در باغ چو شد باد صبا دایه‌ی گل

بربست مشاطه‌وار پیرایه‌ی گل

از سایه به خورشید اگرت هست امان

خورشید رخی طلب کن و سایه‌ی گل



لب باز مگیر یک زمان از لب جام

تا بستانی کام جهان از لب جام

در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است

این از لب یار خواه و آن از لب جام