ای شرمزده غنچه‌ی مستور از تو

حیران و خجل نرگس مخمور از تو

گل با تو برابری کجا یارد کرد

کاو نور ز مه دارد و مه نور از تو



چشمت که فسون و رنگ می‌بازد از او

افسوس که تیر جنگ می‌بارد از او

بس زود ملول گشتی از همنفسان

آه از دل تو که سنگ می‌بارد از او