نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 49

موضوع: شاهنامه ی فردوسی

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #3
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    کیومرث


    سخن گوی دهقان چه گوید نخست
    که نامی بزرگی به گیتی که جست
    که بود آنکه دیهیم بر سر نهاد
    ندارد کس آن روزگاران به یاد
    مگر کز پدر یاد دارد پسر
    بگوید ترا یک به یک در به در
    که نام بزرگی که آورد پیش
    کرا بود از آن برتران پایه بیش
    پژوهنده​ی نامه​ی باستان
    که از پهلوانان زند داستان
    چنین گفت کآیین تخت و کلاه
    کیومرث آورد و او بود شاه
    چو آمد به برج حمل آفتاب
    جهان گشت با فر و آیین و آب
    بتابید ازآن سان ز برج بره
    که گیتی جوان گشت ازآن یکسره
    کیومرث شد بر جهان کدخدای
    نخستین به کوه اندرون ساخت جای
    سر بخت و تختش برآمد به کوه
    پلنگینه پوشید خود با گروه
    ازو اندر آمد همی پرورش
    که پوشیدنی نو بد و نو خورش
    به گیتی درون سال سی شاه بود
    به خوبی چو خورشید بر گاه بود
    همی تافت زو فر شاهنشهی
    چو ماه دو هفته ز سرو سهی
    دد و دام و هر جانور کش بدید
    ز گیتی به نزدیک او آرمید
    دوتا می​شدندی بر تخت او
    از آن بر شده فره و بخت او
    به رسم نماز آمدندیش پیش
    وزو برگرفتند آیین خویش
    پسر بد مراورا یکی خوبروی
    هنرمند و همچون پدر نامجوی
    سیامک بدش نام و فرخنده بود
    کیومرث را دل بدو زنده بود
    به جانش بر از مهر گریان بدی
    ز بیم جداییش بریان بدی
    برآمد برین کار یک روزگار
    فروزنده شد دولت شهریار
    به گیتی نبودش کسی دشمنا
    مگر بدکنش ریمن آهرمنا
    به رشک اندر آهرمن بدسگال
    همی رای زد تا ببالید بال
    یکی بچه بودش چو گرگ سترگ
    دلاور شده با سپاه بزرگ
    جهان شد برآن دیوبچه سیاه
    ز بخت سیامک وزآن پایگاه
    سپه کرد و نزدیک او راه جست
    همی تخت و دیهیم کی شاه جست
    همی گفت با هر کسی رای خویش
    جهان کرد یکسر پرآوای خویش
    کیومرث زین خودکی آگاه بود
    که تخت مهی را جز او شاه بود
    یکایک بیامد خجسته سروش
    بسان پری پلنگینه پوش
    بگفتش ورا زین سخن دربه​در
    که دشمن چه سازد همی با پدر
    سخن چون به گوش سیامک رسید
    ز کردار بدخواه دیو پلید

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. 2 کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/