صفحه 54 از 64 نخستنخست ... 444505152535455565758 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 531 تا 540 , از مجموع 631

موضوع: دیوان اشعار حافظ ( رباعیات )

  1. #531
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سلامی چو بوی خوش آشنایی

    بدان مردم دیده روشنایی


    درودی چو نور دل پارسایان

    بدان شمع خلوتگه پارسایی


    نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای

    دلم خون شد از غصه ساقی کجایی


    ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا

    فروشند مفتاح مشکل گشایی


    عروس جهان گر چه در حد حسن است

    ز حد می‌برد شیوه بی‌وفایی


    دل خسته من گرش همتی هست

    نخواهد ز سنگین دلان مومیایی


    می صوفی افکن کجا می‌فروشند

    که در تابم از دست زهد ریایی


    رفیقان چنان عهد صحبت شکستند

    که گویی نبوده‌ست خود آشنایی


    مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع

    بسی پادشایی کنم در گدایی


    بیاموزمت کیمیای سعادت

    ز همصحبت بد جدایی جدایی


    مکن حافظ از جور دوران شکایت

    چه دانی تو ای بنده کار خدایی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #532
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

    دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی


    دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند

    دریاب ضعیفان را در وقت توانایی


    دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم

    گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی


    صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند

    این است حریف ای دل تا باد نپیمایی


    مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد

    کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی


    یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم

    رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی


    ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست

    شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی


    ای درد توام درمان در بستر ناکامی

    و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی


    در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

    لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی


    فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست

    کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی


    زین دایره مینا خونین جگرم می ده

    تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی


    حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد

    شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #533
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی

    هر جا که روی زود پشیمان به درآیی


    هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش

    آدم صفت از روضه رضوان به درآیی


    شاید که به آبی فلکت دست نگیرد

    گر تشنه لب از چشمه حیوان به درآیی


    جان می‌دهم از حسرت دیدار تو چون صبح

    باشد که چو خورشید درخشان به درآیی


    چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت

    کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآیی


    در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد

    وقت است که همچون مه تابان به درآیی


    بر رهگذرت بسته‌ام از دیده دو صد جوی

    تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی


    حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه رو

    بازآید و از کلبه احزان به درآیی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #534
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    می خواه و گل افشان کن از دهر چه می‌جویی

    این گفت سحرگه گل بلبل تو چه می‌گویی


    مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را

    لب گیری و رخ بوسی می نوشی و گل بویی


    شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن

    تا سرو بیاموزد از قد تو دلجویی


    تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد

    ای شاخ گل رعنا از بهر که می‌رویی


    امروز که بازارت پرجوش خریدار است

    دریاب و بنه گنجی از مایه نیکویی


    چون شمع نکورویی در رهگذر باد است

    طرف هنری بربند از شمع نکورویی


    آن طره که هر جعدش صد نافه چین ارزد

    خوش بودی اگر بودی بوییش ز خوش خویی


    هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمد

    بلبل به نواسازی حافظ به غزل گویی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #535
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    الا ای آهوی وحشی کجایی

    مرا با توست چندین آشنایی


    دو تنها و دو سرگردان دو بیکس

    دد و دامت کمین از پیش و از پس


    بیا تا حال یکدیگر بدانیم

    مراد هم بجوییم ار توانیم


    که می‌بینم که این دشت مشوش

    چراگاهی ندارد خرم و خوش


    که خواهد شد بگویید ای رفیقان

    رفیق بیکسان یار غریبان


    مگر خضر مبارک پی درآید

    ز یمن همتش کاری گشاید


    مگر وقت وفا پروردن آمد

    که فالم لا تذرنی فردا آمد


    چنینم هست یاد از پیر دانا

    فراموشم نشد، هرگز همانا


    که روزی رهروی در سرزمینی

    به لطفش گفت رندی ره‌نشینی


    که ای سالک چه در انبانه داری

    بیا دامی بنه گر دانه داری


    جوابش داد گفتا دام دارم

    ولی سیمرغ می‌باید شکارم


    بگفتا چون به دست آری نشانش

    که از ما بی‌نشان است آشیانش


    چو آن سرو روان شد کاروانی

    چو شاخ سرو می‌کن دیده‌بانی


    مده جام می و پای گل از دست

    ولی غافل مباش از دهر سرمست


    لب سر چشمه‌ای و طرف جویی

    نم اشکی و با خود گفت و گویی


    نیاز من چه وزن آرد بدین ساز

    که خورشید غنی شد کیسه پرداز


    به یاد رفتگان و دوستداران

    موافق گرد با ابر بهاران


    چنان بیرحم زد تیغ جدایی

    که گویی خود نبوده‌ست آشنایی


    چو نالان آمدت آب روان پیش

    مدد بخشش از آب دیدهٔ خویش


    نکرد آن همدم دیرین مدارا

    مسلمانان مسلمانان خدا را


    مگر خضر مبارک‌پی تواند

    که این تنها بدان تنها رساند


    تو گوهر بین و از خر مهره بگذر

    ز طرزی کن نگردد شهره بگذر


    چو من ماهی کلک آرم به تحریر

    تو از نون والقلم می‌پرس تفسیر


    روان را با خرد درهم سرشتم

    وز آن تخمی که حاصل بود کشتم


    فرحبخشی در این ترکیب پیداست

    که نغز شعر و مغز جان اجزاست


    بیا وز نکهت این طیب امید

    مشام جان معطر ساز جاوید


    که این نافه ز چین جیب حور است

    نه آن آهو که از مردم نفور است


    رفیقان قدر یکدیگر بدانید

    چو معلوم است شرح از بر مخوانید


    مقالات نصیحت گو همین است

    که سنگ‌انداز هجران در کمین است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #536
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بیا ساقی آن می که حال آورد

    کرامت فزاید کمال آورد


    به من ده که بس بی‌دل افتاده‌ام

    وز این هر دو بی‌حاصل افتاده‌ام


    بیا ساقی آن می که عکسش ز جام

    به کیخسرو و جم فرستد پیام


    بده تا بگویم به آواز نی

    که جمشید کی بود و کاووس کی


    بیا ساقی آن کیمیای فتوح

    که با گنج قارون دهد عمر نوح


    بده تا به رویت گشایند باز

    در کامرانی و عمر دراز


    بده ساقی آن می کز او جام جم

    زند لاف بینایی اندر عدم


    به من ده که گردم به تایید جام

    چو جم آگه از سر عالم تمام


    دم از سیر این دیر دیرینه زن

    صلایی به شاهان پیشینه زن


    همان منزل است این جهان خراب

    که دیده‌ست ایوان افراسیاب


    کجا رای پیران لشکرکشش

    کجا شیده آن ترک خنجرکشش


    نه تنها شد ایوان و قصرش به باد

    که کس دخمه نیزش ندارد به یاد


    همان مرحله‌ست این بیابان دور

    که گم شد در او لشکر سلم و تور


    بده ساقی آن می که عکسش ز جام

    به کیخسرو و جم فرستد پیام


    چه خوش گفت جمشید با تاج و گنج

    که یک جو نیرزد سرای سپنج


    بیا ساقی آن آتش تابناک

    که زردشت می‌جویدش زیر خاک


    به من ده که در کیش رندان مست

    چه آتش‌پرست و چه دنیاپرست


    بیا ساقی آن بکر مستور مست

    که اندر خرابات دارد نشست


    به من ده که بدنام خواهم شدن

    خراب می و جام خواهم شدن


    بیا ساقی آن آب اندیشه‌سوز

    که گر شیر نوشد شود بیشه‌سوز


    بده تا روم بر فلک شیر گیر

    به هم بر زنم دام این گرگ پیر


    بیا ساقی آن می که حور بهشت

    عبیر ملایک در آن می سرشت


    بده تا بخوری در آتش کنم

    مشام خرد تا ابد خوش کنم


    بده ساقی آن می که شاهی دهد

    به پاکی او دل گواهی دهد


    می‌ام ده مگر گردم از عیب پاک

    بر آرم به عشرت سری زین مغاک


    چو شد باغ روحانیان مسکنم

    در اینجا چرا تخته‌بند تنم


    شرابم ده و روی دولت ببین

    خرابم کن و گنج حکمت ببین


    من آنم که چون جام گیرم به دست

    ببینم در آن آینه هر چه هست


    به مستی دم پادشاهی زنم

    دم خسروی در گدایی زنم


    به مستی توان در اسرار سفت

    که در بیخودی راز نتوان نهفت


    که حافظ چو مستانه سازد سرود

    ز چرخش دهد زهره آواز رود


    مغنی کجایی به گلبانگ رود

    به یاد آور آن خسروانی سرود


    که تا وجد را کارسازی کنم

    به رقص آیم و خرقه‌بازی کنم


    به اقبال دارای دیهیم و تخت

    بهین میوهٔ خسروانی درخت


    خدیو زمین پادشاه زمان

    مه برج دولت شه کامران


    که تمکین اورنگ شاهی از اوست

    تن آسایش مرغ و ماهی از اوست


    فروغ دل و دیدهٔ مقبلان

    ولی نعمت جان صاحبدلان


    الا ای همای همایون نظر

    خجسته سروش مبارک خبر


    فلک را گهر در صدف چون تو نیست

    فریدون و جم را خلف چون تو نیست


    به جای سکندر بمان سالها

    به دانادلی کشف کن حالها


    سر فتنه دارد دگر روزگار

    من و مستی و فتنهٔ چشم یار


    یکی تیغ داند زدن روز کار

    یکی را قلمزن کند روزگار


    مغنی بزن آن نوآیین سرود

    بگو با حریفان به آواز رود


    مرا با عدو عاقبت فرصت است

    که از آسمان مژدهٔ نصرت است


    مغنی نوای طرب ساز کن

    به قول وغزل قصه آغاز کن


    که بار غمم بر زمین دوخت پای

    به ضرب اصولم برآور ز جای


    مغنی نوایی به گلبانگ رود

    بگوی و بزن خسروانی سرود


    روان بزرگان ز خود شاد کن

    ز پرویز و از باربد یاد کن


    مغنی از آن پرده نقشی بیار

    ببین تا چه گفت از درون پرده‌دار


    چنان برکش آواز خنیاگری

    که ناهید چنگی به رقص آوری


    رهی زن که صوفی به حالت رود

    به مستی وصلش حوالت رود


    مغنی دف و چنگ را ساز ده

    به آیین خوش نغمه آواز ده


    فریب جهان قصهٔ روشن است

    ببین تا چه زاید شب آبستن است


    مغنی ملولم دوتایی بزن

    به یکتایی او که تایی بزن


    همی‌بینم از دور گردون شگفت

    ندانم که را خاک خواهد گرفت


    دگر رند مغ آتشی میزند

    ندانم چراغ که بر می‌کند


    در این خونفشان عرصهٔ رستخیز

    تو خون صراحی و ساغر بریز


    به مستان نوید سرودی فرست

    به یاران رفته درودی فرست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #537
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تو نیک و بد خود هم از خود بپرس

    چرا بایدت دیگری محتسب


    و من یتق الله یجعل له

    و یرزقه من حیث لا یحتسب

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #538
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سرای مدرسه و بحث علم و طاق و رواق

    چه سود چون دل دانا و چشم بینا نیست


    سرای قاضی یزد ارچه منبع فضل است

    خلاف نیست که علم نظر در آنجا نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #539
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آصف عهد زمان جان جهان تورانشاه

    که در این مزرعه جز دانهٔ خیرات نکشت


    ناف هفته بد و از ماه صفر کاف و الف

    که به گلشن شد و این گلخن پر دود بهشت


    آنکه میلش سوی حق‌بینی و حق‌گویی بود

    سال تاریخ وفاتش طلب از میل بهشت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #540
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بهاء الحق و الدین طاب مثواه

    امام سنت و شیخ جماعت


    چو می‌رفت از جهان این بیت می‌خواند

    بر اهل فضل و ارباب براعت


    به طاعت قرب ایزد می‌توان یافت

    قدم در نه گرت هست استطاعت


    بدین دستور تاریخ وفاتش

    برون آر از حروف قرب طاعت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 54 از 64 نخستنخست ... 444505152535455565758 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/