نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9

موضوع: مناظره عاشقانه

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    عضو سایت
    yeke bara hame hame bara yeke
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    محل سکونت
    tabriz
    نوشته ها
    6,358
    تشکر تشکر کرده 
    3,639
    تشکر تشکر شده 
    1,506
    تشکر شده در
    1,036 پست
    حالت من : Narahat
    قدرت امتیاز دهی
    333
    Array

    مناظره عاشقانه

    مناظره عاشقانه

    این تاپیک فقط مناظرات عاشقانه - ادیبانه - شاعرانه و غیره رو در خودش جا میده

    توضیحی در مورد روند کار :
    در اینجا اشعاری که با گفتم ......... گفتی ..... هست ، باید بذاریم


    ( در واقع یک مناظره بین دو شخص یا گفتگوی شاعرانه به زبان شعر )



    خسرو وشیرین اثر به یاد ماندنی و جاودانه حکیم نظامی‌ گنجوی است که با گذشت قرنها هنوز تازگی و طراوت خود را حفظ کرده است. شعر زیر بخشی از این داستان عاشقانه و مربوط به مناظره فرهاد و خسرو است. مصراع اول هربیت سوال خسرو و مصرع دوم بیت جواب فرهاد کوه‌کن است. پاسخ‌هایی تیز هوشانه و زیرکانه و در عین حال دردمندانه که در نهایت خسرو را وادار به اعتراف و تسلیم می‌کند.


    نخستین بار گفتش کز کجایی؟
    بگفت از دار ملک آشنایی
    بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند؟
    بگفت انده خرند و جان فروشند
    بگفتا جان فروشی در ادب نیست
    بگفت از عشق بازان این عجب نیست
    بگفت از دل شدی عاشق بدین سان؟
    بگفت از دل تو می‌گویی، من از جان
    بگفتا عشق شیرین بر تو چون است؟
    بگفت از جان شیرینم فزون است
    بگفتا هر شبش بینی چو مهتاب؟
    بگفت آری، چو خواب آید، کجا خواب؟
    بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک؟
    بگفت آن گه که باشم خفته در خاک
    بگفتا گر خرامی‌ در سرایش
    بگفت اندازم این سر زیر پایش
    بگفتا گر کند چشم تو را ریش؟
    بگفت این شم دیگر دارمش پیش
    بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ؟
    بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ
    بگفتا گر نیابی سوی او راه؟
    بگفت از دور شاید دید در ماه
    بگفتا دوری از مه نیست در خور
    بگفت آشفته از مه دور بهتر
    بگفتا گر بخواهد هر چه داری؟
    بگفت این از خدا خواهم به زاری
    بگفتا گر به سر یا بیش خشنود؟
    بگفت از گردن این وام افکنم زود
    بگفتا دوستیش از طبع بگذار
    بگفت از دوستان ناید چنین کار
    بگفت آسوده شو، کاین کار خام است
    بگفت آسودگی بر من حرام است
    بگفتا رو صبوری کن در این درد
    بگفت از جان صبوری چون توان کرد
    بگفت از صبر کردن کس خجل نیست
    بگفت این، دل تواند کرد، دل نیست
    بگفت از عشق سخت کارت زار است
    بگفت از عاشقی خوش تر چه کار است؟
    بگفتا جان مده بس دل که با اوست
    بگفتا دشمن اند این هردو بی دوست
    بگفت از دل جدا کن عشق شیرین
    بگفتا چون زیم بی جان شیرین
    بگفت او آن من شد زو مکن یاد
    بگفت این،کی کند بیچاره فرهاد
    بگفت از من کنم در وی نگاهی؟
    بگفت آفاق را سوزم به آهی
    چو عاجز گشت خسرو در جوابش
    نیامد بیش پرسیدن صوابش
    به یاران گفت کز خاکی و آبی
    ندیدم کس بدین حاضر جواب
    امضا ندارم ولی به جاش اثر انگشت میزارم

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. کاربر مقابل از mohamad.s عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/