سروش

میرزا محمد علی، فرزند قنبرعلی سدهی اصفهانی، در سال 1228 ه. ق. به دنیا آمد. از طفولیت عشق و علاقه وافری به شعر و شاعری داشت. تحصیلات خود را در اصفهان کرد و بر آن شد که در عرصه ادبیات قریحه آزمایی کند. او هم مانند سایر شعرای عهد خود با سرودن قصاید در مدح حکام و بزرگان محلی دست به کار زد ولی در این کار توفیق نیافت و از عنایت ممدوحان بهره نیافت. پس بر آن شد که به سیاحت پردازد و استعداد ادبی خود را به جای دیگر بیازماید.

بیست و نه ساله بود که اصفهان را ترک کرد، چندی در قم و کاشان بسر برد و عاقبت پس از سه سال به تبریز آمد و در آنجا اقامت گزید. در این شهر بخت با وی یاری کرد و قهرمان میرزا و محسن میرزا، از شاهزادگان قاجاریه، به حمایت از او برخاستند تا به خدمت ولیعهد رسید و قصیده های باشکوه و مبالغه آمیزی که در اعیاد تقدیم می داشت پسند خاطر ولیعهد افتاد و او به صلات و عطایا سروش را بنواخت و چند سالی به خوشی و آسایش در شهر تبریز زندگی کرد.

در سال 1264 ه. ق.، چون محمد شاه درگذشت، سروش در التزام رکاب ناصرالدین شاه به تهران آمد و جزو خدام خاص دربار شد و صلات فراوان از شاه گرفت و صاحب جاه و مال شد و پس از فوت قاآنی، شاعر مقدم دربار شد و از شاه خطاب " خان " و لقب " شمس الشعرا " گرفت. سالها با سمت شاعر رسمی دربار به آسایش گذراند تا به سال 1285 ه. ق.، در 57 سالگی در تهران درگذشت.

آثار سروش عبارت است از قصاید و فتحنامه ها و مثنویها ( اردیبهشت نامه، ساقی نامه، الهی نامه ) و کتابی به نام شمس المناقب، حاوی قصاید در مدح و منقبت رسول اکرم و خاندان نبوت و شصت بند مرثیه و نیز مثنوی به نام روضةالانوار در ذکر واقعه کربلا و دیوانی به نام زینةالمدایح. ولی دیوان کامل او جمع آوری و چاپ نشده بود، اخیرا در سال 40-1339 با مقدمه جلال الدین همائی و به اهتمام دکتر محمد جعفر محجوب، با حواشی و فرهنگ لغات، در دو جلد چاپ و منتشر شده است.

شعر سروش


سروش از پیروان مکتب قدیم است و قصاید او تقلید استادانه ای است از قصاید انوری، امیر معزی و فرخی سیستانی. می کوشد در اشعار خود مضامین و تشبیهات اصیلتر و جسورانه تری به کار برد و این میل و رغبت غالبا او را به تکلف مفرط و گاهی به ابتذال می کشاند، ولی به هر حال قادر است فکر خود را صریح و روشن و با قدرت و مهارت آشکار سازد. سربیتهای قصاید او بسیار زیبا و نفیس و با وجود تصنع و تکلف زیاد، کاملا شاعرانه و هنرمندانه است.

ابیات ذیر که از یک قصیده او در اقتضای قصیده فرخی، گرفته شده، بهترین نمونه صنعت شعری اوست:

دو ابر بانگزن گشت از دو سوی آسمان پیدا ........... به هم ناگاه پیوستند و بر شد از دو سو غوغا

چو پیوستند با هم، بانگ هیجا از دو سو بر شد ............ سوی هم تاختن کردند گفتی از پی هیجا

الا ای ابر کوشنده که بی کینی خروشنده .............. چرا بی کین خروشی گر نه ای کالیوه و شیدا

ز گرد تیره ات خورشید روشن رخ برون تابد ............... چنان کز گرد لشکر شهسوار دلدل شهبا

سروش در اشعار خود اشاراتی به وقایع زمان کرده که از آن جمله است قصیده بسیار مشهور او در مدح ناصرالدین شاه و قتل خان خیوه ( خوارزمشاه ):

افسر خوارزمشه که سود به کیوان ............... با سروش آمد بدین مبارک ایوان

از پی کوشش کشیده بود سپاهی .............. بیش ز برگ درخت و ریگ بیابان

لشکر خسرو بتاخت بر زبر تل .............. آخته شمشیر همچو برق درخشان

تاج و کمربند خویش و کیش فدا ساخت ............. تا که ز شمشیر هندویی ببرد جان

کشتند او را و لشکرش بشکستند ............... لشکر شاهنشه مـظـفـر ایـران

یک سرخس در همه سرخس نیابی ............. ناشده از خونشان چو لاله نعمان