صفحه 3 از 64 نخستنخست 12345671353 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 631

موضوع: دیوان اشعار حافظ ( رباعیات )

  1. #21
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گفتی که تو را شوم مدار اندیشه

    دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه

    کو صبر و چه دل، کنچه دلش می‌خوانند

    یک قطره‌ی خون است و هزار اندیشه



    آن جام طرب شکار بر دستم نه

    وان ساغر چون نگار بر دستم نه

    آن می‌که چو زنجیر بپیچد بر خود

    دیوانه شدم بیار بر دستم نه

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #22
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    با شاهد شوخ شنگ و با بربط و نی

    کنجی و فراغتی و یک شیشه‌ی می

    چون گرم شود ز باده ما را رگ و پی

    منت نبریم یک جو از حاتم طی



    قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای

    ما را نگذارد که درآییم ز پای

    تا کی بود این گرگ ربایی، بنمای

    سرپنجه‌ی دشمن افکن ای شیر خدا

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #23
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای کاش که بخت سازگاری کردی

    با جور زمانه یار یاری کردی

    از دست جوانی‌ام چو بربود عنان

    پیری چو رکاب پایداری کردی



    گر همچو من افتاده‌ی این دام شوی

    ای بس که خراب باده و جام شوی

    ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم

    با ما منشین اگر نه بدنام شوی
    __________________


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #24
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    الا ای آهوی وحشی کجایی

    مرا با توست چندین آشنایی

    دو تنها و دو سرگردان دو بیکس

    دد و دامت کمین از پیش و از پس

    بیا تا حال یکدیگر بدانیم

    مراد هم بجوییم ار توانیم

    که می‌بینم که این دشت مشوش

    چراگاهی ندارد خرم و خوش

    که خواهد شد بگویید ای رفیقان

    رفیق بیکسان یار غریبان

    مگر خضر مبارک پی درآید

    ز یمن همتش کاری گشاید

    مگر وقت وفا پروردن آمد

    که فالم لا تذرنی فردا آمد

    چنینم هست یاد از پیر دانا

    فراموشم نشد، هرگز همانا
    که روزی رهروی در سرزمینی


    به لطفش گفت رندی ره‌نشینی

    که ای سالک چه در انبانه داری

    بیا دامی بنه گر دانه داری

    جوابش داد گفتا دام دارم

    ولی سیمرغ می‌باید شکارم

    بگفتا چون به دست آری نشانش

    که از ما بی‌نشان است آشیانش

    چو آن سرو روان شد کاروانی

    چو شاخ سرو می‌کن دیده‌بانی

    مده جام می و پای گل از دست

    ولی غافل مباش از دهر سرمست

    لب سر چشمه‌ای و طرف جویی

    نم اشکی و با خود گفت و گویی

    نیاز من چه وزن آرد بدین ساز

    که خورشید غنی شد کیسه پرداز

    به یاد رفتگان و دوستداران

    موافق گرد با ابر بهاران

    چنان بیرحم زد تیغ جدایی

    که گویی خود نبوده‌ست آشنایی

    چو نالان آمدت آب روان پیش

    مدد بخشش از آب دیده‌ی خویش

    نکرد آن همدم دیرین مدارا

    مسلمانان مسلمانان خدا را

    مگر خضر مبارک‌پی تواند

    که این تنها بدان تنها رساند

    تو گوهر بین و از خر مهره بگذر

    ز طرزی کن نگردد شهره بگذر

    چو من ماهی کلک آرم به تحریر

    تو از نون والقلم می‌پرس تفسیر

    روان را با خرد درهم سرشتم

    وز آن تخمی که حاصل بود کشتم

    فرحبخشی در این ترکیب پیداست

    که نغز شعر و مغز جان اجزاست

    بیا وز نکهت این طیب امید

    مشام جان معطر ساز جاوید

    که این نافه ز چین جیب حور است

    نه آن آهو که از مردم نفور است

    رفیقان قدر یکدیگر بدانید

    چو معلوم است شرح از بر مخوانید

    مقالات نصیحت گو همین است

    که سنگ‌انداز هجران در کمین است

    __________________

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #25
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بیا ساقی آن می که حال آورد

    کرامت فزاید کمال آورد

    به من ده که بس بی‌دل افتاده‌ام

    وز این هر دو بی‌حاصل افتاده‌ام

    بیا ساقی آن می که عکسش ز جام

    به کیخسرو و جم فرستد پیام

    بده تا بگویم به آواز نی

    که جمشید کی بود و کاووس کی

    بیا ساقی آن کیمیای فتوح

    که با گنج قارون دهد عمر نوح

    بده تا به رویت گشایند باز

    در کامرانی و عمر دراز

    بده ساقی آن می کز او جام جم

    زند لاف بینایی اندر عدم

    به من ده که گردم به تایید جام

    چو جم آگه از سر عالم تمام

    دم از سیر این دیر دیرینه زن

    صلایی به شاهان پیشینه زن

    همان منزل است این جهان خراب

    که دیده‌ست ایوان افراسیاب

    کجا رای پیران لشکرکشش

    کجا شیده آن ترک خنجرکشش

    نه تنها شد ایوان و قصرش به باد

    که کس دخمه نیزش ندارد به یاد

    همان مرحله‌ست این بیابان دور

    که گم شد در او لشکر سلم و تور

    بده ساقی آن می که عکسش ز جام

    به کیخسرو و جم فرستد پیام

    چه خوش گفت جمشید با تاج و گنج

    که یک جو نیرزد سرای سپنج

    بیا ساقی آن آتش تابناک

    که زردشت می‌جویدش زیر خاک

    به من ده که در کیش رندان مست

    چه آتش‌پرست و چه دنیاپرست

    بیا ساقی آن بکر مستور مست

    که اندر خرابات دارد نشست

    به من ده که بدنام خواهم شدن

    خراب می و جام خواهم شدن

    بیا ساقی آن آب اندیشه‌سوز

    که گر شیر نوشد شود بیشه‌سوز

    بده تا روم بر فلک شیر گیر

    به هم بر زنم دام این گرگ پیر

    بیا ساقی آن می که حور بهشت

    عبیر ملایک در آن می سرشت

    بده تا بخوری در آتش کنم

    مشام خرد تا ابد خوش کنم

    بده ساقی آن می که شاهی دهد

    به پاکی او دل گواهی دهد

    می‌ام ده مگر گردم از عیب پاک

    بر آرم به عشرت سری زین مغاک

    چو شد باغ روحانیان مسکنم

    در اینجا چرا تخته‌بند تنم

    شرابم ده و روی دولت ببین

    خرابم کن و گنج حکمت ببین

    من آنم که چون جام گیرم به دست

    ببینم در آن آینه هر چه هست

    به مستی دم پادشاهی زنم

    دم خسروی در گدایی زنم

    به مستی توان در اسرار سفت

    که در بیخودی راز نتوان نهفت

    که حافظ چو مستانه سازد سرود

    ز چرخش دهد زهره آواز رود

    مغنی کجایی به گلبانگ رود

    به یاد آور آن خسروانی سرود

    که تا وجد را کارسازی کنم

    به رقص آیم و خرقه‌بازی کنم

    به اقبال دارای دیهیم و تخت

    بهین میوه‌ی خسروانی درخت

    خدیو زمین پادشاه زمان

    مه برج دولت شه کامران

    که تمکین اورنگ شاهی از اوست

    تن آسایش مرغ و ماهی از اوست

    فروغ دل و دیده‌ی مقبلان

    ولی نعمت جان صاحبدلان

    الا ای همای همایون نظر

    خجسته سروش مبارک خبر

    فلک را گهر در صدف چون تو نیست

    فریدون و جم را خلف چون تو نیست

    به جای سکندر بمان سالها

    به دانادلی کشف کن حالها

    سر فتنه دارد دگر روزگار

    من و مستی و فتنه‌ی چشم یار

    یکی تیغ داند زدن روز کار

    یکی را قلمزن کند روزگار

    مغنی بزن آن نوآیین سرود

    بگو با حریفان به آواز رود

    مرا با عدو عاقبت فرصت است

    که از آسمان مژده‌ی نصرت است

    مغنی نوای طرب ساز کن

    به قول وغزل قصه آغاز کن

    که بار غمم بر زمین دوخت پای

    به ضرب اصولم برآور ز جای

    مغنی نوایی به گلبانگ رود

    بگوی و بزن خسروانی سرود

    روان بزرگان ز خود شاد کن

    ز پرویز و از باربد یاد کن

    مغنی از آن پرده نقشی بیار

    ببین تا چه گفت از درون پرده‌دار

    چنان برکش آواز خنیاگری

    که ناهید چنگی به رقص آوری

    رهی زن که صوفی به حالت رود

    به مستی وصلش حوالت رود

    مغنی دف و چنگ را ساز ده

    به آیین خوش نغمه آواز ده

    فریب جهان قصه‌ی روشن است

    ببین تا چه زاید شب آبستن است

    مغنی ملولم دوتایی بزن

    به یکتایی او که تایی بزن

    همی‌بینم از دور گردون شگفت

    ندانم که را خاک خواهد گرفت

    دگر رند مغ آتشی میزند

    ندانم چراغ که بر می‌کند

    در این خونفشان عرصه‌ی رستخیز

    تو خون صراحی و ساغر بریز

    به مستان نوید سرودی فرست

    به یاران رفته درودی فرست



    __________________

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #26
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تو نیک و بد خود هم از خود بپرس

    چرا بایدت دیگری محتسب

    و من یتق الله یجعل له

    و یرزقه من حیث لا یحتسب

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #27
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آصف عهد زمان جان جهان تورانشاه

    که در این مزرعه جز دانه‌ی خیرات نکشت

    ناف هفته بد و از ماه صفر کاف و الف

    که به گلشن شد و این گلخن پر دود بهشت

    آنکه میلش سوی حق‌بینی و حق‌گویی بود

    سال تاریخ وفاتش طلب از میل بهشت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #28
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بهاء الحق و الدین طاب مثواه

    امام سنت و شیخ جماعت

    چو می‌رفت از جهان این بیت می‌خواند

    بر اهل فضل و ارباب براعت

    به طاعت قرب ایزد می‌توان یافت

    قدم در نه گرت هست استطاعت

    بدین دستور تاریخ وفاتش

    برون آر از حروف قرب طاعت

    __________________

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #29
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    قوت شاعره‌ی من سحر از فرط ملال

    متنفر شده از بنده گریزان میرفت

    نقش خوارزم و خیال لب جیحون می‌بست

    با هزاران گله از ملک سلیمان می‌رفت

    می‌شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت

    من همی‌دیدم و از کالبدم جان می‌رفت

    چون همی‌گفتمش ای مونس دیرینه‌ی من

    سخت می‌گفت و دل‌آزرده و گریان می‌رفت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #30
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من

    کان شکر لهجه‌ی خوشخوان خوش الحان می‌رفت

    لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت

    زانکه کار از نظر رحمت سلطان می‌رفت

    پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان

    چه کند سوخته از غایت حرمان می‌رف

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 3 از 64 نخستنخست 12345671353 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/