خوابت آشفته مباد
خوش ترین هذیان ها
خزه ی سبز لطیفی
که در برکه ی آرامش تو می روید
خوابت آشفته مباد
آن سوی پنجره ی ساکت و پرخنده ی تو
کاروانهایی
از خون و جنون می گذرد !
کاروان هایی از آتش و برق و باروت
سخن از صاعقه و دود چه زیبایی دارد ...
هر چه در جدول تن دیدی و
تنهایی
همه را پر کن تا دختر همسایه ی تو
شعرهایت را دردفتر خویش
با گل و با پر طاووس بخواباند.......
تا شام ابد
خواب شان خرم باد !
لای لای خوشت ارزانی سالنهایی
که بهاران را نیز
از گل کاغذی آذین دارند ........

از شفیعی کدکنی