حکايت دهم
يكى از علما خورنده بسيار داشت و کفاف اندک. يکي را از بزرگان که درو معتقد بود بگفت. روي از توقع او درهم کشيد و تعرض سوال از اهل ادب در نظرش قبيح آمد



ز بخت روي ترش كرده پيش يار عزيز
مرو كه عيش بر او نيز تلخ گردانى

به حاجتى كه روى تازه روى و خندان رو
فرو نبندد كار گشاده پيشانى

آورده‌اند که اندکي در وظيفه او زيادت کرد و بسياري از ارادت کم. دانشمند چون پس از چند روز مودت معهود برقرار نديد گفت:
بئس المطاعم حين الذل يکسبها
القدر منتصب و القدر مخفوض



نانم افزود آبرويم كاست
بينوايى به از مذلت خواست