از دوريت غمگينم





دلم براي تو تنگ است و در نبود تو، حضور من امنيتي براي خود از

شور احساس نميبيند!

آه... که دلم بهانه اولين ديدار را ميکند، اولين نگاه و اولين کلام؛

آري، اگر بخواهم شرح کننده وجودت باشم، آنقدر از دوريت غمگينم

و آنقدر منتظر وجود ورودت هستم که زمانه از آه سوزان من سودائي

ميکند

صداي جانسوزم را بشنو! که از ته قلب صدايت ميکند و از صميم دل

دوستت دارد

بيا و ببين چقدر عاشقم و چقدر خواهان تو!

چون ميدانم آنچه ميماند "عشق" است و آنچه ميگذرد "عمر"!

پس بيا و ببين که چقدر عاشقم حتي اگر با شلاق جدائي تنبيهم کني

چون ميدانم بي تو برايم امنيت نيست!!!

اي آرام بخش وجودم! بيا و باورکن چشمانم فقط تورا ميبيند و دلم فقط

بهانه تورا ميگيرد و من عاشق فقط دلم به نگاه تو خوش است؛

...حتي اگر مستانه ترين چشمها را مقابل ديدگانم خمار کنند من فقط

ناز چشمان تورا ميخواهم

با تمام وجودم نام تورا ميبرم و با تمام احساسم برايت مينويسم که ...

.... دوستت دارم