فرض كنيد زندگي يك بازي است !
قاعده اين بازي چنين است كه بايستي پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهداريد و مانع افتادنشان بر زمين شويد جنس يكي از آن توپ ها از لاستيك بوده و باقي آنها شيشه اي هستند .
واضح است كه در صورت افتادن توپ لاستيكي بر روي زمين ، دوباره نوسان كرده و بالا خواهد آمد ، اما چهار توپ ديگر به محض بر خورد " كاملاً شكسته و خرد مي شوند ".
او در ادامه مي گويد :
"آن چهار توپ شيشه اي عبارتند از :
خانواده - سلامتي - دوستان - روح خودتان
و توپ لاستيكي :
همان كارتان است ."
كار را بر هيچ يك از عوامل فوق ترجيح ندهيد ، چون هميشه كاري براي كاسبي وجود دارد ولي دوستي كه از دست رفت ديگر بر نمي گردد ، خانواده اي كه از هم پاشيد ديگر جمع نمي شود ، سلامتي از دست رفته باز نمي گردد و روح آزرده ديگر آرامش ندارد