صفحه 14 از 68 نخستنخست ... 41011121314151617182464 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 131 تا 140 , از مجموع 680

موضوع: •°•(¯`·._ متن ها و شعرهای عاشقانه _.·´¯)•°•

  1. #131
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    بیا با من دلم تنها ترین است




    بیا با من دلم تنها ترین است
    نگاهت در دلم شور آفرین است



    مرا مستی دهد جام لبانت
    شراب بوسه ات گیرا ترین است



    ز یك دیدار پی بردی به حالم
    عجب درمن نگاهت نكته بین است



    سخن از عشق ومستی گوی با من
    سخن هایت برایم دلنشین است



    مرا در شعله ی عشقت بسوزان
    كه رسم دوستداریها همین است



    نشان عشق را در چشم تو خواندم
    دلم چون كویی آیینه بین است



    به من لطف گل مهتاب دادی
    تنت با عطر گلها همنشین است



    دوست را هم تو باش آغاز وپایان
    كه عشق اولی وآخرینست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #132
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    وقتی تو هستی، آسمون پر از نوره
    غم از قلبم هزارون ساله دوره
    الهی نشکنه قلب من و تو
    که هر کی عاشقه، قلبش بلوره
    نگاهم کن، نگاهم با نگاهت قصه ها داره
    نگاهم کن که چشمت قصه های آشنا داره
    برای من تو خورشیدی، تو نوری
    تو دریایی که سر تا پا غروری
    بمون با من که قلب من نمیره
    کنار تو دلم آروم بگیره
    دلم افسانه‌ای جز عشق پاک ما نمیدونه
    که تنها عشقه، اون افسانه خوبی که میمونه
    وقتی تو هستی، آسمون پر از نوره
    غم از قلبم هزارون ساله دوره
    الهی نشکنه قلب من و تو
    که هر کی عاشقه . قلبش بلوره
    نگاهم کن . نگاهم با نکاهت قصه ها داره
    نگاهم کن که چشمت قصه های آشنا داره
    برای من تو خورشیدی . تو نوری
    تو دریایی که سر تا پا غروری
    بمون با من که قلب من نمیره
    کنار تو دلم آروم بگیره
    دلم افسانه ای جز عشق پاک ما نمیدونه
    که تنها عشقه . اون افسانه خوبی که میمونه
    دلم افسانه ای جز عشق پاک ما نمیدونه
    که تنها عشقه . اون افسانه خوبی که میمونه


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  5. #133
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    هر شب در رویاهایم تو را می بینم و احساس ات می کنم
    و احساس می کنم تو هم همین احساس را داری
    دوری، فاصله و فضا بین ماست
    و تو این را نشان دادی و ثابت کردی
    نزدیک، دور، هر جایی که هستی
    و من باور می کنم قلب می تواند برای این بتپد
    یک باره دیگر در را باز کن
    و دوباره در قلب من باش
    و قلب من به هیجان خواهد آمد و خوشحال خواهد شد
    ما می توانیم یک باره دیگر عاشق باشیم
    و این عشق می تواند برای همیشه باشد
    و تا زمانی که نمردیم نمی گذاریم بمیرد
    عشق زمانی بود که من تو را دوست داشم
    دوران صداقت، و من تو را داشتم
    در زندگی من، ما همیشه خواهیم تپید
    نزدیک، دور، هرجایی که هستی
    من باور دارم که قلب هایمان خواهد تپید
    یک باره دیگر در را باز کن
    و تو در قلب من هستی
    و من از ته قلب خوشحال خواهم شد
    تو اینجا هستی، و من هیچ ترسی ندارم
    می دانم قلبم برای این خواهد تپید
    ما برای همیشه باهم خواهیم بود
    تو در قلب من در پناه خواهی بود
    و قلب من برای تو خواهد تپید


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #134
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    اگر يك آسمان دل را به قصد عشق بردارم ميان عشق
    و زيبايي تو را دوست مي دارم
    تو را عاشقانه دوست دارم
    مثل گلهاي بهاري
    مثل پنجره هاي باز رو به دريا
    مثل گلهاي عاشق در باغچه هاي انتظار
    تو را مثل خودت پاك و معصوم دوست دارم
    من عاشقم
    عاشق صداي شرشر بارن
    عاشق پنجره هاي خيس باران خورده
    و عاشق كوچه هاي نمناك انتظار
    من عاشقم
    عاشق شبهاي پر ستاره و مهتابي
    در كوچه پس كوچه هاي دلواپسي در انتظار ديدار يك آشنا
    من عاشقم
    عاشق پاكي و معصوميت
    عاشق نگاهي پاك و بي ريا
    عاشق سبزي بهار و عاشق تمام شقايق هاي دنيا


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #135
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    مهربانم
    به اندازه اسمانی بی كران و دریایی زلال تو را تقدیس می كنم
    و كلام ابی رنگت را بر خانه دلم می نگارم
    و تنها واژه محبتم از ان توست
    دیگر نسبت به هم بیگانه نیستم
    احساسمان،ارزوهایمان و نگاهمان با هم گره می خورد
    من تو را در قصه های شیرین عاشقانه ام جا داده ام
    اكنون،فصلی سبز را با هم اغاز می كنیم
    فصل خوش شكفتن،فصلی پر از احساس ،همدلی و دلدادگی
    پنجره های زندگی مان را به روی امید و شادی باز خواهیم كرد
    و ترانه خوش اهنگ صمیمیت را با هم خواهیم خواند
    گل هایی از مهربانی و خوشبختی در باغچه دلمان خواهیم كاشت
    تا بعد از این صداقت مان
    صدای زلال خوشبختی ما را به افق های دور دست برساند
    من همیشه با قلم محبت بر روی گلبرگ های عشق
    با دستانی پر از مهر و چشمانی لبریز از باران
    از میان هزاران واژه برای تو
    دوستت دارم
    را انتخاب می كنم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #136
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    زنی را می شناسم من


    زنی را می شناسم من که شوق بال و پر دارد
    ولی از بس که پر شور است
    دو صد بیم از سفر دارد
    زنی را می شناسم من
    که در یک گوشه ی خانه
    میان شستن و پختن
    درون آشپزخانه سرود عشق می خواند
    نگاهش ساده و تنهاست
    صدایش خسته و محزون
    امیدش در ته فرداست
    زنی را می شناسم من
    که می گوید پشیمان است
    چرا دل را به او بسته کجا او لایق آنست
    زنی هم زیر لب گوید
    گریزانم از این خانه
    ولی از خود چنین پرسد
    چه کس موهای طفلم را
    پس از من می زند شانه؟
    زنی آبستن درد است
    زنی نوزاد غم دارد
    زنی می گرید و گوید
    به سینه شیر کم دارد
    زنی را با تار تنهایی لباس تور می بافد
    زنی در کنج تاریکی نماز نور می خواند
    زنی خو کرده با زنجیر زنی مانوس با زندان
    تمام سهم او اینست نگاه سرد زندانبان
    زنی را می شناسم من
    که می میرد ز یک تحقیر
    ولی آواز می خواند که این است بازی تقدیر
    زنی با فقر می سازد
    زنی با اشک می خوابد
    زنی با حسرت و حیرت
    گناهش را نمی داند
    زنی واریس پایش را
    زنی درد نهانش را
    ز مردم می کند مخفی
    که یک باره نگویندش
    چه بد بختی چه بد بختی
    زنی را می شناسم من
    که شعرش بوی غم دارد
    ولی می خندد و گوید
    که دنیا پیچ و خم دارد
    زنی را می شناسم من
    که هر شب کودکانش را
    به شعر و قصه می خواند
    اگر چه درد جانکاهی
    درون سینه اش دارد
    زنی می ترسد از رفتن
    که او شمعی ست در خانه
    اگر بیرون رود از در
    چه تاریک است این خانه
    زنی شرمنده از کودک
    کنار سفره ی خالی
    که ای طفلم بخواب امشب
    بخواب آری
    و من تکرار خواهم کرد
    سرود لایی لالایی
    زنی را می شناسم من
    که رنگ دامنش زرد است
    شب و روزش شده گریه
    که او نازای پردرد است
    زنی را می شناسم من

    که نای رفتنش رفته
    قدم هایش همه خسته
    دلش در زیر پاهایش
    زند فریاد که بسه
    زنی را می شناسم من
    که با شیطان نفس خود
    هزاران بار جنگیده
    و چون فاتح شده آخر
    به بدنامی بد کاران تمسخر وار خندیده
    زنی آواز می خواند
    زنی خاموش می ماند
    زنی حتی شبانگاهان
    میان کوچه می ماند
    زنی در کار چون مرداست
    به دستش تاول درد است
    ز بس که رنج و غم دارد
    فراموشش شده دیگر
    جنینی در شکم دارد
    زنی در بستر مرگ است
    زنی نزدیکی مرگ است
    سراغش را که می گیرد نمی دانم؟
    رنی را میشناسم من.......


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #137
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نور را پیمودیم ، دشت طلا را درنوشیتم .
    افسانه را چیدیم ، و پلاسیده فکندیم .
    کنار شن زار ، آفتابی سایه بار ، مارا نواخت . درنگی کردیم .
    بر لب رود پهناور رمز ، رویاها را سر بریدیم .
    ابری رسید ، و ما دیده فرو بستیم .
    ظلمت شکافت ، زهره را دیدیم ، و به ستیغ بر آمدیم .
    آذرخشی فرود آمد ، و ما را در نیایش فرو دید .
    لرزان ، گریستیم ، خندان ، گریستیم .
    رگباری فرو کوفت ، از در همدلی بودیم .
    سیاهی رفت ، سر به آبی آسمان سودیم ، درخور آسمان ها شدیم .
    سایه را به دره رها کردیم . لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم .
    سکوت ما بهم پیوست . و ما ((ما)) شدیم .
    تنهایی ما تا دشت طلا دامن کشید .
    آفتاب از چهره ی ما ترسید .
    دریافتیم ، و خنده زدیم .
    نهفتیم و سوختیم .
    هرچه بهم تر ، تنها تر .
    از ستیغ جدا شدیم
    من به خاک آمدم ، و بنده شدم
    تو بالا رفتی ، و خدا شدیسهراب


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #138
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    كاش می شد بار دیگر سرنوشت از سر نوشت
    كاش می شد هر چه هست بر دفتر خوبی نوشت
    كاش می شد از قلمهایی كه بر عالم رواست
    با محبت , با وفا , با مهربانیها نوشت
    كاش می شد اشتباه هرگز نبودش در جهان
    داستان زندگانی بی غلط حتی نوشت
    كاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود
    كاین همه ای كاشها بر دفتر دلها نوشت ...


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  11. #139
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    تو به بوی غزل و قافیه آمیخته ای
    به خدا حال مرا خوب به هم ریخته ای
    آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
    بی سبب نیست که در کنج دلم جا داری


    به سپیدی غزل رایحه ی یاس منی
    یاسمن پوش ترین قسمت احساس منی


    یاسمن پوش ترین جای خدا را پر کن
    من پر از زندگیم فاصله ها را پر کن


    من جهنم زده ام حسرت سیبی دارم
    باز نسبت به شما حس غریبی دارم


    غربت و رخوت دستان مرا باور کن
    نازنین قصه ی ایمان مرا باور کن

    سالها قلب دم از صبر و تحمل میزد

    به کتاب غزل عشق تفال میزد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  12. #140
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    سر سبزترین خاطره ام خاطره دست تو بود
    بهترین حادثه ام حادثه چشم تو بود
    که افق در پی وسعت آن گم می شد...
    به تو می اندیشم...
    به تو که حادثه ای در پس فردای منی...
    به تو که از دیروز ، یافته ای در دل شیدای منی...
    به تو می اندیشم
    مثل اندیشه یک برگ به گل
    مثل پروانه به شمع
    مثل عابد به عبادت
    مثل عاشق به زیارت
    و چه زیباست صدایت
    و چه زیباست صدایی که مرا می خواند...
    و چه زیباست نگاهی که به آن سوی افق دوخته ام...
    و تو را پس از درخشانی آن می نگرم...
    دوستت میدارم
    از همین نقطه خاکی تا عرش ....


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 14 از 68 نخستنخست ... 41011121314151617182464 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/