صفحه 2 از 7 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 61

موضوع: سعدی ( مواعظ _ غزلیات )

  1. #11
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۱۱

    آن را که جای نیست همه شهر جای اوست
    درویش هر کجا که شب آید سرای اوست
    بی‌خانمان که هیچ ندارد بجز خدای
    او را گدا مگوی که سلطان گدای اوست
    مرد خدا به مشرق و مغرب غریب نیست
    چندانکه می‌رود همه ملک خدای اوست
    آن کز توانگری و بزرگی و خواجگی
    بیگانه شد به هر که رسد آشنای اوست
    کوتاه دیدگان همه راحت، طلب کنند
    عارف بلا، که راحت او در بلای اوست
    عاشق که بر مشاهدهٔ دوست دست یافت
    در هر چه بعد از آن نگرد اژدهای اوست
    بگذار هر چه داری و بگذر که هیچ نیست
    این پنج روزه عمر که مرگ از قفای اوست
    هر آدمی که کشتهٔ شمشیر عشق شد
    گو غم مخور که ملک ابد خونبهای اوست
    از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
    سعدی رضای خود مطلب چون رضای اوست
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  2. #12
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۱۲

    آن به که چون منی نرسد در وصال دوست
    تا ضعف خویش حمل کند بر کمال دوست
    رشک آیدم ز مردمک دیده بارها
    کاین شوخ دیده چند ببیند جمال دوست
    پروانه کیست تا متعلق شود به شمع
    باری بسوزدش سبحات جلال دوست
    ای دوست روزهای تنعم به روزه باش
    باشد که در فتد شب قدر وصال دوست
    دور از هوای نفس، که ممکن نمی‌شود
    در تنگنای صحبت دشمن، مجال دوست
    گر دوست جان و سر طلبد ایستاده‌ایم
    یاران بدین قدر بکنند احتمال دوست
    خرم تنی که جان بدهد در وفای یار
    اقبال در سری که شود پایمال دوست
    ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست
    در پیش دشمنان نتوان گفت حال دوست
    بسیار سعدی از همه عالم بدوخت چشم
    تا می‌نمایدش همه عالم خیال دوست




    --------------
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  3. #13
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۱۳

    به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
    عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
    به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
    تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست
    نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل
    آنچه در سر سویدای بنی‌آدم ازوست
    به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
    به ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست
    زخم خونینم اگر به نشود به باشد
    خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم ازوست
    غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
    ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست
    پادشاهی و گدایی بر ما یکسانست
    که برین در همه را پشت عبادت خم ازوست
    سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر
    دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  4. #14
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۱۴

    از جان برون نیامده جانانت آرزوست
    زنار نابریده و ایمانت آرزوست
    بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند
    موری نه‌ای و ملک سلیمانت آرزوست
    موری نه‌ای و خدمت موری نکرده‌ای
    وآنگاه صف صفهٔ مردانت آرزوست
    فرعون‌وار لاف اناالحق همی زنی
    وآنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست
    چون کودکان که دامن خود اسب کرده‌اند
    دامن سوار کرده و میدانت آرزوست
    انصاف راه خود ز سر صدق داد نه
    بر درد نارسیده و درمانت آرزوست
    بر خوان عنکبوت که بریان مگس بود
    شهپر جبرئیل، مگس‌رانت آرزوست
    هر روز از برای سگ نفس بوسعید
    یک کاسه شوربا و دو تا نانت آرزوست
    سعدی درین جهان که تویی ذره‌وار باش
    گر دل به نزد حضرت سلطانت آرزوست
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  5. #15
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۱۵

    هر که هر با مداد پیش کسیست
    هر شبانگاه در سرش هوسیست
    دل منه بر وفای صحبت او
    کانچنان را حریف چون تو بسیست
    مهربانی و دوستی ورزد
    تا تو را مکنتی و دسترسیست
    گوید اندر جهان تویی امروز
    گر مرا مونسی و همنفسیست
    باز با دیگری همین گوید
    کاین جهان بی‌تو بر دلم قفسیست
    همچو زنبور در به در پویان
    هر کجا طعمه‌ای بود مگسیست
    همه دعوی و فارغ از معنی
    راست‌گویی میان تهی جرسیست
    پیش آن ذم این کند که خریست
    نزد این عیب آن کند که خسیست
    هر کجا بینی این چنین کس را
    التفاتش مکن که هیچ کسیست
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  6. #16
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۱۶

    خوشتر از دوران عشق ایام نیست
    بامداد عاشقان را شام نیست
    مطربان رفتند و صوفی در سماع
    عشق را آغاز هست انجام نیست
    کام هر جوینده‌ای را آخریست
    عارفان را منتهای کام نیست
    از هزاران در یکی گیرد سماع
    زانکه هر کس محرم پیغام نیست
    آشنایان ره بدین معنی برند
    در سرای خاص، بار عام نیست
    تا نسوزد برنیاید بوی عود
    پخته داند کاین سخن با خام نیست
    هر کسی را نام معشوقی که هست
    می‌برد، معشوق ما را نام نیست
    سرو را با جمله زیبایی که هست
    پیش اندام تو هیچ اندام نیست
    مستی از من پرس و شور عاشقی
    و آن کجا داند که درد آشام نیست
    باد صبح و خاک شیراز آتشیست
    هر که را در وی گرفت آرام نیست
    خواب بی‌هنگامت از ره می‌برد
    ورنه بانگ صبح بی هنگام نیست
    سعدیا چون بت شکستی خود مباش
    خود پرستی کمتر از اصنام نیست
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  7. #17
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۱۷

    چون عیش گدایان به جهان سلطنتی نیست
    مجموعتر از ملک رضا مملکتی نیست
    گر منزلتی هست کسی را مگر آنست
    کاندر نظر هیچکسش منزلتی نیست
    هرکس صفتی دارد و رنگی و نشانی
    تو ترک صفت کن که ازین به صفتی نیست
    پوشیده کسی بینی فردای قیامت
    کامروز برهنست و برو عاریتی نیست
    آنکس که درو معرفتی هست کدامست؟
    آنست که با هیچکسش معرفتی نیست
    سنگی و گیاهی که در آن خاصیتی هست
    از آدمیی به که درو منفعتی نیست
    درویش تو در مصلحت خویش ندانی
    خوش باش اگرت نیست که بی‌مصلحتی نیست
    آن دوست نباشد که شکایت کند از دوست
    بر خون که دلارام بریزد دیتی نیست
    راه ادب اینست که سعدی به تو آموخت
    گر گوش بداری به ازین تربیتی نیست
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  8. #18
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۱۸

    تن آدمی شریفست به جان آدمیت
    نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
    اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی
    چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
    خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت
    حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
    به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
    که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
    مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
    که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
    اگر این درنده‌خویی ز طبیعتت بمیرد
    همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
    رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
    بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت
    طیران مرغ دیدی تو ز پای‌بند شهوت
    به در آی تا ببینی طیران آدمیت
    نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
    هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  9. #19
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۱۹

    صبحدمی که برکنم، دیده به روشناییت
    بر در آسمان زنم، حلقهٔ آشناییت
    سر به سریر سلطنت، بنده فرو نیاورد
    گر به توانگری رسد، نوبتی از گداییت
    پرده اگر برافکنی، وه که چه فتنه‌ها رود
    چون پس پرده می‌رود اینهمه دلرباییت
    گوشهٔ چشم مرحمت بر صف عاشقان فکن
    تا شب رهروان شود، روز به روشناییت
    خلق جزای بد عمل، بر در کبریای تو
    عرضه همی دهند و ما، قصهٔ بی‌نواییت
    سر ننهند بندگان، بر خط پادشاه اگر
    سر ننهد به بندگی، بر خط پادشاییت
    وقتی اگر برانیم، بندهٔ دوزخم بکن
    کاتش آن فرو کشد، گریه‌ام از جداییت
    راه تو نیست سعدیا، کمزنی و مجردی
    تا به خیال در بود، پیری و پارساییت




    ----
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


  10. #20
    عضو سایت
    گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست!
    تاریخ عضویت
    Jun 2011
    محل سکونت
    یک خانه
    نوشته ها
    25,040
    تشکر تشکر کرده 
    3,527
    تشکر تشکر شده 
    5,275
    تشکر شده در
    3,184 پست
    حالت من : Akhmoo
    قدرت امتیاز دهی
    4452
    Array

    پیش فرض

    غزل ۲۰

    دنیی آن قدر ندارد که برو رشک برند
    یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند
    نظر آنان که نکردند درین مشتی خاک
    الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند
    عارفان هر چه ثباتی و بقایی نکند
    گر همه ملک جهانست به هیچش نخرند
    تا تطاول نپسندی و تکبر نکنی
    که خدا را چو تو در ملک بسی جانورند
    این سراییست که البته خلل خواهد کرد
    خنک آن قوم که در بند سرای دگرند
    دوستی با که شنیدی که به سر برد جهان
    حق عیانست ولی طایفه‌ای بی‌بصرند
    ای که بر پشت زمینی همه وقت آن تو نیست
    دیگران در شکم مادر و پشت پدرند
    گوسفندی برد این گرگ معود هر روز
    گوسفندان دگر خیره درو می‌نگرند
    آنکه پای از سر نخوت ننهادی بر خاک
    عاقبت خاک شد و خلق به دو می‌گذرند
    کاشکی قیمت انفاس بدانندی خلق
    تا دمی چند که ماندست غنیمت شمرند
    گل بیخار میسر نشود در بستان
    گل بیخار جهان مردم نیکو سیرند
    سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
    مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
    [دل خوش از آنیم که حج میرویم؟ ..]
    غافل از آنیم که کج میرویم



    [SIGPIC][/SIGPIC]


صفحه 2 از 7 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/