برگ و باد
باد پيچيد در ترانه ي برگ
برگ لرزيد از بهانه ي باد
هر كجا برگ خشك بود افتاد
باغ ناليد و گفت:
باد مباد!
در شگفتم گناه باد چه بود؟
برگ خشكيده بود باد ربود
باد هرگز نبود دشمن برگ
مردن برگ دست باد نبود
زندگي ذره ذره مي كاهد.
خشك مي كند چون برگ
مرگ نا گاه مي برد چون باد
زندگي كرده دشمني يا مرگ؟
برگ خشكم به شاخسار وجود
تا كي ان باد سرد سر برسد؟
تو هم اي دوست ذره ذره مكش!
تا نخواهم كه زود تر برسد!
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)