صفحه 10 از 23 نخستنخست ... 6789101112131420 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 100 , از مجموع 225

موضوع: دیوان اشعار سیف فرغانی

  1. #91
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    یار من خسرو خوبان و لبش شیرین است

    خبرش نیست که فرهاد وی این مسکین است


    نکنم رو ترش ار تیز شود کز لب او

    سخن تلخ چو جان در دل من شیرین است


    دید خورشید رخش وز سر انصاف به ماه

    گفت من سایهٔ او بودم و خورشید این است


    با رخ او که در او صورت خود نتوان دید

    هر که در آینه‌ای می‌نگرد خودبین است


    پای در بستر راحت نکنم وز غم او

    شب نخسبم که مرا درد سر از بالین است


    خار مهرش چو برآورد سر از پای کسی

    رویش از خون جگر چون رخ گل رنگین است


    دلستان تر نبود از شکن طرهٔ او

    آن خم و تاب که در گیسوی حورالعین است


    در ره عشق که از هر دو جهان است برون

    دنیی ای دوست ز من رفت و سخن در دین است


    گر کسی ماه ندیده‌ست که خندید آن است

    ور کسی سرو ندیده‌ست که رفته است این است


    سیف فرغانی تا از تو سخن می‌گوید

    مرغ روح از سخنش طوطی شکرچین است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #92
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دوست سلطان و دل ولایت اوست

    خرم آن دل که در حمایت اوست


    هر که را دل به عشق اوست گرو

    از ازل تا ابد ولایت اوست


    پس نماند ز سابقان در راه

    هر که را پیش رو هدایت اوست


    عرش بر آستانش سر بنهد

    هر که را تکیه بر عنایت اوست


    در دو عالم ز کس ندارد خوف

    هر که در مامن رعایت اوست


    چون ز غایات کون در گذرد

    این قدم در رهش بدایت اوست


    منتها اوست طالب او را

    مقبل آن کس که او نهایت اوست


    با خود از بهر او جهاد کند

    اسدالله که شیر رایت اوست


    گو مکن وقف هیچ جا گر چه

    مصحف کون پر ز آیت اوست


    خود عبارت نمی‌توان کردن

    ز آنچه آن انتها و غایت اوست


    سیف فرغانی ار سخن شنود

    اندکی زین نمط کفایت اوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #93
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    همچو من وصل تو را هیچ سزاواری هست؟

    یا چو من هجر تو را هیچ گرفتاری هست؟


    دیدهٔ دهر به دور تو ندیده است به خواب

    که چو چشمت به جهان فتنهٔ بیداری هست


    ای تماشای رخت داروی بیماری عشق

    خبرت نیست که در کوی تو بیماری هست


    هر کجا دل شده‌ای بر سر کویت بینم

    گویم المنةلله که مرا یاری هست


    گر من از عشق تو دیوانه شوم باکی نیست

    که چو من شیفته در کوی تو بسیاری هست


    هر که روی چو گلت بیند داند به یقین

    که ز سودای تو در پای دلم خاری هست


    «گر بگویم که مرا با تو سرو کاری نیست»

    قاضی شهر گواهی بدهد کاری هست


    هر که را کار نه عشق است اگر سلطان است

    تو ورا هیچ مپندار که در کاری هست


    تا زر شعر من از سکهٔ تو نام گرفت

    هر درمسنگ مرا قیمت دیناری هست


    گر بگویم که مرا یار تویی بشنو، لیک

    «مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست»


    سیف فرغانی نبود بر یارت قدری

    گر دل و جان تو را نزد تو مقداری هست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #94
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در سمن با آن طراوت حسن این رخسار نیست

    در شکر با آن حلاوت ذوق این گفتار نیست


    ژاله بر برگ سمن همچون عرق بر روی او

    لاله در صحن چمن مانند آن رخسار نیست


    دوش گفتم از لبش جانم به کام دل رسد

    چون کنم؟ او خفته و بخت رهی بیدار نیست


    ای به شیرینی ز شکر در جهان معروف‌تر

    شهد با چندان حلاوت چون تو شیرین‌کار نیست


    چون تو روزی مرهم وصلی نهی بر جان من

    گر به تیغ هجر مجروحم کنی آزار نیست


    بر دل تنگم اگر کوهی نهی کاهی بود

    کنچه جز هجر تو باشد بر دل من بار نیست


    تا درآید اندرو غمهای تو هر سو در است

    خانهٔ دل را که جز نقش تو بر دیوار نیست


    مستی و دیوانگی از چون منی نبود عجب

    کز شراب عشق تو در من رگی هشیار نیست


    گر همه جان است اندر وی نباشد زندگی

    چون کسی را دل ز درد عشق تو بیمار نیست


    در سخن هر لفظ کاندر وی نباشد نام تو

    صورتش گر جان بود آن لفظ معنی‌دار نیست


    هر که عاشق نیست از وصلت نیابد بهره‌ای

    هر که او نبود بهشتی لایق دیدار نیست


    سیف فرغانی چو روی دوست دیدی ناله کن

    عندلیبی و تو را جز روی او گلزار نیست


    چون مدد از غیر نبود صبر کن تا حل شود

    «ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست»

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #95
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست

    کو کسی کو به دل و دیده خریدار تو نیست


    دور کن پرده ز رخسار و رقیب از پهلو

    که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست


    در تو حیرانم و آنکس که ندانست تو را

    وندر آن کس که بدانست و طلب کار تو نیست


    در طلب کاری گلزار وصالت امروز

    نیست راهی که درو پای من و خار تو نیست


    شربت وصل تو را وقت صلای عام است

    ز آنکه در شهر کسی نیست که بیمار تو نیست


    من به شکرانهٔ وصلت دل و جان پیش کشم

    گر متاع دل و جان کاسد بازار تو نیست


    در بهای نظری از تو بدادم جانی

    بپذیر از من اگر چند سزاوار تو نیست


    وصل تو خواستم از لطف تو روزی، گفتی

    چون مرا رای بود حاجت گفتار تو نیست


    سیف فرغانی از تو به که نالد چون هیچ

    «کس ندانم که درین شهر گرفتار تو نیست»

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #96
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چون تو را میل و مرا از تو شکیبایی نیست؟!

    صبر خواهم که کنم لیک توانایی نیست


    مر تو را نیست به من میل و شکیبایی هست

    بنده را هست به تو میل و شکیبایی نیست


    چه بود سود از آن عمر که بی‌دوست رود

    چه بود فایده از چشم چو بینایی نیست


    بر سر کوی تو در قید وفای خویشم

    ورنه نارفتنم ای دوست ز بی‌پایی نیست


    من سگ کویم و هر جای مرا ماوایی است

    بودنم بر در این خانه ز بی جایی نیست


    گفتی از اهل زمان نیست وفایی کس را

    بنده را هست ولیکن چو تو فرمایی نیست


    دل رهایی طلبد از تو به هر روی که هست

    ور چه داند که چو روی تو به زیبایی نیست


    در چو در بحر بود چون تو نباشد صافی

    گل چو بر شاخ بود چون تو به رعنایی نیست


    سیف فرغانی هر روز بیاید بر تو

    دولت آنکه تو یک شب بر او آیی نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #97
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آن نگاری کو رخ گلرنگ داشت

    بی رخش آیینهٔ دل، زنگ داشت


    و آن هلال ابرو که چون ماه تمام

    غره‌ای در طرهٔ شبرنگ داشت


    یک نظر کرد و مرا از من ببرد

    جادوی چشمش چنین نیرنگ داشت


    چون نگین بر دل نشان خویش کرد

    یار نام‌آور که از ما ننگ داشت


    دل برفت و خانه بر غم شد فراخ

    کانده او جای بر دل تنگ داشت


    بی غم او مرده کش باشد چو نعش

    قطب گردونی که هفت اورنگ داشت


    هم ز دست او قفا خوردم چو چنگ

    گر چه بر زانوم همچون چنگ داشت


    صد نوا شد پردهٔ افغان من

    ارغنون عشقش این آهنگ داشت


    روز و شب چون دیگ جوشان ناله کرد

    آب خامش چون گذر بر سنگ داشت


    سیف فرغانی به صلحش پیش رفت

    گر چه او در قبضه تیغ جنگ داشت


    آفتابی اینچنین بر کس نتافت

    تا اسد خورشید و مه خرچنگ داشت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #98
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    جانم از عشقت پریشانی گرفت

    کارم از هجر تو ویرانی گرفت


    وصل تو دشوار یابد چون منی

    مملکت نتوان به آسانی گرفت


    گرسعادت یار باشد بنده را

    سهل باشد ملک و سلطانی گرفت


    دست در زلفت به نادانی زدم

    مار را کودک به نادانی گرفت


    دوست بی‌همت نگردد ملک کس

    ملک بی‌شمشیر نتوانی گرفت


    حسن رویت ای صنم آفاق را

    راست چون دین مسلمانی گرفت


    بر سر بالین عشاقت به شب

    خواب چون بلبل سحر خوانی گرفت


    گفتمت کامم بده، گفتی به طنز

    من بدادم گر تو بتوانی گرفت


    در بهای وصل اگر جان میخوهی

    راضیم چون نرخش ارزانی گرفت


    اینچنین ملکی که سلطان را نبود

    چون تواند سیف فرغانی گرفت ؟

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #99
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    طوطی خجل فروماند از بلبل زبانت

    مجلس پر از شکر شد از پستهٔ دهانت


    جعد بنفشه مویان تابی ز چین زلفت

    حسن همه نکویان رنگی ز گلستانت


    ما را دلی است دایم درهم چو موی زنگی

    از خال هندو آسا وز چشم ترک‌سانت


    همچون نشانه تا کی بر دل نهد جراحت

    ما را به تیر غمزه ابروی چون کمانت


    سرگشته‌ای که گردن پیچید در کمندت

    دست اجل گشاید پایش ز ریسمانت


    ز آن بر درت همیشه از دیده آب ریزم

    تا خون دل بشویم از خاک آستانت


    جانم تویی و بی‌تو بنده تنی است بی‌جان

    وین نیز اگر بخواهی کردم فدای جانت


    با آنکه نیست از خط بر عارضت نشانی

    منشور ملک حسن است این خط بی‌نشانت


    گر با چنین میانی از مو کمر کنندت

    بار کمر ندانم تا چون کشد میانت


    در وصف خوبی تو صاحب لسان معنی

    بسیار گفت لیکن ناورد در بیانت


    پا در رکاب کردی اسب مراد را سیف

    روزی اگر فتادی در دست من عنانت


    ای رفته از بر ما ما گفته همچو سعدی

    «خوش می‌روی به تنها تنها فدای جانت»

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #100
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای مه و خور به روی تو محتاج

    بر سر چرخ، خاک پای تو تاج


    چه کنم وصف تو که مستغنی ست

    مه ز گلگونه گل ز اسپیداج


    هر که جویای تو بود همه روز

    همه شبهای او بود معراج


    پادشاهان که زر همی‌بخشند

    به گدایان کوی تو محتاج


    ندهد عاشق تو دل به کسی

    به کسی چون دهد خلیفه خراج


    عیب نبود تصلف از عاشق

    کفر نبود اناالحق از حلاج


    عشق را باک نیست از خون ریز

    ترک را رحم نیست در تاراج


    چاره با عشق نیست جز تسلیم

    خوف جان است با ملوک لجاج


    دل نیاید بتنگ از غم عشق

    کعبه ویران نگردد از حجاج


    دل به تو داد سیف فرغانی

    از نمد پاره دوخت بر دیباج


    سخن اهل ذوق می‌گوید

    بانگ بلبل همی کند دراج

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 10 از 23 نخستنخست ... 6789101112131420 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/