5-1- در سپيده دم تاريخ (مثلاً 1500 پ.م.) يونانيان همچون مردمي نيمه بياباننشين آريايي جلوهگر ميشوند كه خردخرد به سوي چراگاههاي جنوب به بالكان روانند و با تمدن كهن اژه كه كنوسوس جلوهگاه آن بود برخورد ميكنند و با آن ميجنگند و در ميآميزند.
در شعرهاي هومر ، اين قبيلههاي يوناني به يك زبان مشترك سخن ميگويند و يك سنت مشترك كه در شعرهاي حماسي آمده است ايشان را يك پارچه نگاه ميدارد. در عين اينكه يگانگي آنان چندان استوار نيست، همه قبيلههاي مختلف خويش را به نام هلنس (Hellenes) ميخوانند. شايد در گروههاي متعدد به يونان آمده باشند. مثلاً ايونيان و اِ اوليان و دوريان (Ionians, Eolians, Dorians) لهجههاي بسيار فراوان داشتند. ايونيان گويا پيش از ديگران آمده و با مردم متمدني كه بر آنان چيره گشته بودند سخت درآميختند. مردم شهرهايي مانند آتن و ملطيه شايد از نظر نژادي كمتر ريشهي نزديك داشته باشند تا مديترانهاي. دوريان گويا بازپسين و نيرومندترين و كم تمدنترين اين نو رسيدگان باشند. اين قبيلههاي هلني تمدن اژهاي را كه پيش از آمدن ايشان در سرزمينهاي شمال شرقي مديترانه گسترش يافته بود درهم شكسته و برانداختند و بر فراز خاكستر آن تمدني از خويشتن بنياد افكندند. ايشان به دريانوردي پرداختند و از راه دريا و جزيرهها به آسياي صغير راه جستند و از تنگههاي داردانل و بسفور گذشته و در كرانههاي شمال درياي سياه جاي گرفتند. همچنين از سوي مغرب به جنوب ايتاليا راه جستند كه سرانجام Magna- Craecia يا يونان بزرگ نام گرفت و نيز در كرانههاي شمال مديترانه پراكنده شدند. شهر مارسي را در جايگاه يك آبادي فينيقي بر پا داشتند در سيسيل به هم چشمي فينيقيان در 735 پ .م. ساكن شدند.
بعد از هلنيها
5-2- به دنبال يونانيان اصلي قبيلههاي خويشاوند آنان مانند مقدونيان و تراكيان آمدند و در سوي چپ تراكيان فريگيان از بسفور گذشتند و به آسياي صغير راه يافتند. همهي اين گستردگي يونانيان پيش از آغاز تاريخ و خط و كتابت روي داد. در سدهي هفتم پ.م. (يعني به هنگام اسارت يهود در بابل) آثار جهان كهن پيش از تمدن يوناني در اروپا برافتاد و ناپديد شد. صيدا و كنوسوس ديگر اهميت خود را از دست داده و از ميسن و تروا تنها افسانهاي مانده و شهرهاي بزرگ جهان نوبنياد يونان همانا آتن و اسپارت (پايتخت لاكدمون) و كرنت و طب و ملطيه اند. اين جهاني كه پدران ما آن را « يونان كهن » ناميدند برفراز ويرانههاي فراموش شدهي آباديهايي برپا شد كه در هنر و تمدن دست كمي از تمدن يونان كهن نداشتند و امروزه تازه بر اثر كوشش كاوشگران از آن آگاهي مييابيم.
جلوههاي يونان كهن
5-3- جلوههاي يونان كهن كه از آن سخن خواهيم گفت هنوز در خيال و در سازمانهاي اجتماعي آدميان زنده مانده است. زيرا كه زبان آن زمان آريايي دلنشين و زيبا و بسيار رسا بود كه با زبانهاي ما بسيار همانند است و از آن رو كه الفباي مديترانهاي را گرفته و با افزودن حروف با صدا تكميل كردند هنر خواندن و نوشتن را آسان ساختند و بسياري توانستند آن را فراگيرند و سرمايهاي براي اعصار بعد بر جاي گذاشتند.
جلوههاي تمدن هلني چيست؟
5-4- اينك اين تمدن يوناني كه در جنوب ايتاليا و يونان و آسياي صغير در سدهي هفتم پ.م. رو به پيشرفت گذاشت تمدني است كه از بسياري جهات مهم از دو تمدن درهي نيل و دو رود بينالنهرين فرق داشت. اين تمدنها در قرون بسيار پيشرفت كرد و آهسته و كند برفراز زندگي وابسته به پرستشگاه و كشاورزي بدوي و كاهن شاهان و خداشاهان كشور شهرهاي نخستين به امپراطوري مبدل شد. اما يونانيان گلهدار وحشي و مهاجم به سوي جنوب به جهاني روي آوردند كه تمدن آن در آن هنگام، كهن گشته بود. كشتيراني و كشاورزي و شهرهاي بارودار و خط پيدا آمده بود. يونانيان تمدني از آن خويشتن پديد نياوردند. تمدني را تباه ساختند و از ويرانههاي آن تمدني ديگر سر هم كردند.
يونان بدون كاهن - پادشاه
5-5- بايد بيفزاييم كه در تاريخ يونان اثري از تنها تفاوت واقعي ميان «اليگارشي» و دموكراسي يوناني آن بود كه در اليگارشي مردم تنگدست و نا مهم حق رأي نداشتند و در دموكراسي همهي شهريان حق رأي داشتند. ارسطو در كتاب سياست، نتايج عملي اين تفاوت را بسيار آشكار بيان ميكند. در اليگارشي ميزان ماليات بر شانهي توانگران سنگيني نميكرد. اما در دموكراسيها ماليات توانگران سنگين بود و به تهيدستان بيشتر كمك خرج ميدادند.
مرحلهي كشور - پرستشگاهي و كاهن - شاهي نيست. يونانيان بلافاصله به سازمان شهري كه در مشرق زمين به گرد پرستشگاه پديدار شد، رسيدند. آنچه بيشتر در ايشان از ظواهر شهري اثر گذاشت ديوارهاي پيرامون آن بود. در اين امر ترديد داريم كه آنان بيدرنگ به زندگي شهري خوكرده باشند. نخست در روستاهاي بيحصار بيرون شهرها كه به دست ايشان ويران شده بود زيستند و آن شهرها همچون سرمشقي در برابر چشم آنان قرار داشت. نخست شهر را جاي امني در هنگام زد و خورد پنداشتند. پرستشگاه را هم براي شهر طبيعي يافتند. آنان اين ميراث را از تمدن گذشته يافتند و هنوز هم انديشهها و سنت سرزمينهاي پر جنگل در فكر ايشان ريشهاي ژرف داشت. نظام پهلواني جامعهي ايلياد اين سرزمين را فرا گرفت و با وضع جديد سازگار شد. هر چه زمان ميگذرد يونانيان به دين و خرافات گرايش بيشتري مييابند. پنداري ايمان و اعتقادات قوم شكست خورده از پايين به ايشان رسوخ ميكند.
ساختمان اجتماعي - يونانيان
5-6- ساختمان اجتماعي آرياييان نخستين بر نظامي دو طبقهاي مبتني بود از اشراف و مردم عادي كه چندان مرز مشخصي ميان آنان نبود و به هنگام جنگها پادشاهي كه تنها رئيس يك خانوادهي اشرافي بود با عنوان: primus inter pares يعني رهبر در ميان همگنان و برابران ، مردم را فرمانروا ميشد. پس از شكست دادن مردم بومي و ساختمان شهرها، دو طبقهي ديگر از كارگران كشاورز و كارگران ماهر و غير ماهر در پايين دو طبقهي برشمرده شده افزوده ميشد. اينان بيشتر بنده بودند. اما در همهي اجتماعات يوناني از اينگونه مردم «پيروزمند» اشرافي و عادي نبودند. بعضي شهرها از «پناهندگان» تشكيل ميشد كه همانا مردم شكست يافته و گريخته در آنها گرد آمده بودند و در آنها ديگر دو طبقهي بومي ياد شده نبودند.
5-7- در بسياري از اجتماعات نخستين، بازماندگان نفوس قديم، طبقهي فرمانبر را تشكيل ميدادند كه بندگان كشور بودند مانند هلوتها در اسپارت. اشراف و مردم عادي ملاك و كشاورزان ارباب شدند. اينان بودند كه كشتيسازي را سرپرستي ميكردند و سفارش ميدادند و دست به كار بازرگاني ميزدند. اما بعضي از شهريان آزادهي تنگدست در پي كارهاي دستي رفتند يا حتي به پاروزني در كشتيها برخاستند. كاهناني كه در يونان بودند يا متولي زيارتگاهها و يا پرستشگاهها بودند يا تشريفات قرباني گذراندن با آنها بود. ارسطو در كتاب سياست، اينان را طبقهاي فرعي از طبقهي رسمي خودشان ميداند. شهريان در جواني به سپاهيگري ميپرداختند و به هنگام رسيدگي و خردمندي فرمانروايي ميكردند و به پيري كاهن ميشدند. طبقهي كاهنان در مقام مقايسه با طبقهي همانند در مصر و بابل كوچك و ناچيز بود. خدايان خاص يونانيان يعني خدايان يونانيان دوران پهلواني چنان كه گفتيم آدمياني بودند سرافرازي يافته و با آنان بيهراس و بيم فراوان رفتار ميشد. فرو دست اين خدايان مردم آزادهي پيروزمند، خدايان ديگري از آن مردم شكست يافته ميخزيدند كه پيرواني از ميان مردم زير دست از ميان بندگان و زنان مييافتند. از خدايان اصلي آرياييان انتظار معجزه و تسلط بر زندگي مردم نميرفت. اما مردم يونان مانند مردم بيشتر كشورهاي شرقي هزارهي اول پ. م. بسيار پابند پيشگويي وفالگيري بودند. پيش گوي پرستشگاه دلفي به ويژه پرآوازه بود. گيلبرت موري گويد «چون پيرترين مردان قبيله از راهنمايي باز ميماند دست به دامن مردگان بركشيده و برجسته ميزدند. همهي پيش گوها بر مزار پهلوانان جاي داشتند، آنان از «تميس» راهي كه بايد در پيش گرفت يا به همان شيوهاي كه امروزه روحانيون ميكنند و ميگويند ارادهي خدا چيست سخن ميگفتند». كاهنان و كاهن بانوان پرستشگاهها در يك طبقه يكي نشده بودند و نيروي طبقهي اجتماعي نداشتند. طبقهي اشراف و طبقهي مردم عادي گاهي با هم يكي ميشدند و حكومت را اداره ميكردند. در بسياري از كشور شهرها شمار بندگان و بيگانگان آزاد از شهريان يعني اشراف و مردم عادي بسيار بيشتر بود. اما حكومت تنها در دست همان دو طبقه بود. حكومت اين دو طبقه چه به بندگان و بيگانگان وقعي ميگذاشت و چه نميگذاشت امور كشور را در دست داشت و حكومت مطلق ميكرد.
5-8- ساختمان اجتماعي يوناني با ساختمان اجتماعي پادشاهيهاي شرقي تفاوت فراوان داشت. اهميت خاص شهريان يوناني، كمابيش نگرنده را به ياد اهميت بنياسرائيل به روزگار اخير كشور يهود مياندازد. اما از لحاظ انبياء و كاهنان يونان با يهود و نيز حكومت عامي يهود هيچ قابل قياس نيست.
تفاوت بزرگ يونانيان و ديگر جوامع
5-9- تفاوت بزرگ ديگر ميان حكومتهاي يوناني با هر يك از اجتماعات بشري همانا جداسري درمانناپذير آنان بود. به اين معني كه در تمدنهاي مصر و سومر و چين و بيگمان هند شمالي حكومت در سدهي پنجم پ. م. آتن همبستگيهايي با چند پوليس ديگر به هم رسانيد كه مورخان از آن همواره همچون امپراطوري آتن ياد ميكنند. اما ديگر كشور شهرها همه حكومت خويش را نگاه داشتند. كار مهمي كه اين امپراطوري انجام داد همانا نابودي كامل دزدان دريايي و ديگر برقراري گونهاي قانون بينالمللي بود.
در چند كشور - شهر مستقل شروع شد كه هر شهري هم حومهاي تا شعاع چند ميل از روستاهاي مسكن كشاورزان و كشتزار داشت. سپس اين كشور شهرها با هم يكي شدند و پادشاهي و امپراطوري پديد آوردند. اما در يونان تا آخر كشور شهرها استقلال خود را نگاه داشتند و با هم هرگز يكي نشدند. غالباً اين را ناشي از وضع جغرافيايي يونان ميدانند. يونان كشوري است كوهستاني با پيش آمدگيهاي تند دريا در خشكي و درههاي ژرف كه راه رفت و آمد و پيوند را سخت دشوار ميكند، چنان كه كمتر شهري توانسته است سرزمينهاي ديگري را تا مدتي زير فرمان نگاه دارد. از اينها گذشته بسياري از شهرهاي يونان در جزيرههاي پراكنده در امتداد كرانهها ساخته شده بودند. تا پايان تاريخ كهن بزرگترين كشور شهرهاي يونان از بسياري از دهستانهاي انگليسي كوچكتر ماندند و بعضي از آنها تنها چند ميل بيشتر مساحت نداشتند. آتن كه يكي از بزرگترين شهرهاي يونان بود در اوج قدرت جمعيتي برابر سيصد هزار تن داشت. چند شهر جمعيتي بيش از 50000 تن داشتند، از اين شمار نيمي يا بيش از نيمي بنده و بيگانه و دو سوم آزادان نيز زن و بچه بودند.
ظهور خاندانهاي توانگر نوخاسته
5-10- حكومت اين كشور شهرها در اساس تفاوتهاي كلي داشتند. يونانيان پس از چيرگي بر سرزمين يونان تا اندك زماني فرمان پادشاهان خويش را گردن نهادند، ولي به زودي نيروي اشراف رو به افزايش نهاد. در اسپارت (لاكدمون) پادشاهان تا سدهي ششم پ. م. بر اورنگ خويش بودند. مردم اين كشور نظامي شگفت، دو پادشاه از دو خاندان مختلف داشتند كه با هم فرمانروايي ميكردند. اما بيشتر كشور شهرهاي يونان سالها پيش از سدهي ششم حكومت اشرافي داشتند. خانوادههايي كه بر حسب حقوقي ارثي پشتاپشت بر اورنگ شاهي مينشينند پس از زماني به سستي و تن آساني و كم كوششي ميرسند. چون يونانيان به دريانوردي پرداختند و مستعمره پديد آوردند و بازرگاني آنان گسترش يافت، خاندانهاي توانگر نوخاستهاي پيدا شدند كه پايگاه فرمانروايان گذشته را سست كردند و خود جاي ايشان را گرفتند. اين نوخاستگان، اعضاي يك طبقهي بزرگ فرمانروا گشتند و حكومتي بر پا كردند كه اليگارشي نامند و آن حكومت متنفذان يا گروهي اندك باشد. گو اينكه اين اصطلاح ميتواند گاهي براي حكومت ارثي اشراف هم صادق باشد.
جباران كه بودند؟
5-11- در بسياري از شهرها كساني كه توان كوشش فوقالعاده داشتند از بعضي برخوردهاي اجتماعي يا اختلافات طبقاتي بهره ميگرفتند و در كشور قدرتي كمابيش فراوان به هم ميرسانيدند. اين چنين فرصتطلبي كسان در ايالات متحده آمريكا نيز ديده شده است.
در يونان اين گونه كسان را جبار (Tyrants) ميناميدند. جبار همانند فرمانروايي بود كه ادعاي قدرت پادشاه را هم ميكرد. با اين همه جبار با فرمانروا اين تفاوت را داشت كه به سبب حق خانوادگي خود فرمانروايي را حق خويش ميدانست. جباران را طبقات تنگدست ستم كشيده پشتيباني ميكردند. مثلاً پيزيسترات جبار آتن جز دوبار كه در فاصلهي سالهاي 560 و 527 تبعيد شد در پشتيباني كوهستانيان تهيدست آتني بود. گاهي چنان كه در سيسيل ديده شده است جبار جانب توانگران را در برابر تنگدستان ميگرفت. بعدها هنگامي كه پارسيان دست به فرمانبردار ساختن شهرهاي يوناني آسياي صغير زدند گروهي فرمانرواي هواخواه خود را بر مردم گماردند.
فرق جباران و پادشاهان
5-12- ارسطو فيلسوف و معلم بزرگ كه در قلمرو پادشاهي ارثي مقدوني به جهان آمد و تا چند سال آموزگار خاص پسر شاه بود در كتاب سياست، ميان پادشاهان (كه به موجب يك حق پذيرفته شده و مسلّم مانند پادشاه مقدوني فرمانروايي ميكردند) و جباران كه بيخرسندي و رضاي زيردستان فرمانروايي ميكردند تفاوت قائل است. اما دشوار است كه بپذيريم جباري بيرضايت بسياري از مردم و همكاري گروه بزرگي از فرودستان خويش و بيآنكه مردم از «پادشاهان راستين» خود نهايت تنفر را داشته باشند توانسته باشد فرمانروايي كند. ارسطو همچنين بر آن بود كه پادشاهان، نيكي مردم را ميخواهند و جباران تنها خود را. ارسطو بر پايهي اين انديشه و همچنين پذيرفتن اينكه بندگي امري است طبيعي و زنان شايستگي آزادي و داشتن حقوق سياسي ندارند با جريان امور پيرامون خويش سازگاري داشت.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)