صفحه 6 از 64 نخستنخست ... 23456789101656 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 631

موضوع: دیوان اشعار حافظ ( رباعیات )

  1. #51
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    صوفی بيا که آينه صافيست جام را
    تا بنگری صفای می لعل فام را

    راز درون پرده ز رندان مست پرس
    کاين حال نيست زاهد عالی مقام را

    عنقا شکار کس نشود دام بازچين
    کان جا هميشه باد به دست است دام را

    در بزم دور يک دو قدح درکش و برو
    يعنی طمع مدار وصال دوام را

    ای دل شباب رفت و نچيدی گلی ز عيش
    پيرانه سر مکن هنری ننگ و نام را

    در عيش نقد کوش که چون آبخور نماند
    آدم بهشت روضه دارالسلام را

    ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
    ای خواجه بازبين به ترحم غلام را

    حافظ مريد جام می است ای صبا برو
    وز بنده بندگی برسان شيخ جام را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #52
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ساقيا برخيز و درده جام را
    خاک بر سر کن غم ايام را

    ساغر می بر کفم نه تا ز بر
    برکشم اين دلق ازرق فام را

    گر چه بدناميست نزد عاقلان
    ما نمی*خواهيم ننگ و نام را

    باده درده چند از اين باد غرور
    خاک بر سر نفس نافرجام را

    دود آه سينه نالان من
    سوخت اين افسردگان خام را

    محرم راز دل شيدای خود
    کس نمی*بينم ز خاص و عام را

    با دلارامی مرا خاطر خوش است
    کز دلم يک باره برد آرام را

    ننگرد ديگر به سرو اندر چمن
    هر که ديد آن سرو سيم اندام را

    صبر کن حافظ به سختی روز و شب
    عاقبت روزی بيابی کام را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #53
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    رونق عهد شباب است دگر بستان را
    می*رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

    ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
    خدمت ما برسان سرو و گل و ريحان را

    گر چنين جلوه کند مغبچه باده فروش
    خاکروب در ميخانه کنم مژگان را

    ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان
    مضطرب حال مگردان من سرگردان را

    ترسم اين قوم که بر دردکشان می*خندند
    در سر کار خرابات کنند ايمان را

    يار مردان خدا باش که در کشتی نوح
    هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

    برو از خانه گردون به در و نان مطلب
    کان سيه کاسه در آخر بکشد مهمان را

    هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
    گو چه حاجت که به افلاک کشی ايوان را

    ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
    وقت آن است که بدرود کنی زندان را

    حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
    دام تزوير مکن چون دگران قرآن را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #54
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دوش از مسجد سوی ميخانه آمد پير ما
    چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما

    ما مريدان روی سوی قبله چون آريم چون
    روی سوی خانه خمار دارد پير ما

    در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم
    کاين چنين رفته*ست در عهد ازل تقدير ما

    عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
    عاقلان ديوانه گردند از پی زنجير ما

    روی خوبت آيتی از لطف بر ما کشف کرد
    زان زمان جز لطف و خوبی نيست در تفسير ما

    با دل سنگينت آيا هيچ درگيرد شبی
    آه آتشناک و سوز سينه شبگير ما

    تير آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
    رحم کن بر جان خود پرهيز کن از تير ما

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #55
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ساقی به نور باده برافروز جام ما
    مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

    ما در پياله عکس رخ يار ديده*ايم
    ای بی*خبر ز لذت شرب مدام ما

    هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق
    ثبت است بر جريده عالم دوام ما

    چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
    کايد به جلوه سرو صنوبرخرام ما

    ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
    زنهار عرضه ده بر جانان پيام ما

    گو نام ما ز ياد به عمدا چه می*بری
    خود آيد آن که ياد نياری ز نام ما

    مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
    زان رو سپرده*اند به مستی زمام ما

    ترسم که صرفه*ای نبرد روز بازخواست
    نان حلال شيخ ز آب حرام ما

    حافظ ز ديده دانه اشکی همی*فشان
    باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما

    دريای اخضر فلک و کشتی هلال
    هستند غرق نعمت حاجی قوام ما

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #56
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
    آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

    عزم ديدار تو دارد جان بر لب آمده
    بازگردد يا برآيد چيست فرمان شما

    کس به دور نرگست طرفی نبست از عافيت
    به که نفروشند مستوری به مستان شما

    بخت خواب آلود ما بيدار خواهد شد مگر
    زان که زد بر ديده آبی روی رخشان شما

    با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته*ای
    بو که بويی بشنويم از خاک بستان شما

    عمرتان باد و مراد ای ساقيان بزم جم
    گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما

    دل خرابی می*کند دلدار را آگه کنيد
    زينهار ای دوستان جان من و جان شما

    کی دهد دست اين غرض يا رب که همدستان شوند
    خاطر مجموع ما زلف پريشان شما

    دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
    کاندر اين ره کشته بسيارند قربان شما

    ای صبا با ساکنان شهر يزد از ما بگو
    کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما

    گر چه دوريم از بساط قرب همت دور نيست
    بنده شاه شماييم و ثناخوان شما

    ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی
    تا ببوسم همچو اختر خاک ايوان شما

    می*کند حافظ دعايی بشنو آمينی بگو
    روزی ما باد لعل شکرافشان شم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #57
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر اين غريب
    گفت در دنبال دل ره گم کند مسکين غريب

    گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
    خانه پروردی چه تاب آرد غم چندين غريب

    خفته بر سنجاب شاهی نازنينی را چه غم
    گر ز خار و خاره سازد بستر و بالين غريب

    ای که در زنجير زلفت جای چندين آشناست
    خوش فتاد آن خال مشکين بر رخ رنگين غريب

    می*نمايد عکس می در رنگ روی مه وشت
    همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرين غريب

    بس غريب افتاده است آن مور خط گرد رخت
    گر چه نبود در نگارستان خط مشکين غريب

    گفتم ای شام غريبان طره شبرنگ تو
    در سحرگاهان حذر کن چون بنالد اين غريب

    گفت حافظ آشنايان در مقام حيرتند
    دور نبود گر نشيند خسته و مسکين غريب

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #58
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت
    و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت

    خوابم بشد از ديده در اين فکر جگرسوز
    کاغوش که شد منزل آسايش و خوابت

    درويش نمی*پرسی و ترسم که نباشد
    انديشه آمرزش و پروای ثوابت

    راه دل عشاق زد آن چشم خماری
    پيداست از اين شيوه که مست است شرابت

    تيری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
    تا باز چه انديشه کند رای صوابت

    هر ناله و فرياد که کردم نشنيدی
    پيداست نگارا که بلند است جنابت

    دور است سر آب از اين باديه هش دار
    تا غول بيابان نفريبد به سرابت

    تا در ره پيری به چه آيين روی ای دل
    باری به غلط صرف شد ايام شبابت

    ای قصر دل افروز که منزلگه انسی
    يا رب مکناد آفت ايام خرابت

    حافظ نه غلاميست که از خواجه گريزد
    صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #59
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
    به قصد جان من زار ناتوان انداخت

    نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
    زمانه طرح محبت نه اين زمان انداخت

    به يک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
    فريب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

    شراب خورده و خوی کرده می*روی به چمن
    که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت

    به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم
    چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت

    بنفشه طره مفتول خود گره می*زد
    صبا حکايت زلف تو در ميان انداخت

    ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم
    سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت

    من از ورع می و مطرب نديدمی زين پيش
    هوای مغبچگانم در اين و آن انداخت

    کنون به آب می لعل خرقه می*شويم
    نصيبه ازل از خود نمی*توان انداخت

    مگر گشايش حافظ در اين خرابی بود
    که بخشش ازلش در می مغان انداخت

    جهان به کام من اکنون شود که دور زمان
    مرا به بندگی خواجه جهان انداخت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #60
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سينه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
    آتشی بود در اين خانه که کاشانه بسوخت

    تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
    جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

    سوز دل بين که ز بس آتش اشکم دل شمع
    دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

    آشنايی نه غريب است که دلسوز من است
    چون من از خويش برفتم دل بيگانه بسوخت

    خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
    خانه عقل مرا آتش ميخانه بسوخت

    چون پياله دلم از توبه که کردم بشکست
    همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت

    ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
    خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت

    ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
    که نخفتيم شب و شمع به افسانه بسوخت
    __________________

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 6 از 64 نخستنخست ... 23456789101656 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/