زندگی با طعم مرگ
دو سال پیش، دوستی داشتم که سخت مشغول مهیا کردن مقدمات جشن عروسیاش بود؛ سفارش کارت عروسی، رزرو شام و گل و لباس و... که ناگهان با تصادف و مرگ ناگهانی همسرش مواجه شد. حالا بعد از دو سال، او هنوز نتوانسته با خودش کنار بیاید و به زندگی برگردد. ما آنچه به گفتگوی این هفته ما با دکتر بدریسادات بهرامی مربوط میشود، مربوط به استرس مواجهه با مرگ است.
خانم دکتر! بالاخره مرگ یک واقعیت است و همه ما باید آن را باور کنیم. به نظرم یکی از دشوارترین استرسهایی که هر فرد ممکن است در طول زندگیاش با آن مواجه شود، مرگ همسر است. با چنین استرسی چطور باید کنار آمد؟
دکتر بهرامی: بله، همین طور است. این موضوع خیلی تلخ است اما باید به کسی که همسرش را از دست داده کمک کنیم به سلامت مراحل سوگواری را طی کند. طبق تحقیقات روانشناسان وبر مبنای تقسیمبندیهای موقعیتهای پراسترس، بالاترین میزان استرس در مرگ همسر یا جدایی از او به وقوع میپیوندد و این شرایط پرفشار، بسته به اینکه در چه مرحلهای از زندگی مشترک باشد، تاثیرش بر زوجین، متفاوت خواهد بود. نقطه اوج آن هم وقتی است که زن و شوهر به طور ناگهانی و در آستانه به هم رسیدن (نامزدی، عقد، ماهعسل) و در حالی که عشق این دوران از نوع شیفتگی است، به خاطر یک حادثه یکدیگر را از دست بدهند.
سوگ باید تا چهلم ادامه یابد و از چهلم تا سال، فرد باید بتواند با قلبی شکسته مشغول زندگی شود ولی از سال به بعد باید قلبش هم بهبود یابد و به زندگی طبیعی برگردد.
رتبه بعدی مربوط به مرحلهای است که زن و شوهر، بچه خردسالی داشته باشند.ما یک اوج استرس فقدان همسر را در دوره سالمندی نیز داریم که در واقع دوران حیات خلوت زندگی ماست و همه بچهها رفتهاند و دوباره این دو، مونس هم شدهاند. به هر حال، همسری که تنها شده، باید بتواند هر چهار مرحله سوگ را طی کند. مرحله اول، پذیرش مرگ همسر است. عبور از این مرحله (مرحله انکار) بسیار مهم است. اگر شخص منکر مرگ همسر شود، هرگز قادر نخواهد بود به مراحل دیگر وارد شود و در نهایت نمیتواند این استرس بزرگ را تحمل کند. میدانید که هر استرسی بر سیستم ایمنی ما آسیب وارد میکند و بیماریهای جسمی و روانی مختلفی در اثر این فقدان برای ما ایجاد میشود و بدن ما حداکثر یک سال میتواند چنین فشار سنگینی را تحمل کند.
به عنوان یکی از نزدیکان فردی که همسرش را از دست داده، چه کمکی از دستمان برمیآید که نگذاریم او در همین مرحله انکار بماند؟
دکتر بهرامی: اگر دقت کرده باشید به محض اینکه میشنویم یکی از عزیزان ما فوت کرده بیاختیار میگوییم: «نه!»؛ چون مکانیسم دفاعی روان ما با «انکار واقعیت» میخواهد بر خودش مسلط شود و در اغلب موارد حس میکند که این خداحافظی، ابدی نیست و گویا فرد به سفر کوتاهی رفته و برمیگردد. تازه، بعد از این مرحله شوک و انکار است که فاز دوم یعنی خشم آغاز میشود: «چرا همسر من؟ » ممکن است در دلش از همه پیرمردها و پیرزنهایی که عمر طولانی دارند، متنفر شود و بگوید چرا اینها باید روی زمین باشند اما همسر جوان من نباشد؟ این خشم میتواند هم نسبت به خدا و هم نسبت به کسی که از دنیا رفته و هم نسبت به خودش و اطرافیانش باشد.
در این مرحله حتی ممکن است فرد، خودش را سرزنش کند و بگوید: «تقصیر من بود!» و یا اینکه خود را به کم کاری در قبال شخص از دنیا رفته متهم کند در حالی که مقصر بودن در چنین وضعیتی اصلا معنا ندارد و این مرگ، تقدیر خداوند است. داغدیدهها باید به هر طریقی که میتوانند، عواطفشان را تخلیه کنند و ما باید برای این کار به آنها کمک کنیم. اینکه بگوییم «بس است؛ این همه گریه نکن» و اینکه عکسها و لباسهایش را جمع کنیم، غلط است چون اگر اجازه ندهیم خوب سوگواری کند، او دیرتر از این مرحله عبور میکند و شاید اصلا از این مرحله عبور نکند.
حتی ممکن است فرد، خودش را سرزنش کند و بگوید: «تقصیر من بود!» و یا اینکه خود را به کم کاری در قبال شخص از دنیا رفته متهم کند در حالی که مقصر بودن در چنین وضعیتی اصلا معنا ندارد و این مرگ، تقدیر خداوند است.
یک کار اشتباهی که معمولا اطرافیان انجام میدهند، مانع شدن از مواجهه با خاطرات قدیمی و تخلیه هیجانات فرد داغدیده است. اتفاقا باید اجازه داد که او شیون کند و هر طوری که راحتتر است، رفتار کند. حتی اگر بخواهد هر روز بر سر مزار همسرش برود، باید همراهیاش کنید و «نه» نگویید. شاید بخواهد عکس و لباس همسرش را در آغوش بگیرد و با آن بخوابد. عیبی ندارد. حتی اگر او در شوک است، بهتر است عکسی بیاورید و تجدید خاطره آن عکس را هم برایش بگویید: «یادته اینجا که با هم رفته بودیم شمال؟» به نظر هر حال تقدیر، این است و زندهها باید زندگی کنند؛ چون کسی که از دنیا رفته، براساس اعتقادات ادیان توحیدی فقط بخشی از وجودش یعنی جسمش در کنار ما نیست و روح او همیشه به احوال ما آگاه است.
این موضوع کمک میکند که فرد داغدیده سریعتر از مراحل انکار و خشم گذر کرده و به مرحله سوم (سوگ) برسد. این مرحله باید تا چهلم ادامه یابد و از چهلم تا سال، فرد باید بتواند با قلبی شکسته مشغول زندگی شود ولی از سال به بعد باید قلبش هم بهبود یابد و به زندگی طبیعی برگردد. در «امشب شب مهتابه»، سحر سعی میکند با آشتی دادن «پیام» و پدرش، تحمل مرحله خشم را برای خودش آسانتر کند.
سلامتیران با تغییر
تنظیم برای تبیان: کهتری
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)