- ^ بی پروا و بی ملاحظه
- ^ سرزنش کردن
- ^ خداوند ایشان را نیکو بپرورد.
- ^ دبستان ـ مکتب
- ^ صورت
- ^ نوعی بازیست.
- ^ کنار
- ^ گناهان
- ^ ولخرجی
- ^ آواز ـ گفتار
- ^ آینده
- ^ برسان وبگو آنچه بر تو لازم است چون نپذیرند بر تو باکی نیست.
- ^ خود سر و نصیحت نشنو
- ^ سخندانی
- ^ درشتی و عتاب
- ^ پوست دباغی شده و موج دار و رنگین.
- ^ آنچه در شکم باشد از روده و غیر آن.
- ^ نیکبخت
- ^ حلق
- ^ کتاب و نوشتهها
- ^ نام سرخی است که از گوگرد و جیوه ساخته میشود و در نقاشی و تذهیب استفاده میشود.
- ^ جمع حاج
- ^ همکجاوه ـ همسر
- ^ عجبا و شگفتا
- ^ دندان فیل
- ^ نام مهره وزیر شطرنج
- ^ طبیب چارپایان
- ^ بزرگان و پیشوایان دین
- ^ مبادا
- ^ شیر درنده
- ^ نام غلام
- ^ غضب
- ^ رسوائی
- ^ روز قیامت
- ^ تیر انداز
- ^ چه نگاه میکنی
- ^ پاره کننده زره
- ^ گردن
- ^ آنچه با خطّ درشت بر مساجد نویسند.
- ^ سنگ مرمر
- ^ کاشی
- ^ دشمنترین دشمنان تو نفس تست که میان دو پهلوی تو قرار گرفته.
- ^ حمل کننده
- ^ مستمندان
- ^ همسایگان
- ^ بنده آزاد کردن
- ^ زکوة داده شده
- ^ آدم گرسنه
- ^ گفتن تکبیرة الاحرام
- ^ غذای شب
- ^ ذکرها
- ^ به خدا پناه میبرم ازفقری که شخص را برو میاندازد و همسایگی کسی که وی را دوست ندارم.
- ^ فقر سیاه روئی دو جهان است.
- ^ پیغمبر
- ^ نیکان
- ^ وظیفه و مستمرّی
- ^ حرکت
- ^ نزدیک است فقر که کفر باشد.
- ^ دست بخشنده
- ^ دست عطا گیرنده
- ^ قرآن
- ^ ایشان را روزی معیّن است.
- ^ نفرت کننده از مردم
- ^ شیفته
- ^ گاوی که تولید کننده عنبر است.
- ^ مأمورین درشت وسخت
- ^ مچ و بند دست
- ^ قاپ پا
- ^ جوان
- ^ ترک دنیا و کنارهگیری از مردم در اسلام نیست.
- ^ غارت
- ^ آن که در پیش وی هر چه خرمای تازه دلش بخواهد مست این کار وی را بی نیاز میکند از اینکه سنگ به خوشهها بیندازد.
- ^ تنگدستی
- ^ پیاده شطرنج
- ^ وزیر شطرنج
- ^ عموی حضرت ابراهیم
- ^ اگر از کار خود باز نایستی ترا سنگسار کنم.
- ^ ظاهر و هیأت
- ^ گزیدن
- ^ دلتنگ
- ^ وآنکه بر خدا توکّل کند خدا وی را کفایت کننده است.
- ^ فراموش کار
- ^ بازیها و کارهای مشغول کننده
- ^ مرغابی
- ^ زمانی که در کجاوهها بر شتران ماده سوارند هیچ توجّهی ندارند به کسی که در تودههای ریگ فرو رفته است.
- ^ مهارها
- ^ سرحدها
- ^ آنچه گذشت.
- ^ مجاورت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)