ آمیخته­ی نوظهور، نشانگر ورود تدریجی و صلح­آمیز قبایل ایرانی به منطقه است[7].

    به گمان من، ورود مسالمت­جویانه­ی آریایی­ها به فلات ایران و هجوم خشونت­آمیز اقوام سامی به میانرودان، لزوما نشانگر تفاوت در خلق و خوی این دو نژاد نیست. چنان که می­بینیم آریایی­ها هم پس از گذر از فلات ایران به شکلی خشونت­آمیز به میانرودان و قفقاز حمله کردند و پادشاهی­های کاسی و میتانی و هیتی را با نیروی نظامی بر این مناطق مسلط کردند. از دید من مهمترین عاملی که رفتار خشونت­آمیز یا مسالمت­آمیز اقوام مهاجر را تعیین می­کند، قدرت دولت‌هایی است که بر منطقه­ی میزبان­شان حکومت می­کنند. بنابر شواهد تاریخی در فلات ایران قدرت ایلامی­ها نیرویی غیرقابل چشم­پوشی و مستحکم بوده است. این کشور تنها دولت قفقازی کهنی است که در تمام دوران سه هزار ساله­ی نخستِ عمر جهان باستان هویت و انسجام خود را حفظ می­کند و در برابر امواج اقوام مهاجر ایستادگی می­نماید. ایلام، تنها دولت باستانی است که در فاصله­ی سالهای 3000-550 پ.م، یعنی عصرِ پیشاهخامنشی تاریخ تمدن، بیش از 1200 سال از وحدت سیاسی برخوردار بوده و خط، زبان، و ساختار نژادی مردم خود را در تمام این مدت طولانی حفظ نموده است. تنها به عنوان یک مقایسه بد نیست بدانیم که میانرودان که وسعتی تقریبا نصف قلمرو زیر نفوذ ایلام داشته، در همین دوره وحدت سیاسی را تنها برای 450 سال تجربه کرده و ترکیب جمعیتی­اش دست کم سه بار دستخوش تغییرشده است. یعنی سومری­ها توسط اکدی­ها، و آنها هم توسط آموری­ها جایگزین شدند، و این تازه در حالی است که آرامی­ها و آموری­ها را خویشاوند بدانیم و جایگزین شدن­شان را در شمارش خود وارد نکنیم.

    به این ترتیب، قبایل آریایی هنگام ورود به فلات ایران با نیروی نظامی و سیاسی بزرگی روبرو می­شدند که احتمالا راه­هایی برای سکنا دادن و جذب کردن قبایل مهاجر در آن وجود داشته است. چرا که نشت تدریجی جمعیت آریایی به درون فلات ایران از همان ابتدای هزاره­ی سوم پ.م وجود داشته و مردم فلات ایران هم مانند سایر مردم یکجا نشین همواره با خطر تهاجم قبایل کوچگرد روبرو بوده­اند.

    به دلیل همین ساخت سیاسی متمرکز و راهبردهای جذب و تلفیق جمعیت­های مهاجر و بومی بوده است که قبایلی آریایی مانند کاسی­ها هنگام ورودشان به فلات ایران آشفتگی و تهدیدی پدید نیاوردند، و به سادگی با مردم بومی زاگرس –گوتیان کهن- در آمیختند. اما وقتی به میانرودان روی آوردند و دولت­های رقیب و کوچک آن قلمرو را دیدند، فرصت را برای ایلغار و تاخت و تاز در این عرصه مناسب یافتند و بابل را با نیروی نظامی گرفتند. کامیابی همین کاسیان برای ساماندهی به امور سیاسی قلمرو تازه فتح شده­شان را هم می­توان میراثی دانست که از قلمرو ایلام به دست آورده بودند. چرا که طولانی­ترین و صلح­آمیزترین عصر تاریخ میانرودان، زمانی است که کاسیان بر بابل، و هیتی­ها بر آناتولی و میتانی­ها بر شمال میانرودان حکومت می­کردند. این سه دودمان آریایی، که بر مردمی قفقازی یا سامی حاکم شده بودند، بسیار به ندرت به جنگ با همسایگان­شان می­پرداختند. به ویژه کاسی­ها و میتانی­ها که اولی مسلما و دومی احتمالا از فلات ایران گذشته بودند و بخش­هایی از حاشیه­ی غربی ایران زمین را در اختیار داشتند، در این مورد سیاستی با موفقیت چشمگیر داشتند.

    بر این مبنا، ویرانی و کاسته شدن از جمعیت انشان را نمی­توان به ورود قبایل آریایی نسبت داد. به ویژه که این انقباض جمعیتی در زمانی پیش از ورود این قبایل به فلات ایران بروز کرده و در آستانه­ی ورود مردم آریایی ترمیم شده است. از این رو بعید نیست که در اینجا علتی غیرنظامی برای انقباض جمعیت در کار بوده باشد. شاید پدیده­ای اقلیمی - مانند کم شدن منابع آبی یا شوره­ گذاری خاک – که دو بار باعث انقباض جمعیتی در میانرودان شد- در اینجا هم رخ داده باشد و قبایل آریایی توانسته باشند خلا جمعیتی ناشی از این بحران زیست­محیطی را پر کنند. این حدس از آنجا تقویت می­شود که تخلیه­ی موهنجودارو و هاراپا و جایگزینی جمعیت سیاه­پوستِ آنجا با سپیدپوستانی که از شرق و شمال می­آمدند هم احتمالا الگوی مشابهی داشته است. چون آثاری از جنگ و ویرانی نظامی در این شهرها دیده نمی­شود، و با این وجود می­دانیم که هر دو در حدود 2600 پ.م تخلیه شده و جمعیت­شان به تدریج با مردمی دیگر جایگزین گشته است. به همین ترتیب در انشان هم با وضعیتی مشابه روبرو هستیم.



    8. انشان تا نیمه­ی قرن ششم پ.م از دید مردم میانرودان از ایلام متمایز نبود، و نامش به عنوان منطقه­ای مستقل در کتیبه­ها دیده نمی­شود. این از سویی بدان دلیل است که فاصله­ی این منطقه از میانرودان زیاد بود و غارتگران آشوری و بابلی توان دست­اندازی به آنجا را نداشتند، و از سوی دیگر علامتی بود بر این حقیقت که سیاست و هویت مردم انشان و مردم شوش از دید همسایگان­شان یکدست و یکسان بود.

    از آغاز قرن هفتم پ.م، جمعیتی در انشان ساکن شدند که نام­هایی ایرانی را بر خود داشتند و به زبان پارسی باستان سخن می­گفتند که شاخه­ای از زبانهای وابسته به ایرانیان شرقی بود و با سغدی و خوارزمی پیوند داشت. چنین به نظر می­رسد که قبیله­ی پارس در این زمان بر سایر قبایل برتری یافته و توانسته بود حکومتی محلی را در این منطقه تاسیس کند. این امر از آنجا معلوم می­شود که در کتیبه­های بابلی گاهی از کوروش به عنوان شاه پارسی نام برده شده، و این امر تا پیش از فتح قلمرو میانی[8] توسط او و شالوده­ ریزی شاهنشاهی هخامنشی معنایی نداشته، جز آن که به قبیله­اش اشاره کند. این امر حدس قبلی مرا در مورد این که نام اصلی قبیله­ی پاسارگاده، پارس بوده تایید می­کند.

    چیرگی آریایی­ها در قلمرو ایلام، تنها به انشان مربوط نمی­شده است. تحلیل نام­های به کار گرفته شده در متون نوایلامی نشان می­دهد که حدود ده درصد از نام­ها در این دوره ایرانی هستند و به مردمی مربوط می­شوند که در امر رمه­داری و به ویژه صنعت­گری و فلزکاری فعال بوده­اند و در میان جمعیتی که 90% از آنها نام­های ایلامی داشته­اند، به راحتی می­زیستند. در همین دوران وام­واژه­های پارسی در میان ایلامیان رواج می­یابد و این کلمات بیشتر به سلاح­هایی مانند ترکش و تیر و سپر و فنونی مرتبط با پرورش اسب و آهنگری و ساخت سلاح مربوط می­شود. به عنوان مثال کتیبه­ای از قرن هفتم پ.م در هیدالو (بهبهان) پیدا شده که اسناد تجاری جامه­دوزی به نام کورلوش (کوروش) است. پسر این مرد پَرسی­یارَه (پارس­یار) نام داشته است. همچنین یکی از ثروتمندان محلی که ارباب کاخی (رَب اِکَّلی) بوده، هَری­یانَه (آریانا) نام داشته است[9]. با وجود غلبه­ی تدریجی عنصر نژادی ایرانی در این منطقه، فرهنگ ایلامی همچنان بر این مردم سبطره داشت، چنان که سال­ها بعد، وقتی کوروش بر تخت انشان تکیه زد و بر مهری خود را سوار بر اسب نشان داد[10]، کاملا از سنت تصویرگری ایلامی پیروی کرد و این پیوستگی در نوشتارها و سبک­های هنری تخت جمشید هم دیده می­شود[11].

    تمام این شواهد دلیلی دیگر است بر آمیختگی مسالمت­آمیز آریاییان و بومیان فلات ایران، و از سوی دیگر ماهیت فعالیت­های ایرانیان اولیه و مراکز تجمع اصلی­شان را نشان می­دهد. این مراکز، اتفاقا در مرکز ایلام یعنی شوش و هیدالو و سیماشکی (اصفهان) نبوده است، بلکه بیشتر در حواشی قلمرو ایلام یعنی زاگرس شمالی، کردستان و آذربایجان (مادها) و استان فارس و کرمان کنونی (پارسها) متمرکز بوده است.
    روز گار است که گه عزت دهد گه خوار دارد

    چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد

  2. کاربر مقابل از armin khatar عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/