1. ^ بی پروا و بی ملاحظه
  2. ^ سرزنش کردن
  3. ^ خداوند ایشان را نیکو بپرورد.
  4. ^ دبستان ـ مکتب
  5. ^ صورت
  6. ^ نوعی بازیست.
  7. ^ کنار
  8. ^ گناهان
  9. ^ ولخرجی
  10. ^ آواز ـ گفتار
  11. ^ آینده
  12. ^ برسان وبگو آنچه بر تو لازم است چون نپذیرند بر تو باکی نیست.
  13. ^ خود سر و نصیحت نشنو
  14. ^ سخندانی
  15. ^ درشتی و عتاب
  16. ^ پوست دباغی شده و موج دار و رنگین.
  17. ^ آنچه در شکم باشد از روده و غیر آن.
  18. ^ نیکبخت
  19. ^ حلق
  20. ^ کتاب و نوشته‌ها
  21. ^ نام سرخی است که از گوگرد و جیوه ساخته میشود و در نقاشی و تذهیب استفاده میشود.
  22. ^ جمع حاج
  23. ^ همکجاوه ـ همسر
  24. ^ عجبا و شگفتا
  25. ^ دندان فیل
  26. ^ نام مهره وزیر شطرنج
  27. ^ طبیب چارپایان
  28. ^ بزرگان و پیشوایان دین
  29. ^ مبادا
  30. ^ شیر درنده
  31. ^ نام غلام
  32. ^ غضب
  33. ^ رسوائی
  34. ^ روز قیامت
  35. ^ تیر انداز
  36. ^ چه نگاه میکنی
  37. ^ پاره کننده زره
  38. ^ گردن
  39. ^ آنچه با خطّ درشت بر مساجد نویسند.
  40. ^ سنگ مرمر
  41. ^ کاشی
  42. ^ دشمنترین دشمنان تو نفس تست که میان دو پهلوی تو قرار گرفته.
  43. ^ حمل کننده
  44. ^ مستمندان
  45. ^ همسایگان
  46. ^ بنده آزاد کردن
  47. ^ زکوة داده شده
  48. ^ آدم گرسنه
  49. ^ گفتن تکبیرة الاحرام
  50. ^ غذای شب
  51. ^ ذکرها
  52. ^ به خدا پناه میبرم ازفقری که شخص را برو میاندازد و همسایگی کسی که وی را دوست ندارم.
  53. ^ فقر سیاه روئی دو جهان است.
  54. ^ پیغمبر
  55. ^ نیکان
  56. ^ وظیفه و مستمرّی
  57. ^ حرکت
  58. ^ نزدیک است فقر که کفر باشد.
  59. ^ دست بخشنده
  60. ^ دست عطا گیرنده
  61. ^ قرآن
  62. ^ ایشان را روزی معیّن است.
  63. ^ نفرت کننده از مردم
  64. ^ شیفته
  65. ^ گاوی که تولید کننده عنبر است.
  66. ^ مأمورین درشت وسخت
  67. ^ مچ و بند دست
  68. ^ قاپ پا
  69. ^ جوان
  70. ^ ترک دنیا و کنارهگیری از مردم در اسلام نیست.
  71. ^ غارت
  72. ^ آن که در پیش وی هر چه خرمای تازه دلش بخواهد مست این کار وی را بی نیاز میکند از اینکه سنگ به خوشه‌ها بیندازد.
  73. ^ تنگدستی
  74. ^ پیاده شطرنج
  75. ^ وزیر شطرنج
  76. ^ عموی حضرت ابراهیم
  77. ^ اگر از کار خود باز نایستی ترا سنگسار کنم.
  78. ^ ظاهر و هیأت
  79. ^ گزیدن
  80. ^ دلتنگ
  81. ^ وآنکه بر خدا توکّل کند خدا وی را کفایت کننده است.
  82. ^ فراموش کار
  83. ^ بازی‌ها و کارهای مشغول کننده
  84. ^ مرغابی
  85. ^ زمانی که در کجاوه‌ها بر شتران ماده سوارند هیچ توجّهی ندارند به کسی که در توده‌های ریگ فرو رفته است.
  86. ^ مهارها
  87. ^ سرحدها
  88. ^ آنچه گذشت.
  89. ^ مجاورت