صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 61

موضوع: سعدی ( مواعظ _ غزلیات )

  1. #21
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۲۱

    نادر از عالم توحید کسی برخیزد
    کز سر هر دو جهان در نفسی برخیزد
    آستین کشتهٔ غیرت شود اندر ره عشق
    کز پی هر شکری چون مگسی برخیزد
    به حوادث متفرق نشوند اهل بهشت
    طفل باشد که به بانگ جرسی برخیزد
    سنگ‌وش در ره سیلاب کجا دارد پای
    هر که زین راه به بادی چو خسی برخیزد
    گرچه دوری به روش کوش که در راه خدای
    سابقی گردد اگر بازپسی برخیزد
    سعدیا دامن اقبال گرفتن کاریست
    که نه از پنجهٔ هر بوالهوسی برخیزد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. #22
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۲۲

    ذوق شراب انست، وقتی اگر بباشد
    هر روز بامدادت، ذوقی دگر بباشد
    بیخ مداومت را، روزی شجر بروید
    شاخ مواظبت را، وقتی ثمر بباشد
    استاد کیمیا را، بسیار سیم باید
    در خاک تیره کردن، تا آنکه زر بباشد
    بسیار صبر باید، تا آن طبیب دل را
    در کوی دردمندان، روزی گذر بباشد
    عالم که عارفان را، گوید نظر بدوزید
    گر یار ما ببیند، صاحبنظر بباشد
    زیرا که پادشاهی، چون بقعه‌ای بگیرد
    بنیاد حکم اول، زیر و زبر بباشد
    دیوانه را که گویی، هشیار باش و عاقل
    بیمست کز نصیحت، دیوانه‌تر بباشد
    بانگ سحر برآمد، درویش را خبر شد
    رطلی گرانش در ده، تا بیخبر بباشد
    ساقی بیار جامی، مطرب بگوی چیزی
    لب بر دهان نی نه، تا نی‌شکر بباشد
    امروز قول سعدی، شیرین نمی‌نماید
    چون داستان شیرین، فردا سمر بباشد
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  3. #23
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۲۳

    نه هر چه جانورند آدمیتی دارند
    بس آدمی که درین ملک نقش دیوارند
    سیاه سیم زراندوده چون به بوته برند
    خلاف آن به در آید که خلق پندارند
    کسان به چشم تو بی‌قیمتند و کوچک قدر
    که پیش اهل بصیرت بزرگ مقدارند
    برادران لحد را زبان گفتن نیست
    تو گوش باش که با اهل دل به گفتارند
    که زینهار به کشی و ناز بر سر خاک
    مرو که همچو تو در زیر خاک بسیارند
    به خواب و لذت و شهوت گذاشتند حیات
    کنون که زیر زمین خفته‌اند بیدارند
    که التفات کند عذر کاین زمان گویند
    کجا به خوشه رسد تخم کاین زمان کارند
    هزار جان گرامی فدای اهل نظر
    که مال منصب دنیا به هیچ نشمارند
    کرا نمی‌کند این پنجروزه دولت و ملک
    که بگذرند و به ابنای دهر بگذارند
    طمع مدار ز دنیا سر هوا و هوس
    که پر شود مگرش خاک بر سر انبارند
    دعای بد نکنم بر بدان که مسکینان
    به دست خوی بد خویشتن گرفتارند
    به جان زنده‌دلان سعدیا که ملک وجود
    نیرزد آن که وجودی ز خود بیازارند
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #24
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۲۵

    اگر خدای نباشد ز بنده‌ای خشنود
    شفاعت همه پیغمبران ندارد سود
    قضای کن فیکونست حکم بار خدای
    بدین سخن سخنی در نمی‌توان افزود
    نه زنگ عاریتی بود بر دل فرعون
    که صیقل ید بیضا سیاهیش نزدود
    بخواند و راه ندادش کجا رود بدبخت؟
    ببست دیدهٔ مسکین و دیدنش فرمود
    نصیب دوزخ اگر طلق بر خود انداید
    چنان درو جهد آتش که چوب نفط اندود
    قلم به طالع میمون و بخت بد رفتست
    اگر تو خشمگنی ای پسر و گر خشنود
    گنه نبود و عبادت نبود و بر سر خلق
    نبشته بود که ناجیست و آن مأخوذ
    مقدرست که از هر کسی چه فعل آید
    درخت مقل نه خرما دهد نه شفتالود
    به سعی ماشطه اصلاح زشت نتوان کرد
    چنانکه شاهدی از روی خوب نتوان سود
    سیاه زنگی هرگز شود سپید به آب؟
    سپید رومی هرگز شود سیاه به دود؟
    سعادتی که نباشد طمع مکن سعدی
    که چون نکاشته باشند مشکلست درود
    قلم به آمدنی رفت اگر رضا به قضا
    دهی وگر ندهی بودنی بخواهد بود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  5. #25
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۲۶

    شرف نفس به جودست و کرامت به سجود
    هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود
    ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش
    که محالست در این مرحله امکان خلود
    وی که در شدت فقری و پریشانی حال
    صبر کن کاین دو سه روزی به سرآید معدود
    خاک راهی که برو می‌گذری ساکن باش
    که عیونست و جفونست و خدودست و قدود
    این همان چشمهٔ خورشید جهان افروزست
    که همی تافت بر آرامگه عاد و ثمود
    خاک مصر طرب انگیز نبینی که همان
    خاک مصرست ولی بر سر فرعون و جنود
    دنیی آن قدر ندارد که بدو رشک برند
    ای برادر که نه محسود بماند نه حسود
    قیمت خود به مناهی و ملاهی مشکن
    گرت ایمان درستست به روز موعود
    دست حاجت که بری پیش خداوندی بر
    که کریمست و رحیمست و غفورست و ودود
    از ثری تا به ثریا به عبودیت او
    همه در ذکر و مناجات و قیامند و قعود
    کرمش نامتناهی، نعمش بی‌پایان
    هیچ خواهنده ازین در نرود بی‌مقصود
    پند سعدی که کلید در گنج سعد است
    نتواند که به جای آورد الا مسعود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  6. #26
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۲۷

    بسیار سالها به سر خاک ما رود
    کاین آب چشمه آید و باد صبا رود
    این پنجروزه مهلت ایام، آدمی
    بر خاک دیگران به تکبر چرا رود؟
    ای دوست بر جنازهٔ دشمن چو بگذری
    شادی مکن که با تو همین ماجرا رود
    دامن کشان که می‌رود امروز بر زمین
    فردا غبار کالبدش در هوا رود
    خاکت در استخوان رود ای نفس شوخ چشم
    مانند سرمه‌دان که درو توتیا رود
    دنیا حریف سفله و معشوق بیوفاست
    چون می‌رود هر آینه بگذار تا رود
    اینست حال تن که تو بینی به زیر خاک
    تا جان نازنین که برآید کجا رود
    بر سایبان حسن عمل اعتماد نیست
    سعدی مگر به سایهٔ لطف خدا رود
    یارب مگیر بندهٔ مسکین و دست گیر
    کز تو کرم برآید و بر ما خطا رود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  7. #27
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۲۸

    وقت آنست که ضعف آید و نیرو برود
    قدرت از منطق شیرین سخنگو برود
    ناگهی باد خزان آید و این رونق و آب
    که تو می‌بینی ازین گلبن خوشبو برود
    پایم از قوت رفتار فرو خواهد ماند
    خنک آن کس که حذر گیرد و نیکو برود
    تا به روزی که به جوی شده بازآید آب
    یعلم‌الله که اگر گریه گریه کنم جو برود
    من و فردوس بدین نقد بضاعت که مراست؟
    اهرمن را که گذارد که به مینو برود؟
    سعیم اینست که در آتش اندیشه چو عود
    خویشتن سوخته‌ام تا به جهان بو برود
    همه سرمایهٔ سعدی سخن شیرین بود
    وین ازو ماند که چه با او برود
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  8. #28
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۳۰

    هر کسی در حرم عشق تو محرم نشود
    هر براهیم به درگاه تو ادهم نشود
    با یزیدی و جنیدش بیاید تجرید
    ترک و تجرید مشایخ به تو معلم نشود؟
    آنچه در سر ضمایر بودش شیخ کبیر
    هر کسی در سر اسرار مفهم نشود
    تا ز دنیا نکند ترک سلاطین جهان
    سالک راه و گزین همه عالم نشود
    ترک دنیا نکنی نعمت عقبی طلبی؟
    این دو عالم به تو یک‌جای مسلم نشود
    گر خردمندی از اوباش جفایی بیند
    شادمان گردد و دیگر به سر غم نشود
    سنگ بدگوهر اگر کاسهٔ زرین شکند
    قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
    سعدیا گر به تو در دست به درمان برسی
    هر که دردی نکشد لایق مرهم نشود؟
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  9. #29
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۳۲

    تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار
    راستی باید به بازی صرف کردم روزگار
    هیچ دست آویزم آن ساعت که ساعت در رسد
    نیست الا آنکه بخشایش کند پروردگار
    بس ملامتها که خواهد برد جان نازنین
    روز عرض از دست جور نفس ناپرهیزگار
    گاه می‌گویم چه بودی گر نبودی روز حشر
    تا نگشتندی بدان در روی نیکان شرمسار
    باز می‌گویم نشاید راه نومیدی گرفت
    پیش انعامش چه باشد عفو چون من صد هزار
    سعی تا من می‌برم هرگز نباشد سودمند
    توبه تا من می‌کنم هرگز نباشد برقرار
    چشم تدبیرم نمی‌بیند به تاریکی جهل
    جرم بخشایا به توفیقم چراغی پیش دار
    من که از شرم گنه سر برنمی‌آرم ز پیش
    سر به علیین برآرم گر تو گویی سر برآر
    گر چه بی‌فرمانی از حد رفت و تقصیر از حساب
    هر چه هستم همچنان هستم به عفو امیدوار
    یارب از سعدی چه کار آید پسند حضرتت
    یا توانایی بده یا ناتوانی در گذار
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  10. #30
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۳۱

    از صومعه رختم به خرابات برآرید
    گرد از من و سجادهٔ طامات برآرید
    تا خلوتیان سحر از خواب درآیند
    مستان صبوحی به مناجات برآرید
    آنان که ریاضت کش و سجاده نشینند
    گو همچو ملک سر به سماوات برآرید
    در باغ امل شاخ عبادت بنشانید
    وز بحر عمل در مکافات برآرید
    رو ملک دو عالم به می یکشبه بفروش
    گو زهد چهل ساله به هیهات برآرید
    تا گرد ریا گم شود از دامن سعدی
    رختش همه در آب خرابات برآرید
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/