حکايت سي و چهارم
يکي از پسران هارونالرشيد پيش پدر آمد خشم آلود که فلان سرهنگزاده مرا دشنام مادر داد. هارون ارکان دولت را گفت: جزاي چنين کس چه باشد. يکي اشاره به کشتن کرد و ديگري به زبان بريدن و ديگري به مصادره و نفي. هارون گفت: اي پسر کرم آن است که عفو کني و اگر نتواني تو نيزش دشنام مادر ده، نه چندانکه انتقام از حد درگذرد آنگاه ظلم از طرف ما و دعوي از قبل خصم.
نه مرد است آن به نزديك خردمند
كه با پيل دمان پيكار جويد
بلى مرد آنكس است از روى تحقيق
كه چون خشم آيدش باطل نگويد
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)